خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۴۵ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۴۵ سریال ترکی دختران آفتاب

ساواش دم پنجره اتاق نازلی می رود و سنگ پرت میکند اما وقتی واکنشی نمی‌بیند تصور میکند که او خوابیده است و می رود. نازلی دوباره به هوش آمده و در توهم خود فکر میکند که ظفر دنبالش گشته و او را پیدا کرده است و نازلی با اشتیاق پدرش را صدا می زند اما کسی را نمی‌بیند. او دوباره بیهوش می شود‌. صبح ساواش دوباره با نازلی تماس میگیرد اما گوشی او خاموش است. او نگران شده و وقتی دم در خانه سلین و پری را میبیند، سراغ نازلی را میگیرد. سلین به اتاق نازلی می رود تا او را بیدار کند. سپس سراسیمه پایین می آید و خبر میدهد که نازلی در اتاقش نیست و گویا شب به خانه نیامده است. همان لحظه گونش و هالوک سر می رسند و گونش متوجه ماجرا می شود و خیلی نگران می شود. او از اینکه سلین شب قبل به او دروغ گفته بود که نازلی در خانه است عصبانی می شود. گونش و هالوک به کلانتری می روند تا گم شدن نازلی را گزارش دهند. هالوک سعی دارد گونش را آرام کند. رعنا با احمد در مورد خواسته هالوک برای رفتن او و اینجی از خانه صحبت میکند.‌او به احمد میگوید که نباید اجازه بدهد هالوک برای او تصمیم بگیرد زیرا این خانه متعلق به هر سه آنهاست و او اگر اینجی را بخشیده باشد هالوک باید به حرف او احترام بگذارد. احمد از حرفهای رعنا به فکر فرو می رود.

علی و توچه در خانه در حال دیدن فیلمی از گذشته علی و امره هستند که در آن فیلم امره و علی با یکدیگر پیمان برادری می بندند. یکی از مامورین کلانتری خبری میدهد که رد گوشی نازلی را پیدا کرده اند. آنها همگی به محل می روند و به دنبال نازلی می گردند. همان لحظه یک ماشین خاک برداری در حال ریختن حجم زیادی خاک در محلی است که نازلی افتاده است . هالوک سریع متوجه می شود و با فریاد جلوی ماشین را میگیرد و به پایین می رود و نازلی را بغل میکند. نازلی را به خانه می برند و او ماجرا را توضیح میدهد اما چیزی از ظفر نمی‌گوید. گونش او را بخاطر دیر وقت بیرون رفتن سرزنش میکند. کمی بعد نازلی به حیاط می رود و پیش ساواش می رود اما ساواش از او فاصله میگیرد و خودش را بخاطر اتفاقی که برای نازلی افتاده مقصر میداند. او به نازلی میگوید که لیاقتش را ندارد. سپس تعریف میکند شب گذشته وقتی که نازلی تماس گرفت او پیش ملیسا بوده است زیرا خودکشی‌ کرده بود. نازلی شوکه و ناراحت می شود و داخل می رود. دریا مادر توچه پیش ملیسا می رود تا ملیسا با او حرف بزند. ملیسا در حین صحبت کردن یادش می افتد که آن روز تمام قرص‌ها را داخل توالت ریخته بود و فقط یک قرص خورده بود تا تظاهر به خودکشی کند و بتواند به ساواش نزدیک بشود.

سلین پیش ساواش می رود و میخواهد در مورد حرف او در زمان مستی اش صحبت کند اما علی با کلافگی ‌میگوید که نمیخواهد چیزی بشنود. سلین از او میخواهد به بازی شان ادامه دهند. علی از سلین میخواهد که دوباره با امره دوست بشود. سلین شوکه می شود و به او بر می خورد. اما با لجاجت حرف او را قبول میکند.
احمد در حالی که به تابلو گونش نگاه میکند یادش می آید که زمانی که تابلو را کشیده بود، هالوک آن را دیده بود و محو زیبایی گونش شده بود. او آن زمان متأهل بود و علی کوچک بود. احمد به گونش گفته بود که عاشق این دختر شده اما او را نمی شناسد. سویلای بخاطر خسارت‌هایی که گونش به بوتیک او وارد کرده دم خانه می رود تا با گونش دعوا کند. گونش که متوجه شده است ظفر نازلی را دیده، با عصبانیت از خانه بیرون می رود تا پیش ظفر برود. سویلای او را تعقیب میکند و آنها را با هم میبیند. گونش ظفر را تهدید میکند که به دخترانش نزدیک نشود و سپس می رود. بعد از رفتن او، سویلای پیش ظفر می رود و با او طرح دوستی و همکاری با علیه هالوک می‌ریزد.
در خانه، احمد تابلو نقاشی گونش را به هالوک نشان میدهد و با طعنه به او میفهماند که چیزهایی در مورد او وجود دارد و بهتر است هالوک در مورد رفتن او و اینجی از خانه تجدید نظر کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا