خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۴۱ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۴۱ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۴۱ سریال ترکی اوچ کوروش

لیلا با عجله به قمارخانه کارتال میره و از اونا میپرسه که کارتال کجاست؟ روشن و افه میپرسن چطور؟ لیلا میگه زنگ زد سراغ بابارو گرفت گفتم ۱ساعتی میشه اومده اونجا چیزی شده؟ ولی جواب نداد گوشیشم خاموشه! استرس دارم احساس میکنم اتفاقی افتاده! چتین میگه من میرم بگردم، همگی به دنبال کارتال میگردن ولی به شسو میگن تو اینجا باش مراقب اینجا باش. چتین از افه میپرسه یعنی بلایی سرش اومده؟ افه میگه ماشینو برده، چتین میگه کاری کردین که من نمیدونم؟ سپس بهش میگه الان وقت رازداری نیست! افه میگه به کرکماز حمله کردیم چتین با کلافگی میگه یعنی به آزاده اعتماد کردین! سپس بهش میگه اگه کار کرکماز باشه اون الان خونه نیست رفته یه جای دیگه افه میپرسه کجاست اون آدرس؟ چتین میگه میبرمت خودم اونجا ولی جفتمون نمیتونیم وارد بشیم افه میگه عیب نداره خودم میرم. آنها به محل کرکماز میرن. افه میخواد بره تو که چتین میگه معلوم نیست چند نفر اون تو هستن کجا میری؟ افه میگه الان کارتال و باباش اونجان و نمیزارم که به خاطر من بمیرن تو کارتو کردی نمیخوای نیا تو و به داخل میره. بعد از شلیک کرکماز به اوکتای افه و چتین و یکسری از آدم های چتین به داخل میرن و با کرکماز درگیر میشن. کرکماز فرار میکنه. کرکماز حین سوار شدن به نوچه اش میگه اون مرد باید بمیره اگه نمرد کارشو تموم کن! چتین از دور اونارو میبینه. کارتال داد میزنه افه بابام داره میره و گریه میکنه که افه یاد زمان مرگ برادر هالیت می افته و میگه نه اینبار نه! نمیزارم! نه! و میخوان به بیمارستان برن که چتین میگه نه کرکماز دست بردار نیست و به افه میگه سریعا سوار ماشینش کنین به دنبال من بیاین.

چتین زنگ میزنه به بیمارستان شخصیش و میگه همه چیزو آماده کنن، کارتال میگه برو بیمارستان بابام داره از دستم میره! افه میگه چاره ای نیست گفت برم دنبالش. به محض رسیدن تیم پرستارها با برانکارد میان و اوکتای را میبرن اما کارتال داد میزنه و میگه نه اینجا بیمارستان نیست! افه و چتین آرومش میکنن و چتین کلافه میشه و داد میزنه و میگه اَه به خودت بیا! ببریش بیمارستان کرکماز پیداش میکنه و کارشو یکسره میکنه! اینجا بهترین دکترهای کشورن اگه کسی بتونه کمکش کنه اینان! عمل اوکتای شروع میشه و تمام مدت افه و کارتال و چتین پشت در اتاق عمل نشستن. فردای آن روز آزاده با شنیدن خبر خوشحال میشه و میگه همونی شد که میخواستم! اون برادرشو گرفت کرکمازم باباشو و میخنده و میگه منظق مردها چقد بچه گانه‌ست! نجات میگه هنوز اثری از اوکتای تو بیمارستان ها پیدا نکردن امکان داره نمرده باشه! دقیقه آخر افه و چند نفر دیگه اومدن و کمکشون کردن آزاده میگه پس یه نفوذی دارن که سر بزنگاه رسیده! دکتر بالاخره از اتاق عمل بیرون میاد و میگه گلوله را در آوردیم ولی خون زیادی از دست داده! باید ببینیم چی پیش میاد! افه به تمام خانواده کارتال خبر میده. مسعود به قمارخانه شاهین میره که میبینه مگس میپرونه و با طعنه میگه خیلیه تو قمارخانه خودتم ببازی! و شروع میکنه به خندیدن که همان موقع افه بهش زنگ میزنه و خبر تیر خورن پدرشو میده شاهین با عجله از اونجا میره. کرکماز به خانه اش میره که بایبارس را اونجا میبینه. او ازش میپرسه ماجرا چیه؟ کرکماز کل ماجرارو برایش تعریف میکنه و ماجرای چندین سال پیش، همان شبی که اوکتای تیر خورد و دست کارتالو زخمی کردن را هم واسش تعریف میکنه. بایبارس یاد اون شب میوفته و کمی حالش دگرگون میشه و ازش میپرسه تو اینارو از کجا میدونی؟ کرکماز میگه آزاده گفته! بایبارس میگه اگه دیدی از حدشون گذشتن میدونی باید چیکار کنی! و میره.

کارتال و افه تو حیاط هستن که یکدفعه همه فامیلاش به اونجا میان، کارتال میگه کی به اینا گفته بیان؟ چجوری فهمیدن؟ افه میگه من گفتم وقتی داداش هالیت مرد من تنها بودم باتو هم پشت دیوار گریه میکرد، باشن بهتره اینجوری هواتو دارن. همگی کارتال را در آغوش میگیرن و ازش میپرسن ماجرا چیه؟ چیشده؟ کارتال میگه فعلا برین تو بعدا حرف میزنیم من حالم خوبه. وقتی تو میرن شاهین دوباره با کارتال دعواش میشه و سین جینش میکنه که چرا این بلا سر بابام اومده؟ باز چیکار کردی؟ به اون پولها ربط داره که قمارخونه زدی؟ نریمان جلوشونو میگیره تا دعوا نکنن و میگه بزار چشمای باباتون باز بشه بعد بیوفتین به جون هم همان موقع دکتر میاد و خبر به هوش اومدنشو میده، همه به اونجا میرن و اوکتای برای عوض شدن حالشون به نریمان میگه چرا گریه میکنی؟ نکنه طلاهاتو دزدیدن؟ همه میخندن و بعد از کمی وقت گذروندن باهاشون ازشون میخواد تا برن به کارهاشون برسن ولی از کارتال میخواد تا بمونه. اوکتای ازش قول میخواد تا سراغشون نره ولی کارتال میگه هرچی بخوای میگم چشم ولی این یکی نمیشه! باید برم اون بیشرفو پیدا کنم و خودم حسابشو برسم نترس من طوریم نمیشه! و ازش میپرسه چجوری بردنت؟ اوکتای میگه منو نبردن خودم رفتم! بهم گفتن اگه میخوای پسرت زنده بمونه بیا منم رفتم هرچند میدونستم که کاری از دستم برنمیاد! کارتال میگه من میروم بعدا میام میبرمت بابای قهرمانم، اوکتای با شنیدن این حرف اشک شوق میریزه. بایبارس به یه نفر سپرده تا بره درباره ی کارتال و خانواده اش تحقیق کنه. او وقتی میاد همه چیز را درباره اش میگه و در انتها میگه بدترین اتفاق عمرش خیلی وقت سال پیش اتفاق افتاده یه شب پدرش تو یه کاباره نوازنده بوده که یه مافیا میره اونجا و از خواننده خوشش نمیادو میکشتش و دست کارتالو میخواد زخمی کنه که پدرش میخواد ازش محافظت کنه اما بهش تیر میزنن و دست پدرش قطع میشه بایبارس میگه فهمیدم درباره اش تحقیق کن که چیکار میکنه کار و بارش چیه بعد بهم اطلاع بده…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا