خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۴۴ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۴۴ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ترکی خواهران و برادران

مدیر مدرسه هاریکا و عمر را به دفتر میبره. آنها وقتی میرن میبینن که سوزان اونجاست. سوزان بهشون میگه اومدم اینجا تا چیزی بهتون بگم سپس رو به عمر میکنه و میگه من در حق تو خیلی بدی کردم سپس توافق نامه ای را که ازش امضا گرفته بود را پاره میکنه هاریکا با عصبانیت میگه چیکار کردی؟ اینجوری بعدا میتونه ازمون شکایت کنه نصف اموالو بگیره! سوزان میگه اینجا تو واسه کارهای من تصمیم نمیگیری هاریکا، سپس سوزان به عمر میگه شب بیا خونمون شام باهم بخوریم هاریکا با عصبانیت مخالفت میکنه و میگه دیگه چی؟ نخیرم من اجازه نمیدم سوزان باهاش دعوا میکنه و میگه من اینجا تصمیم میگیرم عمر بهش میگه مرسی سوزان خانم ولی من نمیام. هاریکا بهش میگه نه توروخدا پاشو بیا!سوزان میگه این چه طرز حرف زدن؟ هاریکا در جواب میگه اونجا خونه منم هست! عمر وقتی میبینه که هاریکا انقدر داره حرص میخوره و به خودشو خواهر و برادراش توهین میکنه از لج اون به سوزان خانم میگه ساعت چند بیام؟ سوزان میگه ساعت ۷ بیا عمر قبول میکنه و میره. هاریکا با سوزان دعوا میکنه که چرا این کارهارو میکنه در آخر میگه ازت متنفرم تو چجور مادری هستی دیگه! سوزان میگه با این رفتارهای تو خودمم همین نظرو دارم تو تربیت کردنت! هاریکا با چشمانی گریان میگه ازت متنفرم و بیرون میره. وقتی به حیاط میره تولگا و برک ازش میپرسن که چیشده؟ مدیر باهات چیکار داشت؟ هاریکا میگه اون کاری نداشت مامانم کار داشت! برک میپرسه چه کاری؟ هاریکا ماجرای دعوت کردن مادرش از عمر برای شام را میگه تولگا جا میخوره و میگه واسه چی باید اونو خونتون دعوت کنین؟ برک بهش میگه تو نمیدونی؟ تولگا میگه چیو نمیدونم؟ برک میگه عمر با هاریکا خواهر و برادرن تولگا جا میخوره که هاریکا تایید میکنه و میگه متاسفانه حقیقت داره! سپس برک میگه بریم باهم یه جای باحال یه چیزی بخوریم آنها قبول میکنن.

برک هاریکا و تولگارو به بوفه ای می برد که آسیه و دوروک کار میکنن. هاریکا به برک میگه چرا منو آوردی به همچین جای سطح پایینی؟ برک میگه نگو خیلی باحاله خدمه ی خیلی خوبی هم داره سپس دوروک و آسیه آنها را میبینن. دوروک میگه اینجا چیکار میکنین؟ هاریکا میگه باورم نمیشه ببین به خاطر این دختر به چه روزی افتادی! باورم نمیشه. تولگا میگه این خواهر همون پسر بی سروپا نیست؟! برک تایید میکنه و دوروک از آسیه دفاع میکنه و میگه اذیتش کنی با من طرفی سپس بعد از کمی بحث کردن از اونجا میرن. ملیسا و قدیر به پارک رفتن و ملیسا کتاب هایی که برای فارغ التحصیلی لازم بوده را به قدیر میده و میگه که باید چیکار کنه و خودش هم تست هاشو چک میکنه قدیر او را می بوسد که ملیسا تمرکزشو از دست میده و میگه اینجوری میکنی نه تنها تو نمیتونی درس بخونی منم از درسم میوفتم سپس میخندن. عمر شب به خانه سوزان میره و دسته گلی بهش میده و میگه از باغچه خونمون چیدم واستون سوزان خوشحال میشه و تعارف میکنه بیاد تو. هاریکا با دیدن حرص میخوره و بدرفتاری میکنه که سوزان بهش میگه چه بخوای چه نخوای عمر برادرته پس دهنتو ببند یا بیا شام بخور یا برو تو اتاقت هاریکا با عصبانیت میگه واسه من تعیین تکلیف نکن هرکاری بخوام میکنم سپس سر میز شام میشینه. بعد از کمی حرف زدن هاریکا عصبی میشه و رومیزیو میکشه و تمام غذاها رو زمین میریزه و میگه ازتون متنفرم و به اتاقش میره. سوزان از عمر عذرخواهی میکنه و میگه نظرت چیه بگیم پیتزا بیارن عمر میگه اگه فکر میکنین یه چیزی نمیزنه تو سر پیک موافقم و باهم میخندن و سوزان میگه اون موقع همبرگر سفارش میدیم.

آنها باهم در حال فیلم دیدن و خندیدن هستن که هاریکا با خودش میگه اینا به چی میخندن؟ و وقتی میبینه دارن فیلم میبینن حرصش میگیره و فیوز را میپرونه و میره. سوزان به عمر میگه به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟ سپس میره برق را وصل میکنه سپس به فیلم دیدنشون ادامه میدن. آسیه و دوروک در حال تمیز کاری هستن که سلیم به خاطر اینکه شب گذشته دید ته مونده غذارو برداشت تا ببره خونه به دروغ به آسیه میگه که یه نفر سفارش داده و ازش میخواد تا درست کنه آسیه قبول میکنه. دوروک حرص میخوره که چرا همش آسیه را کنار خودش نگه میداره. در آخر موقع جمع کردن و رفتن به خانه سلیم به آسیه میگه بهم زنگ زدن سفارشو لغو کردن حالا نمیدونم اینو چیکار کنیم بریزیم دور حیف میشه سپس ازش میخواد ببره خونه بده به امل آسیه قبول میکنه. وقتی آسیه میره حاضر بشه دوروک میره پیش سلیم و میگه اینجا چخبره؟ اصلا تلفن زنگ نخورد نه تلفن اینجا نه گوشیت ماجرای این سفارش لغو شده چیه؟ سلیم ماجرارو میگه که دیدم دوست داره واسه امل غذا ببره ولی نمیتونه، گفتم بهش بگم اینجوری نمیبره واسه همین الکی گفتم که یه سفارش لغو شده تا با خیال راحت ببره دوروک میگه انگاری فرشته هستی. آسیه که تمام حرف های اونارو شنیده ناراحت میشه و باهاشون دعوا میکنه و میگه دلتون واسم میسوزه که اینجوری باهام رفتار میکنین؟ نمیخوام واسه من کاری کنین منو خجالت ندین! و از اونجا میره. قدیر ملیسارو به خانه میرسونه که ملیسا او را می بوسد همان موقع دوروک از راه میرسه و اونارو میبینه سپس میگه پس مشخص شد شیرینی های قلبی شکل واسه کی بوده! سپس بعد از کمی حرف زدن با قدیر به خانه میره. شنگول با شنیدن زنگ خانه فکر میکنه  اورهان و با خوشحالی میره اما وقتی میبینه ملیسا و دوروک هستن ناراحت میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا