خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۴۲ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۴۲ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی تو در بزن

فردای آن روز آیفر با عصبانیت به ادا میگه تو نمیتونی جای کسی به همین راحتی کسه دیگه ای بزاری که ادا و ملو برای عمه آیفر تعریف میکنند که همه اینا یه بازیه ایفر خیالش راحت میشه ادا و ملو درحال رفتن به شرکت هستن که آیدان خانم و سیفی را جلو در میبینند ایدان خانم میگه باید با هم حرف بزنیم که ادا بهش میگه هرچیزی تموم میسه منم به ندای قلبم گوش دادم اینجوری فکر کنین و میرن که آیدان خانم به سیفی میگه وای ببین دختر مثل دسته گل راحت از دستمون رفت. دنیز دنبال ملو و ادا میاد و باهم به سمت شرکت میرن، ادا تو مسیر میگه از اتفاق دیشب اولین باره میخوام با سرکان روبرو بشم باید چیکار کنم؟ من که از این کارها بلد نیستم که ملو میگه هروقت داشتی اشتباه میکردی یا حرف نامربوط میزدی من عطسه میکنم دیگه اینو که میفهمی؟

که ادا میگه این فوق العاده است. وقتی به شرکت میرسن خبرنگارا جلوی در شرکت جلوی ادا و دنیزو میگیرن و از خبر دیشب و عشقشون سوال میکنند، همان لحظه سرکان و سلین از راه میرسن و خبرنگارا از عشق سرکان و ادا میپرسن که چیشد تموم شد که ادا میگه زندگی در جریانه و در حال تغییر که سرکان هم میگه بله همه چیز یه روزی تموم میشه و میگه گذشته ها گذشته و تو گذشته میمونه احتیاجی نیست دربارش حرف بزنیم و به داخل میرن. سلین به سرکان میگه انگاری با خبر جنجالی دیشب ادا خانم ما رفتیم کنار دیگه. جرن که حالش بده به سمت بار میره و ملو اونجا بهش میگه چته خوبی؟ ببین دیشب بعد از رفتن همه ادا اومد گفت که این یه بازیه دارن یه بازی عشق همش الکیه جرن میگه چی میگی ملو! من به دنیز گفته بودم که عاشقشم اگه ادا نبود من میتونستم یه رابطه عاشقانه رو تجربه کنم ملو میگه ادا که خبر نداره از این موضوع.

جرن میگه من میدونم همیشه اول اداست من همیشه دومم تا ادا باشه من کنارم ملو تعجب میکنه از حرف زدنش و بهش میگه جرن حالت خوبه؟ قرصاتو میخوری دیگه؟ شاید بهتر باشه بری پیش یه روانشناس که جرن میگه من خوبم گفتم که قرصامم میخورم انقد تحت فشار نزار منو و میره. سلین که از دور حواسش به انها بود شک میکنه و با خودس میگه اینا درباره چی اینجوری دارن باهم بحث میکنن؟! ادل وارد اتاق کارش میشه که به سرکان میگه توقع دارم بهم یه تبریک بگی و بعد از تبریکش ادا به کارش مشغول میشه. ادا در حال کار کردن بود که سرکان به ادا خیره میشه که ادا سرسو بلند میکنه و چشم تو چشم میشن ادا میگه کاری داری داشتی نگام میکردی که سرکان حرفو عوض میکنه و میگه درباره بندر یه چیزی میخواستی بگی که ادا میگه نظرم عوض سد مینویسم میزارم رو میزت.

همان موقع وارد اتاق پر توپ های قرمز میشه و یه نفر وارد اتاق میشه و به ادا میگه آقا دنیز اینو براتون فرستادن و یه دسته بادکنک هلیومی قرمز به ادا میده که ادا ذوقشو به خوبی نشون میده که سرکان میگه ادا تو با بادکنک خوشحال میشی؟ که ادا میگه همه مثل تو نیستن من کودک درونم هنوز فعاله و با این چیزا ذوق میکنم و میره. اردم با لیلا میرن کافه، اردم بهش میگه ما باید گزینه های تو شرکتو بنویسیم ببینیم با کیا میتونیم دوست بشیم اینجوری نمیشه همه نامزد کردن من و تو موندیم وگرنه ولنتاین باید تنها بریم یا باهم جشن بگیریم که لیلا میگه فردا ولنتاینه یه روزه میشه مگه؟ که اردم میگه تلاشمونو میکنیم. انگین همه جوره به پریل توجه میکنه و مواظبشه که برای بچه اش اتفاقی نیافتد پریل بهش میگه فردا چیکار کنیم؟ که انگین میگه فردا مگه چه روزیه؟ پریل میفهمه انگین به کل ولنتاین فردارو یادش رفته و تمام فکرش شده بچه، پریل عصبی میشه و میگه برو تو اتاقت. سرکان بعد شروت میره دم خونه ایفر خانم و همان موقع ملو بیرون میاد و سرکان بهش میگه با ادا کار داستم که ملو میگه نمیشه با دوست پسرش که یه پسر خوشتیپ و جذابه رفتن کافه دنیز که سرکان حرص میخوره و میگه دنیز انقد خوشتیپه یعنی و میگه کاری نداشتم باهاش اومده بودم سریوسو بگیرم که میگه اونم نمیشه چون سریوس با اداست، ملو در اخر میگه شوهر خواهر و آغوششو باز میکنه که سرکان فقط نگاش میکنه ملو میگه چیزی یادتون نیومد؟ که سرکان میگه نه و بعد خداحافظی میکنن.

ادا با دنیز و سریوس جلو کافه در حال عکس گرفتن هستن، سلین که شک کرده به موضوع و فکر میکنه ماجرایی هست از دور اونارو میبینه و کافه رو زیر نظر داره، سرکان به سلین زنگ میزنه و میگه کجایی که میگه اومدم خرید چطور؟ که سرکان میگه به انگین زنگ بزن کار واجب داره سلین میگه تو کجایی که سرکان میگه دارم میرم جلسه واسه پروژه بندر و بعد مکالمه تمام میشه. سرکان به خودش میگه چرا بهش دروغ گفتم؟ چرا نگفتم دارم میرم سریوسو بگیرم؟ و بعد میگه ولش کن و به سمت کافه میره، وقتی به اونجا میرسه سوت میزنه و سریوس به سمتش میره ادا با دیدن سرکان استرس میگیره که دنیز میگه فقط یه بازیه همه چی درست میشه. ادا میگه اینجا چیکار میکنی؟ که سرکان میگه اومدم اگه میشه سریوسو ببرم که ادا میگه آره دلش واست تنگ شده. دنیز میگه قهوه مارو تاحالا نخوردی باهم یه قهوه بخوریم؟ که سرکان میگه باسه و به داخل کافه میرن.‌‌‌..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا