خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۲ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۴۲ سریال ترکی حسرت زندگی
غمزه پیش اردال تو کشتی میره طبق قرارشون غمزه میگه بهتره حرکت نکنه کشتی تو همین اسکله غذا بخوریم و حرف بزنیم اردال قبول میکنه. عمر از کار ثریا تعجب کرده و به تاجی میگه چجوری همچین کاری کرده؟ او میگه داره انتقام میگیره باید از کسی که شکست عشقی خورده بترسی. غمزه نمیدونه چجوری باید به اردال بگه و نامزدیشو بهم بزنه. از طرفی عمر با تاجی درد و دل میکنه و میگه امروز باید شادترین روز زندگیم می بود ولی ببینم تو چه وضعیم! تاجی میگه تو میدونستی راه سختی در پیش داری یه تاوان هایی داره! و با واقعیت روبروش میکنه بعد از کمی حرف زدن قرار میشه عمر یه مدت تو مغازه تاجی بمونه. عمر میره خونه تا وسایلشو جمع کنه که پدرش میگه چیشد؟ آبرومونو جمع کردی؟ عمر میگه حالتون خوب نیست بهتره بدتر نشه من میرم وسایلمو جمع کنم برم حاجی رشاد میگه هرکی میخواد بره گمشه بره! من دیگه پسری به اسم عمر ندارم! عمر میره تا وسایلشو جمع کنه که شروع میکنه به گریه کردن و با وسایلش از اونجا بیرون میره.
غمزه به خانه شان میره که میبینه مادرش با ملاحت خانم مادر ثریا داره حرف میزنه او بهش میگه که عمر انگار با ثریا رابطه داشته و الان میگه نمیخوام باهاش ازدواج کنم فاطما جا خورده و میگه چجوری همچین چیزی میشه؟ چطور میتونه با خانواده ما این کارو بکنه؟ و اونو آروم میکنه. بعد از قطع تماس به اهالی خانه میگه که غمره هم با شنیدنش جا میخوره ولی باور نمیکنه. هاکان رفته به محل کار نساء و اونجا آبروریزی میکنه سرآشپز اونو بیرون میکنه و به نساء میگه میدونم به این کار احتیاج داری واسه همین چیزی نگفتم ولی باید این قضیه رو حل کنی! عمر تو مغازه نشسته که غمزه سوپ درست کرده و به اونجا میره آنها باهم حرف میزنن که یه نفر به مغازه میزنه آنها جا میخورن که عمر میبینه نساء اومده. غمزه پنهان شده و نساء به عمر میگه اینجا دلم راضی نیست باید بیای خونه من و با اصرار اونو از اونجا میبره و غمزه قرار میشه خودش بره سمت خونه….