خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۴۵ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۴۵ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۴۵ سریال ترکی اوچ کوروش

آزاده از نجات میپرسه جسدو تمیز کردین دیگه! ردی که نموند؟ نجات میگه خیالتون راحت انداختیم تو دریا. چتین یکدفعه سوار ماشینش میشه و میگه خوب چیکار کردی عزتو؟ پلیس ها نتونستن پیداش کنن. چتین میگه من میدونم کرکماز و کارتالو به جون هم انداختی تا از جفتشون باهم خلاص بشی! آزاده میگه تو چی میخوای چتین میگه همه چیزو که نمی تونم بگم یخورده کنجکاوشو! بهار به رستوران مادرش میره وبه یشیم میگه کجا داری میری؟ وسایلتو جمع کردی؟ یشیم میگه اخراج شدم! بهار میگه از طرف کی اخراج شدی؟ یشیم میگه آزاده. بهار میخنده و میگه کلا دوست داره از طرف بقیه تصمیم بگیره. کرکماز به رستوران میره و به بهار میگه اومدم تا هرچه سریعتر از ماجراهای پشت پرده واسم بگی! بهار میگه کارتال واسه آزاده کار میکرده و اون ازش خواسته تا اون کارو بکنه! آزاده تمام اموال منو بالا کشیده حالا رسیده به نوبت تو. کرکماز میگه ولی برادر منو اون کارتال کشت! بهار میگه جان را کارتال نکشت! کرکماز میگه عکس دارم ازش، بهار میگه ولی فیلم لحظه شلیکو که نداری! کرکماز میگه چی میدونی؟ همه چیزو بگو، بهار میگه به یک شرط اونم این که تمام اموالمو بهم برگرده. کرکماز میگه خیالت راحت تا جایی که بتونم بهت کمک می کنم، بهار میگه به غیر کارتال اون روز یه نفر دیگه هم بود، کسی که تمام دوربین هارو از کار انداخت! و شروع میکنه اون روزو تعریف کردن سپس بهش میگه اون پسر کونیالیه! برو ازش بپرس که کی به جان شلیک کرده اون بهت میگه، کرکماز تو فکر فرو میره. کارتال به همراه شسو و کونیالی، روشن را به طرف خانه میرن. افه از خواب بیدار میشه و به طرف اتاق پذیرایی میره که میبینه لیلا اونجاست و لباساشو پوشیده حتی کیفشم انداخته! سپس بهش میگه داری میری آره؟ لیلا میگه منتظر بودم بیدار بشی، افه میگه خیلی ممنون که موندی بیدار بشم که بعدش بری!

سپس بهش میگه تو اگه میخواستی بری چرا دیشب اومدی اینجا؟ لیلا میگه نمیخواستم پیشت بمونم ولی انگاری وقتی من و تو مقابل هم قرار میگیریم اصلا نمیتونیم عقلانی تصمیم بگیریم! افه ازش میخواد تا نره و تنهاش نزاره که لیلا با گریه از اونجا میخواد بره که افه جلوشو میگیره و ازش میخواد تا تنهاش نزاره و میگه اگه بری دیگه دنبالت نمیام! لیلا میگه میدونی برای موندنم احتیاجی به بغل کردن و دنبالم اومدن نیست! سپس بهش میگه تو میخوای من بین خانواده ام و تو یه نفرو انتخاب کنم منم نمی تونم! من نمیتونیم سمت خانواده ام نرم! و اونارو بزارم کنار اما تو شاید بتونی اونارو فراموش کنی؟! افه همان موقع دست لیلا را که گرفته بود ول میکنه و لیلا جوابشو میگیره و با گریه از اونجا میره. کارتال روشن را به خانه خودش میبره و باهاش حرف میزنه و ازش میخواد استراحت کنه اما روشن با غصبانیت جواب میده که کارتال میگه چته داداش؟ چیشده؟ چرا امروز کلا عصبی؟ روشن میگه نه معمولیم چیزی نسده اما کارتال اصرار میکنه تا حرفشو بزنه روشن میگه کیفمو دزدیده برده اسلحه هم همینطور! کارتال میگه خوب چیزی نشده که! باهم میگردیم پیداش میکنیم. حالا مدارک مهمی تو کیف نبوده که! روشن میگه چرا یه چیز خیلی با ارزش تو کیفم داشتم چیزی که از  همه اینایی که گفتی بالاتره!  کارتال میپرسه ماجرا چیه که روشن شروع میکنه از عشقش به کارتال تعریف کردن سپس روشن عصبی میشه و میگه تنها فقطهم ن یه عکسو ازش داشتم! کارتال دلداریش میده و میگه غصه نخور پیداش می کنیم بهت قول میدم. رئیس افه بهش زنگ میزنه و میگه هیچ جسدی نبود افه جا میخوره و میگه مگه میشه؟ رئیسش میگه بلنت و تیمش اونجا ساعت ها دنبال جسد گشتن اما نبود افه میگه پس باید برین محله اونجا حتما فرهانو یه جا پیدا میکنین. اوکتای با شنیدن اون حرف ها درباره نریمان دوباره به نوشیدنی رو میاره.

شسو با دیدن پلیس ها تو محله پیش کارتال میره و میگه پلیس ها اومدن! کارتال به کونیالی میگه تمام دستگاه هارو ببر تو انبار. فرهان تو محله هست که با دیدن ماشین پلیس هل میکنه و فرار میکنه . او به طرف خانه یکی از اهالی محله که لباس عروسکی تو تنش میکنه میره و با اسلحه تهدیدش میکنه تا صداش در نیاد و وارد خانه اش می شود، سپس دهن اونو میبنده و دوتایی تو صندوق پنهان میشن و روی خودشان هم ملحفه میندازه. کارتال با عصبانیت به طرف پلیس ها میره و به باتو میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و میخواد باهاش درگیر بشه که شسو جلوشو میگیره و میگه وضعو خراب نکن تازه از دست یکیشون راحت شدیم و اونو آروم میکنه. باتو به همه دستور میده تا همه جارو خوب بگردن و خانه ای را از قلم نندازن. نریمان که از اون عکسی که بایبارس واسش گذاشته حسابی ذهنش بهم ریخته و به هالیده میگه اون شبی که اوکتای داشت میومد خونه کیا اینجا بودن؟ هالیده میگه کل محله اومده بودن! باتو با نیروهاش به همانجایی میرن که فرهان و صاحب خانه پنهان شدن اما نمی بینتشون. سپس به طرف خود خانه کارتال میرن. کارتال اونجا باهاش دعوا میکنه و میگه اینجا دنبالش میگردی؟ و باهاش درگیر میشه که همان موقع لیلا از راه میرسه و با خودش میگه حداقل یخورده صبر میکردی کمیسر! میزاشتی یخورده ناراحت باشی بعد! سپس پیش کارتال میره و ازش میپرسه ماجرا چیه. بعد از چند دقیقه افه به اونجا میاد و با کارتال درگیر میشه که بقیه آنها را از همدیگه جدا میکنن. آنها وارد خانه میشن که کارتال و لیلا با باز کردن در اتاق اوکتای حسابی جا میخورن و متوجه میشن که همه چیز برگشته به حالت اولیه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا