خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۳۹ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۳۹ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۳۹ سریال ترکی اوچ کوروش

کارتال پیش شسو میره و میگه این حالت واسه چیه؟ دردت چیه؟ به من نمیگی به روشن میگفتی! شسو میگه من از کسی کمک نخواستم و بعد از کمی حرف زدن شسو میگه من زمانی برمیگردم که کار داشته باشم! کارتال میپرسه به چه قیمتی؟ سر و وضعتو دیدی؟ شسو میگه من راضیم چون با پول برمیگردم خونه! ۵ ساله نامزد کردیم حتی انگشترشو دستش نمیکنه میدونی جرا؟ چون اعتماد نداره به من! ازدواج یعنی چی؟ یعنی تشکیل خانواده! یعنی مادر بالاسر بچه هاش باشه اما پریهان شب تا صبح میره تو کاباره ها میخونه اینجوری نمیتونه بالاسر بچه هاش باشه! کارتال بعد از کمی حرف زدن از اونجا بیرون میزنه که روشن پیشش میره و میگه کجا میری؟ کارتال میگه باید بلند بشم که بقیه هم بلند بشن چون نمیدونم چه کاریه شمارو وارش نمیکنم! و میره. اوکتای به اداره پلیس میره و میگه دیروز دخترم اومده بود اینجا، بلنت میگه آهان همون دختری که میگفتی بدون من هیچ کاری نمیکنه نمیاد اینجا؟ تازه اومد نشست جلوی فرهان! اوکتای میگه میخوام ببینم چیا گفتن که بلنت میگه این حرفا سریه نمیتونم بگم درصمن من مثل شما به اهانت و هل دادن بیرونتون نمیندازم هنوز احترام سنتونو نگه میدارم پس برین از اینجا!

پریهان برای شسو سوپ درست میکنه و جای خالی انگشترشو رو دستش میبینه به خاطر همین به اتاقش میره و حلقه اش را دستش میکنه که شسو با دیدن حلقه حسابی خوشحال میشه. اوکتای سر راه افه می ایستد و بهش میگه کمیسر باید باهم حرف بزنیم. افه بهش میگه چی میخواستین به من بگین؟ اوکتای میگه یه خواهش داشتم ولی نمیدونم چجوری باید بگم بهت، من نمیتونم خیلی سخته افه میگه چی؟ اوکتای میگه بابا بودن! نمیفهمی چی میگم چون یه پدر داشتی که مثل کوه همیشه پشتت بوده افه میگه نه اینطور که فکر میکنین نیست! تا وقتی بچه ای پدرو پدر میدونی از نظر بچه پدر یعنی چی؟ یعنی یه آدم بزرگ اما وقتی بزرگ میشی میفهمی که پدرت خوب هست یا نه! ظاهر و باطنش یکی هست یا نه! کارتال هنوز که هنوزه پاشو جلوتون دراز نمیکنه، سرشو بالا نمیگیره، اینا همش یعنی احترام یعنی باطن شمارو دیده! اوکتای میگه نه از روی عادتشه اما افه میگه نه واسم گفته که اگه بودی بابامو میدیدی تو هم دوست داشتی پدرت باشه! اوکتای میگه اون ماله قدیمه، اما افه میگه نه پس فکر میکنین چرا اونجوری راه میره؟ واسه اینکه مثل شما باشه! اوکتای از شنیدن این حرف خوشحال میشه. هالیده پیش لیلا میره ولی لیلا میگه که حوصله ندارم باشه واسه بعد اما هالیده میگه اگه عصبیم بشی میگم عمه از اتاقش بیرون نمیاد، بابابزرگ صبح زود از خونه زد بیرون، دایی آخرشب اومد امروزم صبح زود رفت، یه زنه هم اومده از صبح هی داره بوق میزنه فکر کنم با زن داداش کار داره و میخواد جایی برن!

اوکتای به افه میگه لیلا رفته بوده پیش فرهان، افه جا میخوره و میگه حتما اشتباه میکنین که اوکتای میگه خودم رفتم آوردمش! اون و نریمان دارن یه کارهایی میکنن که ما نمیدونیم! یه نفر به افه زنگ میزنه و میگه کارتال رفت پیش اون زنه! افه با کلافگی میگه همش کار خودشو میکنه. افه میگه الان دارم میرم پیش کارتال نگفتم که نگران نشین خیالتون راحت اون موضوع را هم پیگیری میکنم. لیلا به اتاق بهار میره و میگه داری چیکار میکنی؟ بهار میگه دارم وسایلمو جمع میکنم. لیلا میگه کجا میخوای بری؟ بهار میگه فعلا نمیدونم یه مدت میرم پیش دوستم. لیلا دلیلشو میپرسه که بهار کامل ماجرارو واسش تعریف میکنه و لیلا میگه تو هم میخوای بری که دلخوریتو نشون بدی؟ و ازش میپرسه یه سوال میپرسم راستشو بهم بگو! تو واقعا میخوای بری؟ بهار هیچ حرفی نمیزنه که لیلا میگه معلومه دلت نمیخواد بری! بهار میگه نمیدونم چیکار کنم، لیلا میگه یه راه حلی واسش پیدا میکنیم حالا بهم بگو اشتباهت چی بوده؟ بهار بهش چمدون پولو نشون میده و میگه این، لیلا با دیدن اون پولها میگه اوه. کارتال پیش آزاده رفته که آزاده میگه بقیه نداری؟ کارتال میگه یعنی چی؟ آزاده میگه افه! کارتال میگه من تنهایی هم میتونم انجام بدم فقط بگین چیکار کنم، آزاده میگه واسه تو آب خوردنه! کرکماز یه ماشین داره که مثل جونشه، هدیه بایبارس به اونه اگه بتونی اونو ازش بگیری یعنی کارش تمومه! کارتال میگه تموم شده بدونین و وقتی از اونجا بیرون میره با افه روبرو میشه که کارتال میگه باز این اومد!

افه سعی میکنه جلوشو بگیره و کاری که آزاده کفته را انجام نده اما کارتال بهش اعتنایی نمیکنه و میره. کارتال نقشه کشیده تا یکی از بچه های محله که قدش کوتاه هست را تو جعبه کنن و بقیه به عنوان پست اونو به داخل اتاق کرکماز بفرستن. کارتال با ماسک وارد خونه میشه. نجات به آزاده خبر میده که کارشو شروع کرده که آزاده بهش خبر میده که پس شما هم کارتونو شروع کنین! کارتال و کونیالی در حال بردن ماشین هستن که دونفر از راه میرسن و با آنها درگیر میشه لخظه آخر که میخواد کارتال را بکشه افه بهش شلیک میکنه. کارتال اسلحه را برمیداره و میگه من کشتمش و سر این ماجرا باهم کل کل میکنن. یشیم موقع رفتنش لیلا بهش میگه شما کارت چیه؟ یشیم میگه طراح داخلی لیلا میگه آخی خیلی خوبه پس به کار خودتون برسین، ما خودمون زن داداشم جایی بخواد میبریمش یشیم میگه زن داداش نه بهار! اسم داره! و به بهار میگه من میرم امیدوارم سری بعدی که میام باهم بریم از اینجا و میره. عمه نریمان ساکشو میبنده و میره و میگه میرم پیش مادرم شاید تو این مدت بعضیا سر عقل بیان! و میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا