خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۴۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۴۰ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
سرگن به منشی نیران میگه اصلا در شأن تو نیست که اونجا کار کنی خواستم بهت پیشنهاد کار بدم، او بهش میگه فقط میخواستی بهم پیشنهاد کار بدی؟ سرگن میگه نه فقط کار بالاتر از اون سپس بعد از کمی صحبت کردن او قبول میکنه و سرگن بهش میگه خوب میخوام اولین کارتو بهت بدم پرونده ملیسا و کورای. او جا میخوره و میگه چی؟ سرگن میگه میدونم یخورده حس بدی داری ولی کاری که نیران میکنه بدتر از اینه! تو میدونی کورای چه مرد روانیه اگه حضانت بچه شو بگیره اون بچه میشه کورای دوم تو میخوای زندگی اون بچه خراب بشه؟ او ازش میپرسه باید چیکار کنم؟ سرگن میگه یه فیلم فقط هست که تو اون فیلم نشون میده کورای ملیسارو کتک میزنه. او میگه اگه نیران بفهمه معلوم نیست چه بلایی سرم میاره! سرگن میگه لازم نیست برداری فقط از روش کپی بگیر همین سپس شروع میکنه باهاش صحبت کردن تا نظرشو جلب کنه او در آخر از اونجا میره سرگن بهش میگه بیشتر فکر کن. آزرا و ییلدریم سر میز میرن و میگن چیشد؟ سرگن میگه نمیدونم گذاشت رفت خیلی از نیران میترسه ولی میدونم چجوری باید راضیش کنم اول باید بهش بفهمونم که نیران هیچ کاریو میتونه بکنه آزرا میپرسه چجوری؟ سرگن بهش نگاه میکنه و میگه وقتی چیزی واسه از دست دادن نداشته باشی از چیزی نمیترسی. وورال در خانه چولپان است و آنها در حال صحبت کردن هستن که یکدفعه زنگ خانه میخوره و با باز کردن در با فاروق روبرو میشن. گونش میگه بابا قرار بود ازمیر بری اینجا چیکار میکنی؟ فاروق میگه خواستم سورپرایزتون کنم گونش میگه پس خواهر ناتنیمون کو؟ قرار بود دنیز بیاد! فاروق میگه آره قرار بود ولی گفت میخواد تو عروسی گونش بیاد گونش میگه چی؟ بشینه ببینه اصلا دعوتش میکنم یا نه! فاروق میگه میخواد با مادرش بیاد اینجا همگی جا میخورن و شروع میکنن غر زدن و چولپان بهش میگه با چه رویی میخواد بیاد اینجا؟ وورال وقتی همهمه را میبینه میگه خوب بهتره من از اینجا برم دیگه.
صنم میره بدرقه اش کنه که موقع خداحافظی می بوستش و صنم تو پوست خودش نمیگنجه اما خودشو کنترل میکنه. فردای آن روز چولپان وقتی به موسسه میره چند نفر را میبیند که برای مصاحبه کاری اونجا اومدن او از آنجا فرار میکنه و میره پیش جیلان. آنجا گرم صحبت باهاش میشه و میگه تو واقعا تمام قوانین مدنی حفظی؟ جیلان تایید میکنه و چولپان ازش امتحان میگیره و یکی از ماده های قانونو میپرسه که جیلان به خوبی از پسش برمیاد چولپان شوکه میشه و ازش میپرسه تحصیلاتش چقدر جیلان میگه من دیپلمم نتونستم بگیرم چولپان میگه تو همون دستیاری که من میخواستم ولی حیف که سیکل داری سپس دلیلشو میپرسه که چرا ادامه نداده تحصیلو؟ جیلان میگه شما خودتون بگین چرا منو قبول نمیکنین واسه دستیاری؟ فقط چون تحصیلات ندارم؟ سپس تعریف میکنه که وقتی میخواسته درسشو ادامه بده پدرش به زور شوهرش داده بود و نذاشت درس بخونه چولپان با شنیدن این موضوع ناراحت میشه و بغلش میکنه و ازش عذرخواهی میکنه سپس بهش میگه از این به به تو دستیار منی دوست داری؟ چولپان خوشحال میشه که چولپان میگه به یه شرط به صورت غیر حضوری دیپلمتو میگیری و درستو میخونی که مطمئنم تو دانشگاه حقوق قبول میشی همان موقع آرمان میاد و میگه اینجا چخبره؟ چولپان جیلانو به عنوان دستیارش معرفی میکنه و میگه نظرت چیه؟ آرمان جا میخوره و میگه یه شرط دارم که بازم واسه من چای بیاری چون چایی که درست میکنی مزه چای های مادرمو میده جیلان با خوشحالی قبول میکنه و میگه خیالتون راحت. آزرل و ییلدریم با ملیسا به دادگاه میرن اونجا منتظرن که سرگن فیلمو واسشون بفرسته. سرگن در حال حرف زدن با منشی نیران هست او بهش میگه نمیتونم این کارو کنم چون ازم فیلم و عکس داره واسه یه پرونده ازم استفاده کرده سرگن میگه هیچ کاری نمیتونه بکنه من پشتتم سپس فیلمو بهش میده.
موقع رفتن به داخل دادگاه سرگن فیلمو واسه آزرا میفرسته و اونا خوشحال میشن سپس آزرا به پرستار فیلمو نشون میده و میگه اگه شهادت دروغ بگی میوفتی زندان. دادگاه شروع میشه و پرستار تو جایگاه میره و علیه کورای شهادت میده نیران و کورای شوکه میشن و همان موقع آزرا فیلمو واسه جفتشون میفرسته. نیران حسابی کلافه شده و کورای بهش میگه یه کاری بکن زن! و وقتی میبینه اون چیزی نمیگه از جاش بلند میشه و به طلاق توافقی موافقت میکنم ازرا و ملیسا حسابی خوشحال میشن. بعد از دادگاه نیران میخواد بره سوار ماشینش بشه که سرگن و برفین را میبینه برفین میترسه که سرگن بهش میگه خیالت راحت کاری نمیتونه بکنه سپس بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. آزرا و ملیسا با ییلدریم به دفتر برگشتن و همگی به خاطر این برد خوشحالن که یکدفعه یه دختر بچه با پدرش به اونجا میاد و به ازرا میگه من شمارو میشناسم تو تلویزیون دیدمتون. من نمیخوام از بابام جدا بشم میشه بهمون کمک کنین؟ شما فقط از زنان درمانده حمایت میکنین؟ یا به بابای منم کمک میکنین؟ سپس یه شیشه که حکم قلکشو داشته بهش میده و میگه تازه ما پول هم داریم همگی شوکه شدن و دلشون به حال اون دختر بچه میسوزه….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس