خلاصه داستان قسمت ۴۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۴۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۴۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۴۵ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز پیش دوعان میره و بهش میگه اتفاقی که افتاده بین او و کومرو حسابی او را ناراحت کرده و بهش میگه شاید اصلاً اون چیزی که تو فکر می کنی نباشه! شاید یه قرار ساده بوده! شاید یه حرفایی از قبل مونده بوده و خواستن به همدیگه بزنن؟! دوعان بهش میگه تو بغل هم دیگه؟ خودم با چشمای خودم دیدم. دیگه من نمی خوام درباره این موضوع صحبت کنم. ییلدیز درباره شکستن برف پاک کن و آینه بغل ماشین چاتای بهش میگه که فقط از روی حرص و عصبانیت بوده و هیچ چیز دیگه ای بین اونا نیست هیچ حسی دیگه نمونده، دوعان بدون هیچ حرفی به شرکت میره. شب گذشته ازگی به کومرو زنگ زده و بهش گفته که اگه جایی واسه موندن ندارین میتونین تو خونه من بموننین! کومرو در ابتدا قبول نمی کنه و تماس را قطع می کنه اما بعد از چند دقیقه وقتی با خودش فکر می کنه می بینه که هیچ جایی برای موندن نداره و هیچ پولی هم نداره و ناچاراً زنگ میزنه به ازگی و قبول میکنه و به خانه او میره.

اندر به چاتای با خوشحالی میگه دوعان کومرو را از خونه بیرون کرده. چاتای از این حرف حسابی جا میخوره و میگه یعنی چی؟ واسه چی؟ چه اتفاقی افتاده؟ اندر بهش میگه تو هیچو نمیتونی از من پنهان کنی من فهمیدم که تو با کومرو قرار گذاشته بودی به خاطر همین از فرصت استفاده کردم و به دوعان خبر دادم اونم به خاطر همین عصبانی شده و کومرو را از خانه بیرون کرده او از این کار اندر حسابی کلافه و عصبانی میشه. اندر میگه این کارو کرده چون الان دوعان حسابی اعصابش خورده و رابطه اش با ییلدیز به هم میخوره و زودتر از همدیگه جدا میشن و این به نفعشونه سپس به چاتای میگه که کومرو هنوز بهت علاقه داره چاتای بهش میگه این اصلا امکان نداره و داری اشتباه می کنی. چاتای از خانه بیرون میاد و به کومرو زنگ میزنه و بهش میگه که ماجرا را فهمیدم و احساس ناراحتی میکنه و بهش میگه میخواد بره ببینتش اما کومرو با عصبانیت ازش میخواد تا دیگه بهش زنگ نزنه و دورو بر اون پیداش نشه و تلفنو قطع می کنه. اندر به برادرش جانر می سپارد تا تحقیق کنه و بفهمه که کومرو این مدت کجا میمونه و چیکار میکنه؟

مریچ وقتی از آنکارا برمیگرده به کومرو زنگ میزنه تا حالشو بپرسه و ببینتش. کومرو بهش میگه به خاطر کار تو باعث شد که بابام بفهمه من با چاتای قرار گذاشتم و اشتباه برداشت کنه و فکر کنیه که من هنوز باهاش در ارتباط بودم بعدشم منو از خونه اش بیرون کرد! مریچ حسابی جا میخوره و بهش میگه نمیدونستم همچین اتفاقی میافته و ازش عذر خواهی می کنه و ازش میخواد آدرس جایی که اونجا هست را بهش بده تا پیشش بره و ببینتش. کومرو از آنجایی که نمیخواد کسی بفهمه تو خونه ازگی مونده به بهانه اینکه فعلاً اصلاً حال و حوصله ندارم و می خوام تنها باشم آدرسی بهش میده و بهش میگه بعدا خودم زنگ میزنم بهت هر وقت که حالم اوکی شد. شاگرد بقال محله ازگی به خانه ازگی میره و به کومرو میگه که ازگی ازم خواسته بیام بهتون سر بزنم که اگه کاری دارین بهم بگین کومرو ازش میخواد تا توی بخاری زغال بریزه. شاگرد بقال وقتی از خانه ازگی بیرون میاد پیش چتین میره و بهش میگه همون زنی که عکسش رو بهم نشون دادین تو خونه ازگی هستش.

از طرفی مریچ به اتاق دوعان تو شرکت میره و بهش میگه اونجوری که شما فکر می‌کنید نیست هیچ چیزی بین کومرو و چاتای وجود نداره من از چاتای خواستم تا بره با کومرو صحبت کنه دوعان که حرف های او را باور نمی کنه ازش می خواد تا به صحبت‌کردن خاتمه بده و بهش میگه نمیخوام درباره این موضوع اصلا هیچ چیزی بشنوم. مریچ به اتاقش میره. چتین به شرکت میره و به دوعان میگه که کومرو خانوم تو خانه ازگی مستقر شده و ازش میخواد تا اجازه بده بره او را برگردونه اما دوعان بهش میگه فعلا نمی خواد بذار همونجا یه مدت بمونه. از آنجایی که یک مدت هالیت جان عصبی و شب ادراری داره بخاطر همین ییلدیز او را پیش دکتر میبره. دکتر به ییلدیز میگه هالیت جان دچار افسردگی شده بهتره که جلسه بعد با چاتای به اینجا بیای‌. عمر پیش امیر و جانر و اکین میره و بهشون خبر میده که تصمیم گرفتم بره دبی. اکین ابتدا فکر میکنه مسافرت میخواد بره و بهش میگه یکسری خرید دارم بهت میدم تا برام بگیر اما امیر و جانر بهش میگن که منظورش مهاجرته می خواد کلاً بره اونجا و حسابی ناراحت میشن و میگن خوب اینجوری ما دوباره بیکار میشیم!

عمر بهشون پیشنهاد میده که اکین میتونه رستورانو ازم بخره اینجوری دیگه شما هم بیکار نمیشین. جانر و امیر شب به خانه اکین میرن اکین ازشون میخواد تا یک ساکی که خیلی سنگینه را بهش کمک کند تا به اتاقش ببرد آنها از شدت سنگینی استرس می گیرند و به خودشون میگن نکنه جنازه باشه! به خاطر همین پنهانی جانر به اتاق میره و داخل ساک را میبینه و به جانر خبر میده که اشتباه فکر میکردیم تو ساک غذا بوده! سپس با اکین درباره خریدن رستوران عمر حرف می‌زند که او میگه من اصلا حوصله گرداندن رستوران را ندارم جانر و امیر بهش پیشنهاد میدن که ما از پسش برمیایم تو احتیاجی نیست کاری بکنی اکین قبول میکنه‌. ازگی در خانه پنهانی به کومرو زنگ میزنه و حالشو میپرسه آیسل حرفهای او را می شنوه و سریع پیش اسما میره و بهش میگه که کومرو تو خونه ازگی هستش و اونجا میمونه.‌‌‌….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا