ُ خلاصه داستان قسمت ۴۳۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۳۵ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
جانر مجبور میشه تا در اتاق مطب دکتر بماند تا در یک فرصت از آنجا بیرون بیاد. مطب بسته میشه و جانر بعد از رفتن همه پرونده هلال را بر می دارد و برگه ای که مربوط به جواب آزمایش بارداری هلال بود را پیدا میکند میبینه که جواب ازمایش منفی بوده و از صفحه عکس می گیرد. او وقتی میخواد بره میبینه در قفله. جانر به نگهبانی زنگ میزند و خودش را دکتر جدید معرفی میکنه او کلید یدک را می آورد و در را باز میکنه سپس با دیدن جانر بهش میگه همسر من بارداره و دردش گرفته جانر که خودش را دکتر جا زده بود مجبور میشه اون زن را معاینه کند. درد اون زن بیشتر بشه و جانر او را به بیمارستان می رساند فردای آن روز وقتی پیش اندر میره اندر با عصبانیت بهش میگه چرا انقدر دیر کرده جانر میگه به خاطر ماموریتی که دادی مجبور شدم یه بچه هم به دنیا بیارم! سپس عکس را بهش نشون میده اندر میگه خوبه ولی خودم اینو به دوعان نشون نمیدم که فکر نکنه من نگران هستم! سپس پیش هلال میره و با قیافه پیروزمندانه عکس را بهش نشون میده و میگه میدونم که دروغ گفتی و باردار نیستی حالا دو راه بیشتر نداری یا من میرم به دوعان همه چیزو میگم و اون با عصبانیت از خونه بیرونت میکنه یا اینکه خودت میری همه ی موضوع را بهش توضیح میدی و اونجوری یه آبرویی برات میمونه هلال به شدت عصبانی میشه. انگین به ییلدیز زنگ میزنه و حالشو میپرسه و بهش میگه که هر کاری خواست بکنه رو کمک اون حساب کنه چون هر کاری از دستش بر بیاد واسش انجام میده. هلال به اتاق دوعان میره و بهش میگه دکتر بهش زنگ زده و گفته که تو جواب آزمایش اون یه اشتباهی صورت گرفته و باردار نیست دوعان متوجه میشه که از اول هم هلال بهش دروغ گفته بوده و با عصبانیت از آنجا بیرونش میکنه.
هلال پیش ییلدیز میره و میگه من باردار نبودم الان من و تو یک دشمن مشترک داریم اونم اندر، میتونیم به هم کمک کنیم و اونو سر جاش بنشانیم. کومرو به اتاق پدرش میره و وقتی میفهمه هلال موضوع بارداریش را دروغ گفته بوده حسابی عصبی میشه. او به پدرش میگه آدم های درست و حسابی دورو برمون نیست همشون فقط به خاطر موقعیت و پولشونه که اومدن تو زندگیشون! ییلدیز و هلال با یکی از آدمهایی که از اندر خوشش نمیاد قرار ملاقات می گذارند اون زن بهشون میگه یه نقشه خوب دارم چند روز دیگه مسابقه زن های خوش استایل هستش ییلدیز میگه میتونیم وانمود کنی که اندر برنده شده در حالی که جایزه به اون تعلق نگیره. او با یکی از افراد تدارکات که چیدم نام داره برنامه می ریزد تا به اندر زنگ بزنند و بهش بگن که قرار جایزه زن خوش استایل به او برسه. دو روز بعد مراسم شروع میشه اندر به همراه دوعان و کومرو به مراسم می روند مجری میخواد برنده جایزه شیک ترین زن سال را معرفی کند که اندر از اونجایی که فکر میکنه اون هست از جایش بلند میشه اما مجری ییلدیز را معرفی میکنه به عنوان برنده. ییلدیز رو سن میره و جایزه را دریافت میکند سپس از پشت تریبون میگه از اندر بهترین دوستم که ایستاده تا منو تشویق کنه تشکر میکنم اندر حسابی شوکه و عصبی میشه. وقتی ییلدیز با زینب و اسما به خانه بر می گردند- ییلدیز از این که تونسته اندر را حرص بده و انتقام بگیره ازش خوشحاله او ادامه میده و میگه حالا باید از دوعان هم انتقام بگیرم و یه نقشه خوب هم واسه اون دارم و تو نقشه به فداکاری زینب احتیاج دارم. آیسل وقتی میبینه ازگی برای گذاشتن زباله به بیرون از خانه میره او نیز میرود و بهش میگه که انگین قراره شب بیاد برای مراسم نامزدی به خانه اونا.
ازگی به داخل می رود و به اندر ماجرا رو میگه اندر هم پیش دوعان میره و میگه امشب انگین و ییلدیز نامزد میشن دوعان میبینه که حرف اندر ثابت شد. دوعان پیش هاندان میره و میگه حالا که ازدواج کردن ماندنش در آن خانه اشتباهه و واسش خونه دیگه ای گرفته تا به اونجا بره. هاندان با عصبانیت به اتاقش میره تا وسایلش را جمع کنه. او به کومرو زنگ میزنه و ماجرا رو میگه کومرو با عصبانیت به خانه میره و با پدرش دعوا میکنه که درباره هیچ مسئله ای با او مشورت نمی کنه و سرخود کارهاشو انجام میده سپس با عصبانیت از خانه بیرون میره که یک سگ بی صاحب را وسط کوچه میبینه او به طرف سگ میره که ماشین با او تصادف میکنه. در حیاط خانه ییلدیز تشریفات مراسم برگزار شده است همه جا تزیین شده و مهمان ها اومدن اندر و دوعان هم در حیاط نشستن و به مراسم آنها نگاه می کنند بعد از چند دقیقه انگین و زینب در حالی که دست تو دست همدیگه هستند وارد حیاط میشوند همگی برایشان دست میزنند و آرزوی خوشبختی و خیر دارن دوعان و اندر با دیدن آنها شوکه میشن….