خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۴۵ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی بچه

آسیه به خانه آمده و به علی کمال میگوید که حسن راضی شده تا امینه را برای شهادت بفرستد. او از علی کمال میخواهد که با حسن لج نکند و افه را پیش او بفرستد. حسن و دوستانش برای فرات، یکی از دوستانش که قرار است به سربازی برود، در تعمیرگاه جشنی گرفته اند. آکچا نیز به آنجا آمده و همگی خوشحالی می کنند. حسن به آکچا محل نمیدهد، اما آکچا همچنان این وضعیت را تحمل میکند و امیدوار است. کمی بعد، علی کمال و آسیه به همراه افه آمده و افه با دیدن حسن به سمت او می رود. علی کمال با حرص به حسن میگوید که افه فقط یک روز پیش اوست و او در نهایت پسر خودش است. حسن با علی کمال بحث میکند و آسیه آنها را از یکدیگر جدا میکند. در خانه، زینب متوجه برگه ضرب و شتم علیه علی کمال می شود و شعله را بابت این کار تشویق میکند. شعله می‌گوید نگران است که علی کمال بچه هایش را به او ندهد و آن زمان می‌تواند از طریق این برگه، بچه هایش را بگیرد. حسن، پولی را که بابت درمان دختر بلال از آسیه طلب کرده بود، به او میدهد. بلال خوشحال شده و از حسن تشکر میکند. حسن و آکچا به همراه افه به خانه می روند. آنها افه را به اتاق خودش می برند و او را با نشان دادن اتاقش سوپرایز میکنند و سپس با هم بازی می‌کنند. شب، آنها مشغول فیلم دیدن هستند که برق میرود. افه میگوید که او از تاریکی میترسد و نمی‌تواند تنها بخوابد و از آکچا و حسن میخواهد که شب پیش آنها بخوابد. حسن میخواهد او را قانع کند اما فایده ای ندارد و آنها هر سه روی تخت می‌خوابند.

در خانه آسیه، او مشغول امضا کردن برگه ای است که با آمدن شعله آن را پنهان میکند. شعله متوجه می شود و به خاطر پنهانکاری آسیه به او طعنه می زند. آسیه بخاطر آمدن زینب با شعله بحث میکند. زینب میگوید که بخاطر مراقبت از خواهرش آمده و خبر میدهد که او باردار است. آسیه با شنیدن این خبر شوکه می شود. شعله از اینکه کسی از خبر شنیدن بارداری او خوشحال نمی شود، عصبی شده و ابراز ناراحتی می کند. آسیه انکار کرده و میگوید که از این قضیه خوشحال است و او باید در حال حاضر علی کمال را بخاطر شرایط به وجود امد درک کند. صبح روز بعد، هنگامی که علی کمال در حال برداشتن مدارکی از گاوصندوق است، پرونده ی آسیه را می‌بیند و متوجه می شود که آسیه سهم خودش از شرکت را به حسن داده است. او به شدت عصبانی می شود و میگوید که مطمئن بوده که حسن در ازای کمک به مراد، از او چیزی خواسته است. آسیه انکار کرده و میگوید که حسن از این قضیه خبر ندارد و خودش این کار را کرده است.

علی کمال بی توجه به آسیه، به سمت خانه حسن می رود. حسن به همراه افه برای خرید نان بیرون می رود. آکچا خانه را مرتب میکند تا هنگام آمدن بازرس بهزیستی، موردی نباشد. وقتی حسن و افه برمیگردند، افه داخل کوچه با بچه ها مشغول بازی فوتبال می شود و حسن به همراه بازرس داخل خانه می رود. همان لحظه، علی کمال نیز به خانه رسیده و بی مقدمه شروع به دعوا و کتک کاری با حسن میکند. بازرس وساطت کرده و خودش از حسن کتک می‌خورد. افه در کوچه صدای دعوا را می شنود و داخل خانه می رود. او حرفهای علی کمال و حسن را می شنود و می فهمد که او بچه ی حسن و آکچا است. افه شوکه شده و با ناراحتی از خانه بیرون می آید و گوشه ای نشسته و گریه میکند. حسن و علی کمال از خانه بیرون آمده و با دیدن وضعیت افه، شوکه می شوند و متوجه می شوند که او حتما چیزی فهمیده است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا