خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران
عمر وقتی به خانه برمیگرده تمام ماجرارو برایشان تعریف میکنه اورهان با تعجب میگه واقعا هاریکا رومیزیو کشید؟ عمر تایید میکنه سپس میپرسن که چیکارا کردین عمر تعریف میکنه همه چیزو سپس میپرسن که باز هم میره به خانه سوزان خانم یا نه عمر جوابشونو میده که آره آخر هفته گفت برم پیششون خیلی اصرار کرد منم قبول کردم قدیر میگه خوب کردی اورهان هم تایید میکنه و میگه خوبه که میری پسرم معلومه که سوزان خانمم تنهاست و میخواد از تنهایی در بیاد. قدیر به ایستگاه تاکسی میره تا اونجا ببینه میتونه کار کنه یا نه مسئول اونجا بهش میگه این کار سختیه کسی نمیتونه اعتماد کنه ماشینشو بسپاره بهش قدیر میگه از پسش برمیام که او قبول میکنه و میگه ولی اینجا الان راننده نمیخوایم بزار بسپارم به بقیه ببینم چی میشه قدیر تشکر میکنه. ملیسا به قدیر زنگ میزنه و میگه که با میرای و مرت تو ساحل قرار گذاشتیم گفتم تو هم میای قدیر میگه باشه منم میام. نباهت حرف هایش را میشنوه و متوجه میشه که ملیسا عاشق شده سپس بعد از رفتن ملیسا به آکیف هم میگه سپس فکرشون درگیر میشه که ملیسا و دوروک عاشق کیا شدن! شنگول به خانه اش میره تا به بهونه برداشتن بالشت ببینه اوضاع خونه چجوریه اما وقتی پشت در میره صدای خنده هاشونو میشنوه که با حرص به داخل میره و میبینه آیبیکه در حال اتو کردن لباس هاست و اوگولجان هم جاروبرقی میکشه آنها با دیدن شنگول جا میخورن و میگن مامان خوش اومدی. اورهان میگه ازش بپرسید چرا اومده شنگول میگه نترس نیومدم حالا حالاها باید دنبالم بدویی اومدم بالشتمو بردارم برم اورهان با عصبانیت میگه کی خواست بدوعه!
شنگول وقتی میره تو اتاق میبینه که همه چیز سرجاشه و اتاق مرتبه واسه همین تعجب میکنه سپس حرف های آنها را میشنوه که اوگولجان میگه من احساس میکنم که مامان دلش اینجاست و میخواد برگرده بهتر نیست کشش ندی بابا؟ اورهان میگه مگه من گفتم بره که بگم بمونه؟ هروقت یاد گرفت چجوری باید رفتار کنه و به اون بچه ها ظلم نکنه میتونه برگرده شنگول از اتاق بیرون میاد و میگه حالا حالاها باید بدویی تا برگردم! سپس باهم دعواشون میشه و موقع رفتن به بچه هاش میگه که تا الان مار تو آستینم پرورش میدادم آیبیکه میگه ما چیکار کردیم مگه؟ شنگول میگه همه وقتی مادرشون میزاره میره به کاری میکنن تا شماها چی؟ به زندگیتون دارین ادامه میدین و با غر غر کردن میره. هاریکا با برک و تولگا به پیاده روی میره و میگه که نمیدونم چیکار باید بکنم تا بره تولگا میگه اگه من جای تو بودم به جای اینکه از خونه بیرون بزنم میموندم خونه. هاریکا میگه یعنی چی؟ تولگا میگه یعنی حالا که میخواد مادرت اونو بشناسه یه کاری میکردم که اونجوری که باید بشناسه نشناسه! هاریکا میخنده. ملیسا و قدیر با مرت و میرای کنار ساحل در حال گپ زدن هستن. قدیر از حرف های اونا سر در نمیاره. میرای از قدیر میپرسه تاحالا مدت زیاد خارج از کشور بودی؟ قدیر میگه نه من تاحالا خارج از کشور نرفتم. هاریکا وقتی به خانه برمیگرده با دیدن عمر بهم میریزه و دوباره باهاش بحث میکنه سوزان میاد و به عمر میگه که اتاقتو آماده کردم سپس بهشون میگه که من میخوام یه چیزی بهتون بگم. من میخوام سرپرستی عمرو به عهده بگیرم هاریکا عصبی میشه و میگه چی؟ یعنی میخوای ثروتو با این شریک بشم؟ سوران تایید میکنه و میگه بالاخره هرچی که هست متعلق به عمر هم هست اون پسرمه! هاریکا به ناراحتی میگه یعنی میخواد بیاد اینجا زندگی کنه؟ سوزان میگه اگه بخواد چرا که نه خونه اونم هست اینجا البته اگه بخواد با خواهر و برادراش بمونه من حرفی ندارم واسش یه خونه میگیرم که اونجا باهاشون زندگی کنه هرکاری از دستم بربیاد واسش میکنم هاریکا با تنفر از اونجا میره.
ملیسا وقتی میبینه قدیر حسابی حوصله اش سر رفته و تو خودشه میگه که بهتر ما بریم دیگه. وقتی از اونجا میرن قدیر میگه که من فهمیدم که ما اصلا مثل هم نمیشیم ما تو دوتا دنیای متفاوتیم! ملیسا دلداریش میده و میگه قرار نیست شبیه هم بشیم من واسم مهم نیست سپس میرن تا بستنی بخورن. هاریکا اسفنج پر از آب و کف را رو سر عمر میریزه که عمر خودشو کنترل میکنه و میگه تو مریضی! هاریکا میگه صبر کن تازه اولشه! سوزان میاد و میپرسه که چیشده عمر میگه هیچی شیر آب باز کردم پاچید روم سوزان ازش میخواد بره دوش بگیره و بعد از رفتنش به هاریکا میگه که کار تو بود نه؟ هاریکا میگه اگه کار من بود منو کتک میزد حالا صبر کن بالاخره اون خوی وحشی گریشو میبینی و میره. قدیر و ملیسا دست تو دست در حال بستنی خوردن هستن که نباهت اونارو میبینه و با خودش میگه نه نمیتونه این کارو بکنه با اون پسر نمیشه! هاریکا به اتاق عمر میره و باهاش دوباره بحث میکنه و وقتی صدای سوزانو میشنوه با گلدان تو سر خودش میزنه و جوری رفتار میکنه که انگار عمر زده تو سرش. سوزان وقتی به اتاق عمر میره و سر زخمی هاریکارو میبینه هل میکنه و میگه اینجا چخبره؟ هاریکا میگه میخواستم فرار کنم اما یهو با گلدان زد تو سرم نتونستم از جام تکون بخورم! ازش میترسم از خونمون بره عمر مدام میگه من کاری نکردم سوزان خانم کار من نبود خودش زد تو سر خودش اما سوزان باور نمیکنه و بهش میگه گمشو از خونه برو بیرون. نباهت تو مسیر با خودش میگه نه نمیتونه انقدر به ما نزدیک بشه! نباهت به اتاق ملیسا میره و باهاش بحث میکنه و میگه با اون پسر نمیشه باید ازش فاصله بگیری و هرچی ملیسا میگه قبول نمیکنه. سوزان پیش هاریکا میره و ازش عذرخواهی میکنه که حرفایی که درباره عمر گفته بودو باور نکرده بود هاریکا میگه باشه بخشیدمت ولی عمرو ازم دور کن سوزان میگه باشه دیگه راهش نمیدم تو خونمون. عمر به خانه میره که قدیر و آسیه میپرسن چرا اومده چیشده؟ عمر با ملافگی میگه آرزو به دل موندم که یه چیزم خوب پیش بره! ملیسا اعصابش خورده و شام نمیخوره دوروک میره پیشش و میپرسه چیشده ملیسا ماجرارو تعریف میکنه و بهش میگه اگه مامان ماجرای تورو هم بفهمه وضع بهتر از این نیست حواست باشه دوروک میگه حالا چیکار میکنی؟ ملیسا میگه پنهانی ادامه میدم دوروک بهش میگه اگه اذیتت کرد به من میگی دیگه آره؟ ملیسا تایید میکنه و میگه آره چون برادر بزرگترمی و نه برگ چغندر و باهم میخندن….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس