ُ خلاصه داستان قسمت ۴۳۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۳۳ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
ییلدیز از اونجا میره که اندر و دوعان باهم حرف میزنن و دوعان میگه باورم نمیشد که این کارو کرده باشه فکر کردم واقعا پشیمون شدهاند میگه من میشناسمش یعنی خوب شناختمش اون دختر جاه طلبیه از این بلاها قبلا هم سرم آورده یکبارش هم با خودت بودم یادت نیست چجوری بین ما قرار گرفت اولش گفت صوریه ولی نمیدونم چجوری بچه دار هم شدین! دوعان میگه راست میگی اندر ادامه میده و میگه راسیتش من زنی نیستم که بخوام به خاطر تلافی کردن ازدواج کنم! و پیشنهاد میده تا ازدواج واقعی بکنن قبلا هم یه رابطه ای داشتن میتونن از همونجا ادامه بدن و یه شانس بدن به همدیگه دوعان میگه راسیتش منم دیگه از نقشه و این بازیا خسته شدم و دنبال آرامشمولی یه شرط دارم، اندر میگه چی؟ حتما قرارداد ازدواج آره؟دوعان قبول میکنه که اندر میگه باشه من مشکلی ندارم. ییلدیز با چشمانی گریان سوار تاکسی شده و به طرف خانه میره. جانر در خانه در حال جمع کردن لباس های خودش و کومرو هست که امیر میگه کجا داری میری؟ مگه قرار نبود همدیگرو تنها نزاریم؟ جانر میگه رابطه ما که خراب نمیشه داداشم ولی اینو نمیتونم درباره ییلدیزو اندر بگم! امیر میگه وای اینا باز باهم بد شدن؟ واسه چی؟ جانر میگه تا چند دقیقه دیگه همه میفهمن و جنگی راه میوفته. اسما به زینب میگه خیلی هیجان دارم! استرس. به نظرت ییلدیز و دوعان چی میشن؟ همان موقع آیسل اسماء را صدا میزنه و میگه که ییلدیز اومد. آنها با دیدن چهره ییلدیز جا میخورن و میپرسن که چیشده؟ ییلدیز میگه هیچی اندر و دوعان باهم نامزد شدن اسما با تعجب میگه چی میگی تو؟ یعنی چی؟ ییلدیز ماجرارو میخواد تعریف کنه که جانر پیششون میره تا خداحافظی کنه ییلدیز میگه تو هم خبر نداشتی نه؟ جانر میگه هرچی بوده تموم شده دیگه در ضمن خودت اول بازیو شروع کردی!
ییلدیز میگه من؟ چیکار کردم؟ جانر ماجرارو تعریف میکنه و میگه من خودم دیدم که تو با اون انگین صمیمی بودین ییلدیز میگه این کارها یعنی چی دیگه؟! خوب شک کرده بیاد از خودم بپرسه این همه نقشه کشیدن پشت سر من یعنی چی آخه؟ اندر به دوعان میگه من امشبو با داداشم به هتل میریم دوعان میگه چرا هتل؟ بیاین خونه من خوب! اندر میگه نه دوست ندارم بهتره فردا به عنوان زنت بیام نه نامزد! فردای آن روز زینب و اسما با سادایی و امیر در حال فک کردن هستن که چجوری ییلدیزو دوباره به زندگی برگردونن زینب بهشون میگه اصلا از خشونت حرف نمیزنیم میریم ببینیم چی میشه باید به آینده اش فکر کنه دوتا بچه داره! آنها به اتاق ییلدیز میرن که او بعد از کمی گوش دادن به حرف های اونا بهشون میگه میخواد کمی تنها باشه سپس به خانه برمیگرده. اندر تو هتل میگه من الان میرم پیش انگین باید بهش بگم که دیگه تو شرکتش کار نمیکنم و ماجرای دوعان را از زبون خودم بشنوه. در خانه دوعان ازدواجش را با اندر به اونا میگه کومرو میگه داری شوخی میکنی مگه نه؟ هاندان میگه معلوم هست داری چیکار میکنی؟! او بهشون میگه فقط خواستم بدونین و واسه انتخابم احترام بزارین، کومرو میگه مگه موقع انتخاب زن از من که دخترتم نظر خواستی و واسم ارزش قائل شدی؟ سپس بعد از کمی کل کل از خونه بیرون میزنه و به جانر زنگ میزنه و میگه تو خبر داشتی؟ جانر میگه من؟ نه بابا! خودمم لحظه آخر فهمیدم و شوکه شدم! هاندان وقتی تنها میشه به کمال زنگ میزنه و میگه ملودی را رد کنه بره چون بهش احتیاجی ندارن. اندر به خانه انگین رفته و میگه اومدم بهت بگم که من دیگه تو شرکت کار نمیکنم آنها کمی باهم کل کل میکنن که اندر در آخر میگه که شب عقدشه و انگین حسابی جا میخوره و از اونجا میره.
جانر و کومرو به پیاده روی رفتن و کومرو درد و دل میکنه از طرفی اندر وقتی میفهمه که کومرو از خانه نرفته بیرون و قصد نداره برای ازدواج بیاد نقشه ای میکشه تا کومرو برای مراسم عقد پدرش بیاد تا بتونه خودی نشون بده او به اتاق دوعان میره و بهش میگه او جوانه اون الان منتظر زنگی از توعه که ازش بخوای تا توی قشنگترین شب زندگیت حضور داشته باشه! سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش از اتاق بیرون میره سپس به جانر پیام میده که همه چیز آماده ست یا نه تونستی رو مغزش راه بری با نه؟ جانر میگه تا جایی که من میبینم آماده ست دوعان به کومرو زنگ میزنه و بهش میگه شب کنارش باشه کومرو که تحت تاثیر حرف هایی که جانر بهش زده بود شده قبول میکنه و میگه باشه میام. دوعان بعد از قطع تماسش پیش اندر میره و میگه گفتم بهش قبول کرد میاد اندر میخنده و میگه من که بهت گفته بودم جواب میده. بعد از رفتن اندر دوعان به مته میگه برای شب اینجارو آماده کنین خیلی بزرگش نکنین یه میز باشه و شام کافیه سپس میره. هلال به مته زنگ میزنه و میگه همه چیز روبراهه؟ مته از مراسم عقد دوعان و اندر بهش چیزی نمیگه و میگه آره خوبه همه چیز هلال میگه باشه دارم میرم سمت فرودگاه تا بیام خودم به دوعان زنگ میزنم حالشو میپرسم و از اون خداحافظی میکنه. ییلدیز از اتاقش بیرون میاد و میگه من فکر کردم، خیلی به اندر و دوعان و کارهایی که باهام کردن فکر کردم و در آخر تصمیم گرفتم که برم به خودم برسم تا توی مراسم عقد شب حسابی بدرخشم اونا باید تاوان کارهاشونو آروم آروم پس بدن!……