خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۴۴ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۴۴ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی تو در بزن

<span;>در آخر سرکان و ادا تو کشتی باهم تنها میمونن، باهم درباره ستاره ها صحبت میکنند که ادا میگه بهم گفته بودی درباره اش سرکان تا میاد درباره یکی از ستاره ها صحبت کنه قبلش ادا اسمشو میگه سریوس میدونم که سرکان لبخند میزنه، موقع خداحافظی میرسه و ادا میگه باید برم دیگه که سرکان میگه میخوای برسونمت؟ که ادا میگه نه خودم میرم. بعد از رفتن ادا، سلین میاد و از سرکان عذرخواهی میکنه و میگه ببخشید عشقم یه مشکل واسم پیش اومده بود که سرکان میگه اشکال نداره تو برو من تو کشتی کار دارم، بعد از رفتن سلین، سرکان تمام اتفاقای اون شبو با ادا مرور میکنه و بهش فکر میکنه. انگین و پریل به کنار دریا میرن تا پیاده روی کنن، انگین به پریل میگه تو بشین تا من برم آب بگیرم بیام، پریل زیر لب غر میزنه و میگه من چیم از بقیه کمتره؟ چون ازدواج کردم دیگه نباید ولنتاینی داشته باشم؟ داشت حرص میخورد که انگین میاد و میگه عشقم حدس بزن چی تو دستمه که پریل میگه آب، ۲تا آب؟شیره انگور؟ مغز؟ ارده؟ چند مدل خوراکی های مقوی نام میبره که انگین میگه نه پریل میگه پس چیه؟ انگین گردنبندی که واسه پریل گرفته بودو جلوش میگیره، پریل با دیدن گردنبند میزنه زیر گریه و با گریه حرف میزنه که انگین میگه عشقم چیزی نمیفهم که چی میگی؟

پریل میگه فکر کردم منو دیگه یادت رفته ببخشید نمیدونم چرا همش گریه میکنم اینجوری شدم که انگین میگه مگه میشه یادم بره این چه حرفیه؟ تو عشق منی، تو مادر بچمی، عیب نداره عشقم به خاطر هورمون هاست. ادا تمام اتفاقای شبو برای ملو تعریف میکنه و ملو با تمام وجودش گوش میکنه. فردای آن روز آیفر به ارایشگاه رفته که آیدان با سیفی هم همانجا میرن. تو آرایشگاه ثنفر درحال باهم حرف زدن بودن که بحث الگس پیش میاد که ۱ نفر اونجا میگه با الکس چندماهی دوست بودن آیفر که اینو میشنوه حواسشو جمع میکنه تا بفهمه چی میگن، اون خانم برمیگرده میگه ما چند ماهی باهم دوست بودیم که تو روز عشق منو کاشت و کلا ناپدید شد رفت بعدا هم فهمیدم با یکی دیگه دوست شده که دوستش بهش میگه من که بهت گفته بودم با ایتالیاییا نباید وارد رابطه شد واسه اونا هر گل یه بویی داره، آیفر که اینارو میشنوه اعصابش خورد میشه و به سمت خونه میره. سیفی و آیدان خانم وقتی به خانه میرسن تو حیاط مینشینند که سیفی میگه چه بدشانسی آورده آیفر خانم گناه داشت که ایدان میگه من که گفته بودم الکسو هرکسی نمیتونه نگه داره سیفی میگه مثلا شما میتونین نگهش دارین؟

که ایدان میگه آره مثلا من میتونم. آیفر تو خانه هرچی به الکس زنگ میزنه میبینه گوشیش خاموشه دیگه باورش میشه که تو روز عشق اون را هم ول کرده و به خودش میگه رفته دیگه رفته و گریه میکنه که همان موقع زنگ در میخوره و با باز کردن در میبینه الکس اومده دنبالش که برن مسافرت ایفر خانم خوشحال میشه و تو بغلش گریه میکنه الکس دلیلشو میپرسه که آیفر میگه هیچی من برم وسایلمو بیارم. اردم و لیلا که نتوانستن کسیو پیدا کنن تا روز عشقو باهم بگذرونن باهم تو کافه میشینن و میگن بریم که حداقل به مهمونی پریل و انگین برسیم. ملو و ادا با دنیز درحال صحبت کردن بودن که دنیز میاد و میگه بچه ها براتون یه سورپرایز دارم که ادا هرچی میپرسه چیه میگه نمیگم میفهمین خودتون و میره. همگی تو رستورانی که انگین رزرو کرده بود جمع میشن که پریل کادو اردم و باز میکنه که یه جفت کفش بچه میبینه و میزنه زیر گریه که انگین میگه چیزی نیست به خاطر هورموناست.

بقیه هم پشت سرهم کادوهاشونو میدن که پریل میگه من دیگه بقیه رو باز نمیکنم که گریه ام بگیره دوباره. همان موقع دوست سرکان فاروق میاد و میگه به به زوج مورد علاقه منم که اینجان که سرکان تعجب میکنه میگه تو برزیل بودی اینجا چیکار میکنی که فاروق میگه اومدم یه هفته میمونم بعد برمیگردم همونجا ولی هرجا باشم واسه عروسی شما ۲تا میام، کی میگیرین؟ که ادا به سرکان نگاه میکنه و سلین حرص میخوره، سرکان میگه هیچوقت که ادا و فاروق جا میخورن و ادا چشماشو میبنده و صورتشو برمیگردونه فاروق میگه چرا؟ سرکان میگه من با سلین ازدواج میکنم که سلین لبخند رضایتمندی میزنه، فاروق خداحافظی میکنه و میره. جرن که چتری زده موهاشو و رنگ صورتی کرده میاد و همه میگه موهات چه خوشگل شده بهت میاد که جرن تشکر میکنه، فرید پیشش میره و میگه همه چی بهت میاد خوشگل شدی که جرن میگه ممنون.

دنیز میاد و میگه حالا که همه کادوهاشونو دادن منم میخوام عشقم ادا این جعبه رو باز کنه، ادا با باز کردن جعبه با دعوت نامه عروسیشان مواجه میشه برای تاریخ ۲۰ آوریل اول ادا شوکه میشه و سرکان چپ چپ نگاه میکنه و بقیه منتظر جواب ادا هستن که ادا به خودش میاد و میگه ۲۰ آوریل خیلی دیره ۲۰ مارس ازدواج کنیم و همدیگرو بغل میکنن، جرن حالش بد میشه و سلین دست میزنه و تبریک میگه و به ماجرای شب گذشته میوفته《 سلین وقتی تو اتاق توی شرکت گیر کرده بود در میزنه که دنیز درو باز میکنه و بهش میگه فکر کنم بتونیم باهم معامله کنیم که سلین لبخند رضایتمندی میزنه》….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا