خلاصه داستان قسمت ۴۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۴۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۴۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۴۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت

اورژانس مینو را به بیمارستان منتقل میکند و میبرنش برای شست و شوی معده. کارگرهای کارگاه الیاسی پنهانی وارد کارگاه میشن. عباس بهشون میگه ایندفعه کارمون راحتتره چون یکبار این راهو رفتیم دوباره داریم میریم زودتر خط تولید راه میوفته بهتون قول میدم. مهندس فرزام به بیمارستان های سطح شهر میره و عکس های دستگاه ام ار آی را بهشون نشون میده تا باهاشون قرارداد ببنده و بهشون بفروشه و موفق میشه به خاطر قیمت کمی که پیشنهاد میده همه قبول میکنن و ازش میخرند. بچه ها در کارگاه الیاسی گرسنه‌شان شده و از آنجایی که در پلمپ شده برای احتیاط کردن که کسی آنها را نبیند کسی بیرون نمیره برای تهیه غذا. یک دفعه زنگ در کارگاه خورده میشه و همه آن ها حسابی می ترسند هاشم بهشون میگه شما برین یکجا پنهان بشین و خودش به پشت در میره و از روزنه میبینه کسی که پشت در کارگاه ایستاده نغمه‌ست. او برای آنها غذا درست کرده و به کارگاه اومده همه آنها از دیدن غذا خوشحال میشن و از عطر و بوی غذا که همه جا پیچیده تعریف می کنند و از نغمه تشکر میکنند.

بچه ها پیشنهاد می دهند تا برای خوردن غذا به استرالیا بروند هاشم قبول میکنه و میگه شما برین ما هم الان میایم نغمه از هاشم میپرسه استرالیا کجاست؟ هاشم میگه خودت الان میبینی. آنها به واحدی که هاشم اونجا زندگی میکنه میرن. نغمه از اونجا خوشش میاد و میگه چقدر باحال اینجا هاشم تایید میکنه و میگه آره برای کسی که میخواد از صفر شروع کنه خیلی خوبه سپس باهمدیگه خلوتی دو نفره می کنند. مینو به هوش میاد و او را به بخش مراقبت‌های ویژه منتقلش میکنند. وقتی منصور میخواد بره نسخه اش را از داروخانه بگیره آرزو صداش میکنه و میگه این حالی که مینو الان داره را مقصرشو خودم میدونم منصور ازش می پرسد چرا؟ آرزو میگه یادمه وقتی تازه تصادف کرده بودم و مجبور بودم یه مدتی روی ویلچر باشم اطرافیان و دوستام حرفهایی میزدن که منو خیلی می ریخت بهم جوریکه به کاری که مینو کرد هم فکر میکردم ازون موقع دارم به خودم میگم که چرا ماجرای آتش سوزی را به مینو گفتم؟! نباید همچین کاری می کردم و بهش چیزی می گفتم اما انگار تبدیل شدن به یه آدم دیگه و فقط به سهراب فکر می کنم بعضی وقتا از خودم میترسم و شروع میکنه به گریه کردن.

منصور او را دلداری میده و میگه خیلی خوشحالم که سهراب تو را انتخاب کرده سپس شروع میکنه به کمی حرف زدن باهاش و بهش میگه که خودتو الکی اذیت نکن دیگه بهش فکر نکن سپس به داروخانه میره. مینو به هوش میاد که مینا به محض باز کردن چشمانش بهش میگه بالاخره بیدار شدی مامان جان؟ باز داشتی منو تنها میذاشتی بی معرفت! وقتی بچه بودی هرجا میخواستیم بریم موهاتو خرگوشی می‌بستم به هیچ کسی هم اجازه نمی دادی دست به موهات بزنه جز من از این کارت حرصم میگرفت اما ته دلم ضعف میکردم واست. میگفتم خیلی خوبه اینجوری همیشه پیشمه تا موهاشو خرگوشی ببندم! وقتی اون روز تو آشپزخونه ازم داشتی خداحافظی میکردی وقتی بهش فکر می کنم از خودم می پرسم که چطور نفهمیدم که داشتی از خودم خداحافظی میکردی؟ سپس بعد از کمی درد و دل کردن باهاش بهش میگه از این به بعد تمام سعیمو می کنم که مادر بهتری باشم. بعد از رفتن نغمه هاشم رو تراس نشسته که دهشت پیشش میره و میگه چرا غم باد گرفتی چی شده؟ هاشم میگه نمیدونم حکمت چیه؟

چرا وقتی سهراب هست نغمه نیست، وقتی نغمه هست سهراب نیست چرا من نمیتونم هر دوی آن‌ها را با هم داشته باشم؟ دهشت باهاش درد و دل میکنه و بهش این امیدو میده که به زودی سهراب آزاد میشه. هاشم به دهشت میگه تو چته؟ یه جوری؟ دهشت بهش میگه بچه ها باهام کمی بد شده اند فکر میکنن که من داداش سهراب را کلا گذاشتم کنار و فقط به ضبط آهنگم فکر می کنم سپس از هاشم میپرسه که تو که اینجوری فکر نمی کنی! میکنی؟ هاشم میگه توی کار کردن نباید شک راه بدی تو باید انجام بدی و هیچ وقفه ای بینش نندازی سپس او را تشویق میکنه که زودتر ضبط آهنگشو به پایان برسونه. شب در خانه آرزو در حال درست کردن اسموتی برای مینو هست که مینا پیشش میره و میگه تو فکری؟ اصلا رو به راه نیستی آرزو میگه کمی فکرم درگیره مینا بهش میگه الان که میبینم متوجه شدم که ارزششو داشتی که سهراب به خاطرت بجنگه دختر خیلی خوبی هستی خودت همیشه بهم میگفتی که به هرچی فکر کنی همون سرت میاد خوب به چیزای خوب فکر کن به اینکه سهراب آزاد میشه تا همین اتفاق هم بیافته!

آرزو بهش میگه تو بی گناه بودن سهراب شکی ندارم از این اعصابم خورده که از دستم هیچ کاری بر نمیاد و نمیتونم کاری واسش انجام بدم آرزو موقع بردن آب میوه مینو، مینا ازش میخواد که درباره گذشته چیزی بهش نگه که دست به کار اشتباه دیگه ای نزنه آرزو میگه خیالتون راحت دیگه چیزی نمیگم. وقتی پیش مینو میره کمی با هم درد دل میکنه و مینو از آرزو میخواد تا سهراب را ببینه. وکیل سهراب ملاقاتی با مینو ترتیب میده. وقتی به اونجا میره ازش میپرسه که اومدم ازت بپرسم که چرا همچین کاری کردی؟ سهراب بهش میگه اون روز مثل فیلم ترسناک هر لحظه از جلو چشام رد میشه اون موقع از خودم میپرسم چطور تو اون فاصله تونستم بزنم بهش؟ و بعد از کمی صحبت کردن قسم میده که از عمد همچین کاری نکرده و حتی قبل از این ماجراها حساب اونو از پدرش جدا کرده بودم! سپس او به همراه آرزو و مینا به بهشت زهرا میره. مینو که با هستی قرار داره از آنها می‌خواهد تا تنها بره و کسی باهاش نباشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا