ُ خلاصه داستان قسمت ۴۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۵۰ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

هاندان وقتی میخواد بره خونه اندر سلیم را میبینه که با یه دسته گل به خانه ییلدیز رفت هاندان حرص میخوره و میگه باورم نمیشه! نمیفهمم یعنی با زینب واقعا رابطه داره؟ جمال میگه فکر نکنم آقا انگین هم اونجاست، هاندان میگه چی میگی؟ داداش من ترسوعه بزن تو سرش هیچ کاری نمیکنه! من باید به حسابشون برسم. ییلدیز به امیر میگه اینجا خیلی خلوته الان اگه اندر تو حیاطو ببینه خالیه خوشحال میشه برین اونجارو کمی شلوغ کنین. سلیم به اونجا میره که ییلدیز با دیدنش به زینب میگه برو سلیم اومد. کومرو پیش هاندان میره و میگه تو فکری یجوری اتفاقی افتاده؟ هاندان میگه نه مثلا چجوری؟ کومرو میگه انگار عاشق شدی هاندان میخنده و میگه اصلا حوصله خندیدن نداشتم کومرو ولی تو منو خندوندی! آخه چه عشقی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. کومرو پیش اندر میره و میگه نشد باهمدیگه حرف بزنیم اندر میگه درباره چی؟ کومرو میگه قراره به زودی از بابام جدا بشی! اندر جا میخوره و میگه یه چیزی این وسط هست ولی هنوز قطعی نیست کومرو میگه ولی بابام تصمیمشو گرفته اندر نظر تو مهم نیست سپس میگه فکر میکردم از ییلدیز قوی تری ولی نبودی! اندر میخنده و میگه جایی که اسم من باشه اسمی از ییلدیز زده نمیشه اصلا عزیزم کومرو پوزخند میزنه و میگه ولی زده شده خیلیم زده شده! سپس بعد از بهم ریختن اعصاب اندر از اونجا میره. انگین پیش اسما میره و درباره سلیم میپرسه که داره با زینب حرف میزنه او بهش میگه هیچی دوست ییلدیزه و ازش خوشش میاد به زینب ربطی نداره انگین میگه آهان که اینطور باشه اسما خانم سپس باهم پیش زینب و ییلدیز میرن. فردای آن روز سلیم ازگی را به محل کارش میرسونه و ازگی میگه آنهارو باهم بخوریم؟ سلیم تایید میکنه و میگه اتفاقا میخوام یه جای خاص ببرمت کومرو قبول میکنه.

اندر میره پیش دوعان که دوعان میگه دیشب بهت خوش گذشت؟ اندر میگه داست خوش میگذشت تا اینکه کومرو اومد پیشم و بهم یسری حرفارو زد. حالا که به کومرو گفتی ماجرای طلاقو پس جدی! دوعان میگه میخواستم درباره همین باهات حرف بزنم که اندر میگه لازم نیست دوعان جون من به زور جایی نمیمونم و بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه فقط اگه اشکالی نداره من تا زمانیکه یه خونه پیدا کنم اینجا بمونم دوعان قبول میکنه و به شرکت میره. اندر به خانه ییلدیز میره که ییلدیز میگه چیشده؟ واسه چی اومدی اینجا؟ اندر میگه موضوع خیلی مهمیه که باید بهت بگم چیزی که درباره دوعان میگفتی حقیقت داشت اونجوری که نشون میداد نیست و ازش عذرخواهی میکنه ییلدیز میگه نقشه جدیدته؟ تو اهل عذرخواهی نبودی! اندر میگه این یه موضوع جدیه! دوعان یه معشوقه پنهانی داره ییلدیز جا میخوره و میگه چی؟ اندر تعریف میکنه که من فکر میکردم با تو در تماسه بعد واسه اینکه بتونم مدرکی پیدا کنم تا تو دادگاه علیه دوعان استفاده کنم رمز گوشیشو فهمیدم یه شب وقتی خوابید رفتم تو گوشیش که دیدم به یه شماره خیلی زنگ زده بهش زنگ زدم که یه زن برداشت و میگفت دوعان عشقم اونجا بود فهمیدم تو نبودی بلکه یکی دیگه ست. آمارشو درآوردم اسمش جولیاست و یه انگلیسیه خیلی اصیله. ییلدیز میگه خوب چرا با اون ازدواج نمیکنه؟ اندر میگه به احتمال زیاد از طرف اون زنه نه اومده وسط چون هم از دوعان ثروتمندتره هم اصیل تره! باید درباره اش بیشتر تحقیق کنیم ییلدیز میگه اصلا به من چه تو زنشی برو بهش بگو کیه اندر میگه اومده به من میگه طلاق بگیریم بعد اومده به تو میگه میخواد برگرده باهات درصورتی که این وسط یه نفر سوم هست! یعنی همه مارو داره بازی میده!

سلیم ازگی را به یک رستوران لوکس میبره که ازگی با دیدن اونجا به خودش میگه اینجا که همون رستورانیه که بابام اکثرا میاد! و سعی میکنه رأی سلیم را بزنه تا از اونجا برن اما موفق نمیشه و به داخل میرن. بعد از چند دقیقه دوعان به اونجا میاد و با دیدن کومرو شوکه میشه او به طرف میزشون میره و کومرو را صدا میزنه که او با تعجب بهش نگاه میکنه، همان موقع تلفن سلیم زنگ میخوره و میره تا جواب بده کومرو از فرصت استفاده کرده و به دوعان میگه باباجون همه چیزو واست توضیح میدم ولی الان منو نمیشناسی باشه؟ دوعان عصبی میشه که کومرو ازش خواهش میکنه. بعد از کمی خوردن غذا دوعان میبینه که سلیم دست کومرو را میبوسه که بهم میریزه و از اونجا میره او به مته میگه کومرو با یه پسر داخل نشسته درباره پسره تحقیق کن بفهمم کیه و از اینجا تکون نخور و خودش به شرکت میره. کومرو به گل فروشی رفته و با خودش میگه زنگ نزده یا الان خیلی عصبیه یا سرش شلوغه و با درماندگی میگه الان باید چیکار کنم! مته به اتاق دوعان تو شرکت میره و اطلاعاتی که درباره سلیم فهمیده میگه دوعان میگه پس ثروتمندن و خانواده با اصالتین سپس به کومرو زنگ میزنه تا بره پیشش. کومرو به اونجا میره و اول ازش میخواد آروم باشه سپس واسش همه چیزو تعریف میکنه دوعان عصبی میشه که کومرو میگه قول میدم به زودی همه چیزو واسش تعریف کنم و بیارمش پیشتون. هاندان برای اینکه به سلیم نزدیک بشه به بیمارستان میره ولی خودشو جوری نشون میده که انگار منتظر دکتر اتاق کناری سلیمه. سلیم ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ و میخواد بره اتاقش تا معاینه اش کنه اما هاندان میگه نه گفتم بیام پیش همکارت تا مزاحم نشم سلیم میگه حالا که میخوای اونجا بری باشه ولی نتیجه رو بگو بهم و میره هاندان حرص میخوره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا