ُ خلاصه داستان قسمت ۴۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۲۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

دوعان به خانه ییلدیز میره او با بچه ها مشغول بازی کردن می شود تا به این بهونه همانجا بماند و منتظر خبری از ییلدیز بشود. بعد از چند دقیقه ییلدیز با لباس های خواب به خانه برمی گرده همگی از دیدنش خوشحال می شوند و از طرفی شوکه. آنها ازش میپرسند که ماجرا چیه؟ ییلدیز تعریف می کند که نمیدونم خودمم چی شد وقتی به هوش اومدم دیدم با این لباس ها کنار خیابون هستم وقتیم که به خودم اومدم دیدم هیچ پولی همراه ندارم به خاطر همین مجبور شدم تا اینجا پیاده بیام همگی خدارو شکر می کنند که ییلدیز صحیح و سالم برگشته. دوعان هم حسابی خوشحال میشه و با برگشتن او خیالش راحت می شود و به خانه برمیگردد. جانر و امیر به اتاق اندر میروند اندر بهشون میگه کفشهای ییلدیز و سر و وضعش اصلاً شبیه چیزی که میگه نیست یک کاسه ای زیر نیم کاسه هست باید بفهمیم چیشده! در سالن زینب و اسما پیش ییلدیز میرن و ازش میپرسند که ماجرا چیه و برایشان تعریف می کند که چه اتفاقی واسش افتاد (او میگه سادایی دیشب پایین خواب بوده و وقتی وارد خانه شده بودند تا زینب را بدزدند سادایی متوجه سر و صدا میشه و با بردن ما ماشین را تعقیب می کند. منو توی یک کیسه جنازه گذاشته بودن سادایی اونجا به کمک من میاد و منو از اون تو نجات میده من بهش گفتم که زینب کجاست اون رو هم باید پیدا کنیم اما سادایی بهم گفت که زینب خانوم را تهدیدی تو خطر نمی‌اندازد چون او را شوهر سابقش رفعت دزدیده تا ازش فقط امضا بگیره. همان موقع یک نفر وارد اتاق میشه سادایی با چاقو او را تهدید می کند و میگه باید بهش کمک کنه تا منو از آنجا بیرون ببرد.

سپس بهش میگه برو به همه بگو ییلدیز مرده وبه بهونه بردن جنازه اش می تواند او را از آنجا بیرون ببرد. وقتی میخواستم به خانه برگردم سادایی گفت الان نرین بهتره و آدرس یکی از خانه های ویلایی آقا چاتای را بهم داد و ازم خواست تا به اونجا برم تا اطلاع ثانویه منم قبول کردم. ییلدیز میگه ولی کلید چی میشه سادایی جایگاه کلید را بهش میگه ییلدیز به طرف آنجا راهی میشه. زینب از یک اتاق دیگه به هوش میاد رفعت پیشش میره و توافقنامه طلاق را بهش میده تا امضا کنه زینب بعد از امضا به طرف خانه راهی میشه سادایی که اونجا آن خانه را زیر نظر داشته با دیدن زینب به ییلدیز خبر میده که خیالتون راحت زینب خانوم حالش خوبه و الان رفت به سمت خونه. ییلدیز فکر میکنه کسی نگران حال اون نشده اما سادایی میگه همه در خانه نگران شما هستند حتی دوعان خان! ییلدیز از این وضعیت خوشش میاد و میگه می خوام غیبتمو یه مدتی ادامه بدم تا ببینم عکس العمل دوعان چیه و از سادایی میخواد تا بره این ماجرا رو به زینب و اسما مادرش بگه و آنها را پیشش بیاورد. وقتی سادایی به خانه میره تا اسما و زینب را با خودش ببرد هلال از پشت پنجره آنها را می بیند و به قضیه شک میکنه اسما و زینب پیش ییلدیز میرن و وقتی ییلدیز را صحیح و سالم می بینند خیالشون راحت میشه.)

در زمان حال ییلدیز با خوشحالی به اسما و زینب میگه ولی من یه چیزیو فهمیدم که دوعان هنوز بهم اهمیت میده، زینب میگه باید بهت بگم که هنوز دوعان را دوست داری ییلدیز میگه نه بابا این چه حرفیه! اسما دعا میکنه که ییلدیز میگه این چه کاریه دیگه مامان! من اصلا الان نمیدونم که دوعانو تونستم ببخشم یا نه! زینب میگه باید بهت یه خبر بدم که تو خیلی وقته دوعان را بخشیدی اینو با رفتارت داری نشون میدی! هلال با کلافگی به همه میگه که این بازی ییلدیز بوده اما دوعان اصلاً قبول نداره و میگه هر وقت ثابت کردی من اون موقع قبول می کنم و میره اندر در اتاق به جانر و امیر میگه حالا که به وضعیت قبلمون برگشتیم تو دیگه میتونی هدیه ای که برای کومرو گرفته بودی را بری بهش بدی سپس به امیر میگه تو هم باهاش میری تا از زیرش در نره. آنها به خانه دوعان میرن آنجا کومرو ازشون میپرسه چی شده اومدین؟ از این ورا؟ آنها میگن برای یه کار کوچولو اومدیم کومرو میپرسه چی شده؟ جانر هدیه اش را بهش میده کومرو میپرسه دلیلش چیه؟ به چه مناسبت؟ جانر میگه برای تشکر میدونیم که تو برامون وثیقه گذاشتی تا بیایم بیرون کومرو جا میخوره که اونو از کجا میدونن آن ها ازش تشکر میکنند و امیر میگه من می خوام به سبک خودم ازت تشکر کنم سپس ادامه میده و میگه شب یک رستوران را رزرو می کنم تا باهم شام بخوریم هم از فضا لذت ببریم کومرو قبول میکنه. دوعان قبل از رفتن به شرکت پیش ییلدیز میاد و حالشو میپرسه ییلدیز خوشحال میشه. هاندان وقتی به شرکت میره مفیده خانوم را میبینه که به ظاهر پرسنل گیر میده سپس ازش میپرسه منشی و دستیار انگین که تازه استخدام کردم کجاست؟ مفیده میگه تو اتاقشون ولی خواستم در جریان باشین که به ظاهر ایشون هم تذکر دادم. وقتی دستیار انگین وارد اتاق هاندان میشه او با دیدن سر و وضع او حسابی شوکه میشه و میگه این چه سر و وضعیه که داری؟ از این به بعد لباس های خودتو بپوش اگه مفیده خانوم بهت گیر داد بهش اعتنایی نکن بگو باشه ولی کار خودتو بکن اونش با من…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا