خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۴۴ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال که عزت را می کشد افه جلو میره و کارتال میگه ایندفعه از راه تو نتونستم برم من اونقدرها هم آدم خوبی نیستم. افه دستشو تو کتش میکنه که کارتال میگه نمیتونی بهم دستبند بزنی! استعفا دادی، افه سه تا سکه میندازه روش. کارتال جا میخوره و میگه این چه کاریه؟ قتلشو بندازی تقصیر فرهان فکر خوبیه ولی اون الان زندانه فکر خوبی نیست. افه باهاش درگیر میشه و میگه تو چجور آدم عوضی هستی؟ تو چطور تونستی منم دور بزنی؟ کارتال مدام میگه تو چی میگی؟ من نمیفهمم چی میگی؟ افه میگه فرهان از بیمارستان فرار کرده نگو که تو بهش کمک نکردی چون بدون تو نمیتونست از اونجا فرار کنه! کارتال تفره میره از حرف زدن با افه و در آخر با عصبانیت میگه اصلا این مربوط به خودمه به تو ربطی نداره. افه عصبانی میشه و میگه اگه میدونستم انقدر بی چشم و رویی هیچ وقت بهت کمک نمی کردم. کارتال میگه من این کارو فقط واسه بابام کردم، افه میگه من به خاطر تو خودمو انداختم جلو گلوله! بعد برای اینکه به کسی که به بابات تیر زده برسی قاتل بابای منو فراری دادی؟ سپس دست کارتال که زخم داره را میگیره و با عصبانیت میگه تو اینی کارتال! برای رسیدن به اهداف خودت بقیه را فدا میکنی و اصلا واست بقیه مهم نیستن! و بهش میگه از این به بعد دیگه من نیستم! دیگه روبروت می ایستم! و قبل از رفتنش میگه راستی عمه ات هم تو لیست فرهان هست حالا برو بیوفت دنبالش و از اونجا میره. کارتال با شنیدن این حرف حسابی جا میخوره و حالش بد میشه.
کرکماز به بهار میگه اومدی درباره چی حرف بزنی؟ بهار میگه کسی که این بلارو سرت آورده، کرکماز میگه یعنی کسی که باهاش ازدواج کردی؟ بهار میگه نه آزاده. کرکماز جا میخوره و میگه تو از کجا میدونی که کار آزاده است؟ بهار میگه چون کارتال واسه آزاده کار میکنه. کرکماز جا میخوره که بهار میپرسه تو نمیدونستی؟ کرکماز میگه بایبارس گفته بود که کارتال و رفیقشو گذاشته بودن زیر دست آزاده، بهار میگه نه واسش کار میکنن یجورایی آزاده ازشون استفاده کرده تا تورو از میان برداره کرکماز تو فکر فرو میره و عصبی میشه. بهار موقع رفتنش میگه دیگه وقتشه یکسریا حد خودشونو بدونن هر کیو که قراره بزاری کنار به حسابشون برس کرکماز میگه حتی اگه شوهرتم جزوشون باشه؟ بهار میگه شوهرم بود دیگه نیست تصمیم با خودته و میره. کارتال با عصبانیت به خانه میره و فریاد میزنه و عمه اش را صدا میزنه. نریمان وقتی میاد میگه چیشده خونه را گذاشتی رو سرت؟ اهالی خونه جمع شدن و میگن چیشده؟ کارتال میپرسه حقیقت داره؟ نریمان میگه چی؟ کارتال میگه اینکه تو لیست فرهانی! اینکه تو هم مثل بقیه پول گرفتی تا چشمتو ببندی رو خون مادر فرهان! اوکتای با شنیدن این حرفا حالش بد میشه و به نریمان زول میزنه. نریمان میگه آره گرفتن اون موقع شرایط اونجوری ایجاب میکرد. بین دعواهاشون کارتال میگه من تو محله گفتم هرکی تو همچین ماجرایی سهیمه باید از من بترسه! الان من چجوری باید تو روی فرهان نگاه کنم و بخوام که تورو نکشه؟ نریمان با کلافگی میگه جلوشو نگیر. شاهین اوکتای را به اتاقش میبره. کارتال بعد از یه دعوای حسابی بهش میگه از این به بعد دیگه باهات نه کاری دارم نه میخوام چشمم بهت بیوفته و از اونجا میره. لیلا گریه میکنه و میگه خدا لعنتت کنه کمیسر و به بیرون از خانه میره.
افه با رئیسش تو خانه اش قرار گذاشته و تمام اطلاعاتی که از کارتال میدونه را بهش میگه سپس ادامه میده که امشب هم یه نفرو کشت روش سه سکه انداختم گلوله هم که از اسلحه کارتال درومده پس نشون میده که فرهان و کارتال دستشون تو یه کاسه بوده و قتل را انجام دادن اینجوری میتونی به راحتی کارتالو بندازی تو زندان. آزاده به رستوران بهار میره و اونجارو رصد میکنه. یشیم پیشش میره و میگه اینجا تعطیله چند وقت دیگه بهار برمیگرده سر کارش و اینجا باز میشه. آزاده میخنده و میگه اینجا دیگه متعلق به منه تو هم رزومه ات را بفرس ببینم نگهت دارم یا نه و از اونجا میره قول میدم بهش رسیدگی کنم موقع رفتنش به نجات میگه برین ار سیگنال گوشی عزت ردشو بگیرین اگه نمرده بکشینش اگه مرده تا بایبارس نفهمیده سر به نیستش کنین. کارتال به شسو زنگ میزنه و میگه همه چیز رو به راهه؟ دارم میام اونجا. روشن به داخل میره تا ببینه اوضاع چجوریه که فرهان بیهوشش میکنه و از پنجره پشتی فرار میکنه. کارتال وقتی به اونجا میرسه میبینن که فرهان نیست و روشن بیهوش افتاده و میگه برین دنبالش فرار کرد! کارتال به شسو میگه به بچه ها بگو دنبالش بگردن نه ماشین داره نه پول خیلی نمیتونه دور شده باشه! فقط حواستونباسه اهالی محله نترسن. فرهان دسته گلی میگیره و با تاکسی به طرف محل قبر مادرش نسرین میره. افه با حالی داغون تو بار نشسته و در حال خوردن نوشیدنی هست که لیلا با عصبانیت به اونجا میره و با افه دعوا میکنه که چرا همچین کاری کرده. آنها باهم دعوا میکنن و افه بهش میگه که به فرهان کمک کرده تا فرار کنه! لیلا اول قبول نمیکنه اما بعد میگه حتما دلیل خودشو داشته بعد از کمی دعوا کردن افه بهش میگه که من دیگه کنار داداشت نیستم برگشتم سرجای اولم همونجایی که بودم! روبروی داداشتم حالا ازت میخوام که یکیمونو انتخاب کنی. لیلا میگه تو نمیتونی منو تو این موقعیت بزاری افه میگه فقط میخوام منو انتخاب کنی اما لیلا از اونجا میره. افه با حالی داغون به خانه اش برمیگرده که میبینه لیلا اونجا منتظرشه. بلنت و افرادش به طرف آدرسی که افه داده بود میرن ولی سه سکه را روی زمین میبینن اما خبری از جنازه نیست…..