ُ خلاصه داستان قسمت ۴۳۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۳۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۳۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۳۹ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

جانر وقتی از خونه بیرون میاد با امیر روبرو میشه و باهمدیگه حرف میزنن جانر ماجرای کومرو را به امیر میگه که انگاری از پولداری خسته شده میخواد فقیر باشه امیر جا میخوره. هاندان تو شرکت پیش انگین میره و برای اینکه یه مدت برای نقشه اندر بره پیشش بهش میگه لوله آب خونه ام ترکیده نمیدونم باید چیکار کنم انگین میگه باشه تا درست میشه بیا خونه من هاندان خوشحال میشه و میگه الان میگه لباسامو ببرن خونه ات. هاندان به خانه انگین میره و به اندر زنگ میزنه و میگه من خونه انگینم ولی هنوز ماشینم جلوی در خونه نیست پس کی میاد؟ اندر میگه تو کارتو خوب انجام بده من بعدش ماشینو میفرستم بیاد هاندان میگه باشه. ییلدیز و اسما به زینب میگن تو و انگین چجور نامزدی هستین که اصلا باهمدیگه نه بیرون میرین و نه همدیگرو میبینین؟ باید بیشتر باهم در ارتباط باشین زینب کلافه و عصبی میشه. همان موقع هاندان سریعا به ییلدیز زنگ میزنه و میگه بیا خونه داداش من تا با همدیگه حرف بزنیم و غیبت کنیم اومدم اینجا خونه ام را آب برداشته ییلدیز میگه باشه میام. هاندان به اندر پیام میده و میگه ییلدیز داره میاد تو خبرنگار را آماده کن. جانر با کومرو تو خونه نشستن و در حال حرف زدن هستن و جانر بهش میگه که کاری که خواستی انجام شد یه رستوران پیدا کردیم که میری اونجا کار میکنی از ساعت ۷ تا ۹، ۹ام میاد اخراجت میکنه کومرو خوشحال میشه. زنگ در به صدا درمیاد و جانر که دوست دکترش هست بهشون میگه من خودم میرم درو باز میکنم سپس یواشکی بهش میگه که من تو یه فرصت تنهاتون میزارم تا باهم حرف بزنین. جانر دکتر را به کومرو دوستش معرفی میکنه و به بهانه اینکه یه ایمیل باید بزنه اونارو تنها میزاره. دکتر بعد از حرف زدن با کومرو بهش میگه که جانر ترسیده و خواسته بیام باهاتون حرف بزنم چون فکر میکنه افسردگی حاد گرفتین.

آنها درباره رفتارهای کومرو حرف میزنن و کومرو بهش میگه حالا که جانر چیزی نگفته به من میخوام یه درسی بهش بدم و ازش میخواد تا کمکش کنه. ییلدیز حاضر میشه تا به طرف خانه انگین بره اسما بهش میگه من اصلا به این زن اعتماد ندارم بهتر نیست نری؟ ییلدیز میگه منم اعتماد ندارم ولی به خاطر همین دارم میرم سپس میره. ییلدیز با زینب به طرف خانه انگین میرن اما ییلدیز فقط زینب را میرسونه و میره خبرنگار کاری نمیتونه بکنه و زینب وارد خونه میشه و هاندان با دیدنش جا میخوره. زینب به انگین میگه باهم خصوصی حرف بزنیم؟ سپس به یک اتاق میرن زینب تمام ماجرارو برایش تعریف میکنه و میگه هاندان با اندر دست به یکی شدن که ییلدیز خواهر منو اذیت کنن و ازش میخواد تا طرف اونا باشه و بهشون کمک کنه انگین قبول میکنه و میگه من همیشه طرفه حقم! سپس دست تو دست پیش هاندان میرن و باهاش دعوا میکنن که چرا دست از سر ییلدیز برنمیدارن سپس به بهانه پیاده روی از اونجا میرن. ییلدیز با عصبانیت به شرکت میره و وارد اتاق جلسه میشه اندر بهش میگه تو اینجا چیکار داری؟ کارتو سریع بگو ییلدیز با عصبانیت میگه مطمئنی جلو همه بگم؟ دوعان همه را بیرون میکنه و از ییلدیز میپرسه که چی شده ییلدیز ماجرای خبرنگار را بهشون میگهکه اندر بهش میگه جرا فکر میکنی همه کارها زیر سر منه؟ درسته یه مانع بزرگ سر راهتم ولی همه کارها دیگه مقصرش من نیستم! ییلدیز میگه کار خودته چون این یه روش کلاسیک توعه آنها باهم بحث میکنن و بعد از رفتن ییلدیز دوعان از اندر میپرسه چخبره؟ حقیقت داره؟ اندر میگه این که هرچی ییلدیز میگه باور میکنی منو اذیت میکنه سپس دوعان بهش میگه خداکنه اینجوری نباشه وگرنه خیلی بد میشه واست و از اونجا میره.

اندر با کلافگی به هاندان زنگ میرنه و میگه چیشده هاندان ماجرارو براش تعریف میکنه اندر ازش میخواد تا به دوعان بگه که خبرنگار کار اون بوده تا به ماشینش برسه چون چیزی واسه از دست دادن نداره. کومرو طبق نقشه اش حاضر شده تا به رستوران واسه کار بره هاندان ازش میخواد با باباش حرف بزنه و بگه که خبرنگار کار او بوده چون میخواسته از داداشش محافظت کنه. کومرو بعد از حرف زدن با باباش به رستوران میره و نقشه اش را اجرا میکنه. یکدفعه از خونه ییلدیز صدای آهنگ میاد که اندر و دوعان به تراس میرن و میبینن ییلدیز اینا تو تراس در حال بزن و برقصن. آنها باهم کمی کل کل میکنن که دوعان میگه امیدوارم خوشحالیتون واقعی باشه ییلدیز میگه هست دوعان جان. دوعان میگه اینو باید در نظر بگیری که دوتا بچه اونجا خوابن! ییلدیز میگه تو نمیخواد وظیفه مادری منو یادآوری کنی اونا راحت گرفتن خوابیدن تو وظیفه پدریتو به جا بیار که مادر بچه تو انقدر اذیت نکنن! بعد از رفتن آنها به داخل اونا به رقصیدن ادامه میدن و عکس میگیرن تا در فضای مجازی بزارن و خوشحالیشونو علنی کنن. کومرو نقشه اش همونجوری که میخواست انجام میشه و جلوی سلیم اخراج میشه وقتی سلیم میپرسه دلیلش چیه؟ صاحب کار کومرو میگه دزدی کومرو جا میخوره و میگه چی؟ من یه بشقاب شکستم! سلیم با صاحب کار دعواش میشه که کومرو برای جلوگیری از اینکه اتفاقی نیوفته سلیمو از اونجا میبره. سلیم بهش میگه میرسونمت به پانسیون اما کومرو میگه نمیخواد من خودم میرم اما سلیم قبول نمیکنه و میگه میرسونمت کومرو استرس میگیره و تو اینترنت پانسیون سرچ میکنه تا ببینه چی به چیه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا