خلاصه داستان قسمت ۴۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۴۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۴۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۴۳ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

سادایی به چاتای اطلاع میده که عمر اومده شرکت و میخواد با شما ملاقات کنه. چاتای جا میخوره و بهش میگه یعنی چی شده؟ بفرستش به اتاقم ببینم ماجرا چیه! اندر که اونجا بود به چاتای میگه من از اینجا میرم ولی هر اتفاقی که افتاد بهم خبر بده. عمر پیش چاتای میاد و بهش میگه به این نتیجه رسیدم که اتفاق هایی که افتاده بینمون نمی ارزه به خراب شدن دوستیمون و اومدم ازت عذرخواهی کنم و رابطه دوستیمونو با هم دوباره خوب کنیم. چاتای با شرمندگی میگه من باید میومدم پیشت داداش و ازت معذرت خواهی می‌کردم عمر میگه نه تو یکبار اومدی عذرخواهی کردی اونم از کسی که به سمت اسلحه گرفته بود حالا نوبت من بود آنها دست دوستی به همدیگه می‌دهند و همدیگر را در آغوش می گیرند. عمر که برای چاتای نقشه داره بهش میگه خیلی وقته باهام وقت نگذروندیم نظرت چیه شب با همدیگه بریم بیرون؟ چاتای میگه خیلی خوبه باهم دیگه هماهنگ میکنیم تا شب. در رستوران عمر، یه زن و شوهر با هم دیگه دعوا میکنن و مرد مدام به زن توهین میکنه و او را کوچیک میکنه جلوی همه در آخر جانر و امیر سر میز آنها میرن و از اون مرد می خوان تا به رفتارش پایان بده و سریعاً رستوران را ترک کنه چون داره ارامش بقیه را بهم میزنه.

اون زن گریه‌اش میگیره و به سمت سرویس بهداشتی میره. اکین پیشش میره و ازش میپرسه که چرا این مردو تحمل می کنی؟ زن میگه چون نه جایی دارم برای موندن نه پولی! مجبورم. اکین بهش شماره وکیلشو بهش میده و میگه طلاقتو میگیریم و تمام حقوقتم ازش میگیریم تا اون موقع هم تحت حمایت خودم هستی به هتل می فرستمت تا هیچ مشکلی نداشته باشی. او زن خوشحال میشه و به سر میز برمیگرده و لیوان آب را روی صورتش خالی میکنه و بهش میگه دیگه ازت می خوام طلاق بگیرم دیگه تحملتو ندارم و از اونجا میره مرد داد میزنه و میگه یک قرون هم بهت نمیدم. سپس آن مرد را از آنجا بیرون می کنند. جانر و امیر از تغییر ناگهانی رفتار اون زن تعجب میکند اکین میگه زن ها همینن تغییر مودشون کمتر از یه تجدید آرایش زمان میبره. اندر به یک برنامه زنده تلویزیونی میره و اونجا درباره رابطه جدیدش با چاتای و عشقی که بینشان هست صحبت میکنه مجری بهش میگه براتون یه سوپرایز داریم و همان موقع صدای چاتای در برنامه پخش میشه مجری سوالاتی درباره حسش نسبت به اندر از چاتای میپرسه.

او بهش میگه از وقتی اندر وارد زندگیم شده کلاً یک آدم دیگه شدم میتونم به جرات بگم که برای اولین بار عاشق شدم و تازه دارم طعم شیرین زندگی را میچشم سپس از اشتباهاتش در گذشته نسبت به ازدواج قبلیش میگه. ییلدیز وقتی این برنامه را میبینه حسابی عصبانی میشه و میگه میبینی مامان چقدر پررو؟ حالا به من میگه اشتباه در گذشته و با عصبانیت به سمت خانه چاتای میره اما سادایی بهش میگه که پیش پای شما رفت با عمر قرار داشت ییلدیز تعجب میکنه و میگه مگه رابطه‌شون با هم خوب شده؟ سادایی میگه بله با هم دیگه آشتی کردن ییلدیز میگه بهش بگو واگذارت کردم به خدا و به سمت ماشین چاتای میره و برف پاک کن و آینه بغل ماشینش را می شکند و به خانه بر می گرده. عمر و چاتای در رستوران حسابی خوش میگذرونن و در یک فرصت عمر تو نوشیدنی چاتای داروی خواب آور میریزه. تو مسیر برگشت به خانه، چاتای خوابش میگیره.

وقتی از خواب بیدار میشه خودش را پشت فرمان میبینه که در وسط جاده جنگلی تنهاست و عمر و راننده‌اش نیستند از ماشین پیاده میشه که میبینه یه مردی روی زمین افتاده او حسابی شوکه میشه و میخواد به پلیس زنگ بزنه که همون موقع پلیس ها از راه می رسند و بهش میگن برو دعا کن که زنده بمونه. چاتای حسابی ترسیده و مدام به پلیس‌ها میگه باور کنین کار من نبوده. بعد از کمی طی کردن مسافت پلیس کنار میزنه و چاتای را از ماشین پیاده میکنن. او از رفتارهای آنها متوجه میشه که مامورهای قلابی هستند و ازشون میپرسه اینجا چه خبره؟ شما کی هستین؟ از پشت سر کسی نزدیکش میشه و بهش میگه فکر کردی کاری که با من کردیو میبخشم؟ به همین راحتی؟ به نظرت کاری‌ که کردی با یک عذرخواهی حل میشه؟ چاتای تعجب میکنه و میگه تو از کی همچین آدمی شدی؟ عمر سرش فریاد میزنه و میگه شماها منو اینجوری کردین فکر کنم این ترس برات کافی باشه تا دیگه همچین کاری نه با من نه با کسی دیگه ای بکنی! و از اونجا میره. بعد از رفتن آنها چاتای حسابی عصبانی میشه.

شب جانر و امیر به خانه اکین رفتند و در حال خوردن نوشیدنی هستند که با دیدن اخبار متوجه میشن همان مردی که صبح در رستوران بود در یک سانحه تصادفی مرده امیر حسابی میترسه و به جانر میگه خیلی همه چیز مشکوکه! هر کسی نزدیک اکین باشه و اون ازش خوشش نیاد به‌ یک نحوی میمیره! شاید سری بعد نوبت من و تو باشه! جانر بهش میگن بابا همچین فکری نکن همچین چیزی امکان نداره. جانر وقتی به خانه برمی گرده اندر را میبینه که داره فیلمی را نگاه می کنه و خوشحاله ازش میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ اندر فیلم دوربین مداربسته جلوی خانه را بهش نشون میده جانر با دیدن ییلدیز که با عصبانیت داره برف پاک‌کن و آینه بغل ماشین چاتای را میشکنه بهش میگه باز چه بلایی سرش آوردی که انقدر عصبانی شده؟ اندر بهش میگه مگه برنامه رو ندیدی؟ جانر میگه آهان!! اونو میگی؟ بله اونو که دیدم. اندر خوشحاله و میگه همه چیز همونجوری که دوست دارم داره پیش میره.‌‌‌..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا