خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۴۱ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۴۱ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

صبح مورات به حیات زنگ می زند تا همراه هم به شرکت بروند اما حیات دستپاچه می شود و به او می گوید:« مورات گفتم که عشق و کار جدا! من نمیخوام کسی مارو با هم ببینه! » مورات دلخور می شود اما قبول می کند. دوروک به دیدن دریا می رود. دریا محکم پسرش را در آغوش می گیرد. دوروک به او می گوید به شرطی به خانه برخواهد گشت که قراردادش با مورات را فسخ کند. دریا فورا و به خاطر دوروک قبول می کند. وقتی آصلی با ناراحتی به حیات و ایپک می گوید که به دوروک گفته رفیق صمیمی هستند، انها به او می گویند که بهتر است مثل یک دوست صمیمی رفتار بکند تا در آخر دوروک خودش سمتش بیاید. او هم قبول می کند و به دوروک زنگ می زند و می گوید که حوصله اش خیلی سر رفته و نیاز دارد تا دوست صمیمی اش کنارش باشد. دوروک می گوید به محض تمام کردن کارش در شرکت به دیدنش خواهد رفت. وقتی حیات به شرکت می رسد، مورات خیلی عصبانی به او می گوید که دیر کرده و خیلی جدی و رسمی از او می خواهد تا قهوه اش را به اتاقش بیاورد. ابراهیم از دور این رفتار مورات را می بیند و بیشتر به گفته های دیدم پی می برد. حیات وقتی قهوه را برای مورات می برد، مورات بی توجه به او به کارهایش ادامه می دهد. حیات جا خورده و می گوید:« مورات داری چیکار میکنی؟ منظورت چیه؟ »

مورات می گوید: «مگه شما نگفتین کار جدا و عشق جدا؟! من دارم به چیزی که خواستین احترام میذارم! در ضمن در محیط کار بهتره از لفظ شما استفاده کنید! » حیات بیشتر ناراحت می شود و اتاق او را ترک می کند. دریا به دیدن مورات می رود و می گوید: «تو و دوروک یک پروژه ی خیلی مهم رو خوب پیش بردین. منم به خاطر نگرانیم و نداشتن اعتمادم به دوروک این قرارداد رو بین خودمون بستم مورات جون. حالا هم اومدم تا کنسلش کنم. » مورات لبخند می زند و قبول می کند. دیدم پیش تووال می رود و در مورد اخر هفته و تولد حیات می پرسد. تووال با ذوق و هیجان در مورد اعتراف عشق مورات و دادن گردنبند مادرش به عنوان هدیه به حیات می گوید. دیدم حسادت می کند و ناراحت می شود. ضایع کردن حیات توسط مورات تا آخر ساعت اداری ادامه پیدا می کند. حیات از این که مورات مقابل بقیه با او این گونه رفتار می کند خیلی ناراحت می شود و ناراحتی اش را با تووال در میان می گذارد. تووال به او می گوید که مورات حد وسط ندارد و بهتر است از نقطه ضعفش که موهای یک زن است او را زمین بزنند و پیشنهاد می دهد تا حیات موهایش را رنگ کند! حیات هم قبول می کند. بعد از ساعت کاری، مورات دم در شرکت منتظر حیات می ماند تا با هم برای خوردن غذا بروند اما حیات به او می گوید: «اگه تو یه پرنسی منم یه پرنسسم و حاضر نیستم به خاطر رفتار بد امروزت همراهیت کنم! » و به راهش ادامه می دهد و همراه مورات نمی رود. دوروک و آصلی به پیشنهاد آصلی به آرایشگاه زنانه می روند. دوروک به خاطر آصلی قبول می کند اما انجا همه زن ها مجذوب دوروک می شوند که باعث می شود آصلی کمی دلخور بشود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا