خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی هرجایی (تردید) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی هرجایی را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

سریال ترکی هرجایی قسمت 41
سریال ترکی هرجایی قسمت ۴۱

خلاصه داستان سریال ترکی هرجایی (تردید)

داستان عشقی غیرممکن که زادهٔ انتقام است. میران بعنوان تاجری وارد شهر می‌شود و مراوداتش را با خانوادهٔ شاداوغلوها بیشتر می‌کند و در نهایت نوهٔ نصوح شاداوعلو (ریّان) رو خواستگاری می‌کند. از آنجاییکه ریّان نوهٔ تنی نصوح نیست و میران خواستگار واقعاً خوبی محسوب می‌شود نصوح میخواد که نوهٔ دیگه‌اش یارن شادوغلو رو به او بدهد …

قسمت ۴۱ سریال ترکی هرجایی

میران به فیرات می گوید که چند روز است نتوانسته ریان را ببیند و باید هرطور شده او را ببیند. فیرات با نگرانی به او می گوید: «خودت را از بین خواهی برد. ریان اشتباه متوجه شده است. آنقدر دروغ گفته ای که دیگر به تو اعتماد ندارد. حق هم دارد. » میران می گوید: «ولی وقتی اولین بار دیدمش و عاشقش شدم واقعی بود. قلبم به من دروغ نمی گوید. » در عمارت شاداغلو، هازار نتوانسته با ازدواج ریان و آزاد کنار بیاید. زهرا برای آرام کردن او می گوید: «آزاد انقدر آدم خوبی است که مطمئنم عشقش در قلب ریان بالاخره شکوفه می زند. » در همین لحظه برق های عمارت می رود و ریان از اتاقش بیرون می آید که ناگهان کسی او را عقب می کشد. او میران است و گل سری را که سالها پیش از موهای ریان به زمین افتاده بود و او از همان موقع عاشق ریان شده بود را در دستش می گذارد. ریان گل سر را می شناسد و میران ادامه می دهد: «من همه چیز را درست خواهم کرد و تو دوباره به من اعتماد خواهی کرد. فقد با من بیا. » ریان می گوید: «به عنوان چه کسی با تو بیایم؟ بگرد پیش زنت. » سپس عکس عروسی گونول و میران را نشانش می دهد. میران با قدم های سنگین و حرص فراوان وارد عمارت اصلان بی می شود و به گونول می گوید: «طلاقت می دهم. بهت گفته بودم نباید حرفی درمورد ازدواجمان به ریان بزنی. »

گونول به پایش می افتد و گریه کنان فریاد می زند: «به خاطر دختری که فردا حنابندانش است می خواهی من را طلاق بدهی. » میران ناباورانه او را نگاه می کند و از خانه خارج می شود. گونول فورا جلوی فیرات را می گیرد و با خواهش به او می گوید: «تنها کسی که می تواند میران را منصرف کند تو هستی. » فیرات غمگین می گوید: «ولی قلب او برای کسی دیگری است و کاری از دست من برنمی آید. » در عمارت شاداغلو، آزاد که از شادی در پوست خود نمی گنجد درهای عمارت را باز می کند و می گوید: «امروز روز عروسی من است. همه شهر باید این را بدانند. » جهان و هاندان هردو با خشم به پسرشان نگاه می کنند. از طرفی هازار به طرف اتاق ریان می رود تا به او بگویدکه پدر واقعی اش نیست. آزاد که قصد عمویش را فهمیده به او می گوید: «خودت می دانی که چقدر ریان را دوست دارم. او مثل سابق کنار ما می ماند و دهان مردم هم از طرفی بسته می شود. » هازار او را در سکوت در آغوش می گیرد. سلطان به عزیزه می گوید: «اگر میران گونول را طلاق بدهد من هم به او خواهم گفت که هازار بی گناه است و پدر و مادرش را نکشته است. » عزیزه جواب می دهد: «شاید طلاق به نفع دخترت باشد. »

میران با شنیدن خبر عروسی ریان باز هم به هم ریخته و حرفی نمی زند و فیرات که نگران حال او است به او قول می دهد که کمکش کند. در عمارت شاداغلو عروسی شروع شده و آزاد به همه خوش آمد می گوید. و از طرفی هم از پدربزرگش که راضی به این ازدواج شده است تشکر می کند و به پدرش که با خشم به او نگاه می کند می گوید: «من با این ازدواج به کسی بی حرمتی نکردم و عذاب وجدان هم ندارم. » نصوخ با نگاهش به جهان می فهماند که همه چیز طبق نقشه پیش خواهد رفت. ریان زیبا و موقر با لباس حنابندان از جلوی آزاد رد می شود و آزاد عاشقانه به او چشم می دوزد. گل دست ریان را می گیرد و او را تا دم در عمارت می برد تا چیزی نشانش دهد. میران با اسب سفیدی که عروس را با آن می برند منتظر او است. میران به محض دیدن ریان دست او را می گیرد و می گوید: «نمی توانی جزمن برای مرد دیگری به دستت حنا بزنی. » ریان می خواهد فریاد بزند که میران دستش را روی دهان او می گذارد و می گوید: «اگر آزاد یا پدرت بیایند یا آنها کشته می شوند یا من و خون و خونریزی می شود. » و او را روی دوشش می اندازد و سوار اسب می کند. ریان کمک می خواهد و فریاد می زند. ملیکه به طرف در می رود و آزاد صدای او را می شوند و با عجله خودش را می رساند ولی کار از کار گذشته و میران چهار نعل می تازد.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی هرجایی + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا