خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۴۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۴۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۴۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

ابراهیم و سما در ماشین وانت هستند و دست و پا و دهان ایپک را بسته اند و در یک جعبه بزرگ گذاشته اند. ابراهیم می‌گوید: « من میرم کار دختره رو حل کنم. تو هم طبق قرارمون کارت رو انجام بده .»
در بیمارستان سینان دم در اتاق بچه ها می رود. علی و صمد در آنجا منتظر ایلول هستند. نسرین در اتاقش فکر میکند که شاید ایپک موضوع را به پدرش بگوید.در این موضع سما، زن ابراهیم وارد می شود . نسرین تعجب میکند. شما می‌گوید که برای احوالپرسی آمده است. نسرین سراغ ایپک را میگیرد و سما اظهار بی اطلاعی میکند و میگوید که او را ندیده است. سپس بیرون می آید و با ابراهیم تماس می‌گیرد و خبر می‌گیرد. ابراهیم می‌گوید که ایپک را در گودال انباری ساختمان انداخته است. ایلول و محمد با موتور برمیگردند. ایلول از محمد تشکر میکند. محمد می‌گوید:« کار مارماریس با من باشه، نگران نباش. کسایی که تو اون بیمارستان کار می‌کردند رو پیدا میکنم.» او سپس دوباره به ایلول ابراز علاقه میکند. ایلول به او می‌گوید که علی آصف را دوست دارد و از محمد میخواهد که بس کند. سپس داخل بیمارستان می رود.

ایپک در انباری یک ساختمان نیمه کاره با دست و پای بسته افتاده است. در بیمارستان عدنان برای بچه ها ناراحت است و پیش آنها می رود و با لحن بچگانه از آنها میخواهد که همیشه در کنار هم باشند.
علی پیش بچه ها می رود و دوباره عدنان را میبیند که با استرس سوار آسانسور شده و بالا می رود. علی داخل پیش بچه ها رفته و میبیند که عدنان مدارک و کارت اش را به ییعیت داده تا به علی بدهد. علی احساس خطر می کند و حدس می زند که عدنان چه فکری دارد. او سریع به سمت پشت بام می رود و میبیند که عدنان لبه ساختمان ایستاده و قصد خودکشی دارد. علی به عدنان می‌گوید که بچه ها به پدر بیشتر از پول احتیاج دارند و آنها بچه ها را عمل می‌کنند و موضوع حل شده است. عدنان می‌گوید که بعد از عمل نیز باز او مشکل دارد و هرگز پدر خوبی برای بچه ها نبوده است. علی او را متقاعد میکند و از خودکشی منصرف میکند. ایلول به آغوز میگوید که از نسرین بابت ایپک خبر بگیرد. آغوز پیش نسرین می بود و سراغ ایپک را میگیرد. نسرین می‌گوید که خبری از او ندارد. نسرین به این قضیه شک میکند و حدس میزند که شاید مسأله ای پشت این قضیه باشد و آمدن زن ابراهیم بی دلیل نبوده است.

ایپک با دست و پا و دهان بسته به خودش امیدواری نجات میدهد و سعی دارد دستانش را باز کند. ایلول به بیمارستان پیش سینان می رود. او به سینان می‌گوید که سهام را قبول میکنند و آن دو بچه را نیز عمل میکنند و غیر از آن دو، هرکس که نیاز داشته باشد می‌تواند به بیمارستان بیاید و سینان باید به این وضعیت عادت کند، وگرنه آخر این قضیه را می بازد. علی برای ایلول موضوع خودکشی عدنان را تعریف می‌کند و از او میخواهد برگه ها را امضا کند. ایلول میگوید که آن قضیه را حل کرده است. علی با خنده به او می‌گوید که «پس رییس شدی» و دستهای ایلول را می‌گیرد و می‌گوید «ما نامزد هستیم» ایلول میگوید « ولی اینجا کسی نمیدونه» علی به کارکنان آنجا می‌گوید که جمع شوند. سپس نامزدی اش با ایلول را اعلام می‌کند و همه برایشان دست می زنند. صمد به علی زنگ می زند و خبر میدهد که زن حامله ای به نام ملتم را آورده اند که تصادف کرده. آنها ملتم را سونوگرافی میکنند . علی نیز به آنجا می رود و میبیند که بچه خونریزی مغزی دارد و باید سزارین بشود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا