خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۳۹ سریال ترکی بابا
قسمت ۳۹ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۳۹ سریال ترکی بابا

امین به یک بنگاهی میره و مقداری پول روی میز می گذارد و میگه یک جایی رو می خوام برای بقالی باز کردن و بودجه ام همین قدره، مشاوره املاک با دیدن مقدار پول بهش میگه با این مقدار پول جای خوبی اصلا نمی توانیم بگیریم امین میگه ما تا الان از پس خودمون بر اومدیم از این به بعد هم برمیایم. سویل با گریه به قدیر میگه من خیلی دوست دارم اما این حق من نیست که این اتفاق ها واسم بیوفته به خاطر همین دیگه تورو تو زندگیم نمیخوام هیچ جوره قدیر بهش میگه اون موقع ها که با هم دیگه بودیم همیشه یک طرف من بهشت را می دیدم تمام تلاشمو کردم تا تو هم اون بهشت را ببینی اما موفق نشدم خیالت راحت جوری میرم که دیگه اثری از من نباشه و هیچ وقت منو نبینی سپس از اونجا میره. بعد از رفتن قدیر سویل گوشه ای نشسته و حسابی گریه میکنه قدیر هم اصلاً حالش خوب نیست و نمیتونه رو پاهاش وایسه جلوی مهد کودک می نشیند. ایلهان از دور قدیر جان را که در قایق کنار اسکله نشسته نگاه میکند سپس به قدیر زنگ میزنه و به صورت تهدید گونه باهاش صحبت میکنه قدیر به هم میریزه و بعد از قطع تماس مدام به قدیر جان زنگ میزنه اما جوابی دریافت نمیکنه سپس استرس میگیره و سریعاً به الیف زنگ میزنه و میگه بهت یه شماره تماس میدم ازت می خوام که لوکیشنشو برام بفرستی او قبول میکنه و قدیر با گرفتن لوکیشن سریعاً به اونجا میره. امین با مشاور املاک برای دیدن ملکی می روند امین با دیدن ملک اونجارو می پسندد و قولنامه می کنند مشاور املاک که به ظاهر با امین مهربونه وقتی ازش دور میشه پیش یک سری افراد مشکوک میره. قدیر به اسکله میرسه و با دیدن ثدیر جان که حالش خوبه خداروشکر میکنه و او را در آغوش میگیره و بهش میگه تو کجا بودی؟ چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمی دادی؟ مردم از استرس! ثدیر جان میگه دلم گرفته بود سایلنت کرده بودم نفهمیدم.

آنها کمی در قایق می نشیند و قدیر جان به قدیر میگه دلم برای خانواده ام تنگ شده رویی هم ندارم که بخوام برم ببینمشون حتی نمیتونم این اسباب بازی را که برای یوسف امین خریدم برم بدم بهش! قدیر بهش میگه تو که اینجوری نبودی چرا با خانواده‌ات نرفتی؟ قدیر جان میگه نمیتونستم جانسور را تنها بزارم من از بچگیم عاشقشم اما الان احساس می کنم جانسو فقط به خاطر پول و ثروته که کنارمه و منو دوست نداره قدیر ازش میخواد تا بره باهاش حرف بزنه و حرف دلش را بهش بگه. اونور پیش فضیلت میره و با مهربانی میگه من یک مقدار وسیله پیش دوستم داشتم اما وقتی دیدم به درد من نمیخوره و به پول احتیاج داریم همه رو یکجا بهش فروختم سپس مقداری پول را به فضیلت میده و میگه این پول اینجا بیشتر به دردمون میخوره فضیلت تشکر و قبول میکند. کبری به اتاق ثروت میره و بهش درباره کار کردن مادرش میگه ثروت حسابی جا میخوره و عصبی میشه و میگه فقط کافی بود تسلیم بشن دستممو هم نمی بوسیدن اشکالی نداشت اما تسلیم نشدن ببین به چه روزی افتادن! سپس خودش را جمع و جور میکنه و میگه اصلا به درک لیاقتشون همونه و دوباره شروع میکنه به توهین کردن که کبری بهش میگه اما بابا داریم درباره مادرم حرف میزنیم! ثروت میگه چیکار کنم همونجا راحته دیگه خوشه بزار خوش باشه. ایلهان به قدیر زنگ میزنه و میگه ملکی که پدرت رفته خریده خیلی قدیمیه کابل هاش همه پوسیدن احتمال آتش سوزی داره قدیر با عصبانیت بهش میگه ایلهان من تو رو میکشم ایلهان شروع میکنه به خندیدن و میگه تا الان هرکاری کردم دست گرمی بوده ببینم از این به بعد چه کار می کنی به موقع میرسی اونجا یا نه و تلفن را قطع میکنه.

منور که اولین حقوقش را گرفته حسابی خوشحاله و داره به خانه میره که ثروت جلویش را میگیره و بهش میگه این چه سر و وضعیه که راه انداختی؟! یه نگاه به خودت بنداز! ببین چه بلایی سرت اومده! آنها کمی با همدیگه صحبت می کنن و ثروت میگه اگه خبرنگارها بفهمند و جایی درز کنه که تو میری خونه بقیه را تمیز می کنی اونم با این سر و وضع برای من و دخترت خیلی بد میشه اونور میگه خیالت راحت من زن سابق توام برای تو بدن نمیشه آنها با هم دیگه کمی درباره خانواده بحث می کنند که منور دستش رو میگیره و میگه بیا سپس از پنجره خانواده اش را بهش نشون میده که در حال رقصیدن و خوشگذرانی هستند منور میگه تو میخواستی خانواده ام را بدبخت کنی آره؟ اما هیچ وقت موفق نمیشی این همون خانواده ای هستش که میخواستی از پا در بیان! ثروت با دیدن آنها که در حال رقص و پایکوبی هستند حرص میخوره سپس با خودش میگه بیچاره تون می کنم و از آنجا میره. ِقدیر به مغازه میرسه و یک نفر را میبینه که وسط مغازه افتاده و بیهوشه حسابی میترسه و فکر میکنه پدرشه و به داخل ساختمان که در حال سوختنه میره تا اون مرد را نجات بده. او با دیدن چهره‌اش متوجه میشه پدرش نیست و نفسی راحت میکشه قدیر آن پیرمرد را به طرف در خروج میبره که یک نفر از بیرون کرکره را پایین میکشه و در را به رویش قفل میکنه صدای ایلهان از داخل سالن میاد که قدیر تمام تلاشش را میکند تا صدایش را به گوش یک نفر برساند. ایلهان به خودش میگه حالا ببینم چه جوری میخوای نجات پیدا کنی؟!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا