خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۳ سریال ترکی محکوم
قسمت ۳ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال ترکی محکوم

ساواش با ضربه‌ای که باریش به سرش زده بود روی زمین می‌افتد و نمیتونه تکان بخورد باریش کنارش می نشیند و خاطره از دوران کودکی برای او تعریف میکنه و میگه یادته یک روز تو باغ رفته بودیم و تو ازم خواستی تا برم بالای درخت و سیب واست بچینم؟ منم همین کارو کردم اما از بالای درخت افتادم وقتی هم که زاهد پدرمان فهمید منو سرزنش کرد و کتکم زد تو هم اصلا به روی خودت نیاوردی که تو ازم خواسته بودی تا این کار را بکنم! همیشه بابا منو سرزنش میکنه به خاطر کارهایی که کردم یا نکردم، مقصر بودم یا نبودم همیشه از تو تعریف و تمجید می کنه! ساواش با شنیدن این حرف ها از گوشه چشمش اونو نگاه میکنه و همزمان از سرش خون جاری میشه. باریش او را کشان کشان به لبه پنجره میبره تا او را از آنجا به بیرون پرت کند تا بمیرد ساواش با دستانش لبه دیواری را گرفته و با التماس به باریش نگاه میکنه تا کمکش کند. باریش با دو دلی به ساواش نگاه میکنه اما همان موقع ساواش به پایین پرت میشه و باریش شروع به گریه کردن میکنه سپس لباس های ساواش را می پوشد و نامه ای از طرف باریش برای ساواش با مضمون خودکشی می نویسد حال باریش با عنوان ساواش از سوئیت هتل بیرون میره و سوار ماشین ساواش میشه و راننده او را به طرف خانه می برد. حال باریش با هویت ساواش با ترس و دلهره وارد خانه اش میشود که میبینه بوگه در حال دیدن اخبار هست تو اخبار، خبر خودکشی باریش یساری مظنون به قتل ملکه که خودشو از طبقه ۲۵ هتل به پایین انداخته پخش میشه بوگه گریه میکنه که باریش کنارش می نشیند و سعی میکنه تا آرومش کنه.

بوگه بعد از کمی صحبت کردن با باریش و نگاه کردن به او متوجه میشه که ساواش نیست و فریاد میزنه و با ترس بهش میگه ساواش را چیکار کردی؟ او کجاست! باریش سعی میکنه تا صدای او را پایین بیاورد بوگه میخواد به پلیس زنگ بزنه که تلفن را از دستش میگیره و میگه اگه میخوای خانواده ام نفهمن که پدر جان ساواش نبوده بلکه من بودم بهتره که باهاش کنار بیاد و ازش میخواد تا آروم بگیره که جان از خواب بیدار نشه. بوگه با درماندگی نمیدونه باید چیکار کنه که باریش بهش میگه اگه این ثروت و زندگی را با جان میخواد داشته باشه باید باهاش همکاری کنه و چیزی به کسی نگه! همان موقع جان از خواب بیدار میشه و باریش او را در آغوش می گیرد بوگه هم وقتی میبینه چاره ای نداره با درماندگی سکوت می کنه. ساواش را سریعاً به بیمارستان منتقل میکنند فیرات به همراه ظفر و دیگر همکارانشان به بیمارستان میرن تا ببینند ماجرا از چه قراره. ظفر به فیرات میگه تو اتاق هتل وصیت نامه باریش را پیدا کردن فیرات با گروه تجسس به طرف هتل میره و میگه باریش آدمی نیست که خودکشی کنه این وسط یه جای کار میلنگه و این داستان را باور نمیکنه. گروه تجسس اتاق هتل را می گردد اونجا فیرات بشقاب غذایی را میبینه که باریش سفارش داده اما چیزی نخورده و با خواندن وصیت نامه میبینه که باریش آنجا از جزء به جزء قتل ملکه گفته. فردای آن روز وصیت نامه را به دادگاه میبره و به ظفر نشون میده از طرفی منشی فیرات به اتاقش میره و دوربین های مداربسته هتل را به فیرات نشون میده و میگه انگاری دیشب ساواشم به دیدن باریش رفته بوده اما از هتل دیگه بیرون نیومده فیرات شروع میکنه با دقت نگاه کردن به تمام فیلم های هتل.

باریش به همراه دستیارش به بیمارستان میرن دستیار باریش بهش میگه تمام فیلم های دوربین های هتل برای دادستان فرستاده شده بعد از چند دقیقه به بیمارستان میرود. باریش با دیدن فیرات به سمتش میره و به طرف دست دراز می کند و خودش را ساواش معرفی می کند فیرات جا میخوره و میگه ما قبلاً با همدیگه آشنا شده بودیم! ساواش عذرخواهی می‌کند و میگه به خاطر اتفاقی که افتاده اصلاً حواسم سر جای خودش نیست فیرات برگه وصیت نامه را به او نشان می دهد و بهش میگه همچین کاری از باریش یساری بعیده! اصلا با عقل جور در نمیاد و به ساواش میگه باید برای تاییدیه دست خط بفرسته به اداره باریش به فیرات میگه من خودم دیشب رفتم پیشش و الان خیلی پشیمونم که او را تنها گذاشتم و پیشش نموندم تا حالش کمی بهتر بشه! همان موقع پرستار پیش آن ها میره و بهشون میگه که باریش بهوش اومده. آنها به طرف اتاقش می روند که ساواش تمام نیرویش را جمع میکنه و به فیرات اشاره می کند تا پیشش بره. وقتی فیرات پیش ساواش میره با بدبختی و به سختی به فیرات میگه ساواش منم فیرات با شنیدن این حرف حسابی جا میخوره و با تعجب به باریش واقعی نگاه می کند و هضم این حرفی که شنیده واسش سخته. همان موقع ساواش حالش بد میشه و نبضش رو به کندی میره در نهایت قلبش می ایستد و تمام دکترها و پرستارها بالا سرش می روند و شروع می‌کنند به احیا کردن او…‌.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا