ُ خلاصه داستان قسمت ۴۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.

قسمت ۴۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
قسمت ۴۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

قسمت ۴۶۸ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)

اندر و جانر به رستوران هتل رفتن و اونجا با نادیده خانم کسی که نوبت نمک تراپیشونو دردیده بود روبرو میشن. انهاکنار میز اندر اینا میشینن. اندر و نادیده باهمدیگه کل کل میکنن و به همدیگه از کارهایی که کردن میگن و متوجه میشن شبیه همدیگه آن. در آخر اندر میگه من حبس کشیدم اما نادیده میگه من حبس نکشیدم چون آدم فرستادم رفتن زندان اندر جا میخوره و به جانر میگه نباید کم بیاریم ازشون نادیده میگه اگه کاری خواستیم انجام میدم فقط کافیه بهم بگی تمام تمیزکاریاشم میکنیم! اندر میگه خوبه و خوشحال میشه سپس میگه  منم تو منتاژ صدا و زیر و رو کردن گوشی و ریزه کاریا خیلی ماهریم کار داشتی بهم بگو نادیده قبول میکنه و باهم دوست میشن. زینب رفته خونه ییلدیز و با ییلدیزسو بازی میکنه سپس بین بازیش با اسما و زینب هم حرف میزنه و از زینب میپرسه که هنوز با سلیم در ارتباطه یا نه زینب میگه آهان حالا الان فهمیدم که چرا اومدی! اسما جفتشونو سرزنش میکنه و میگه که من موندم اون پسر چی داره که شما دوتا گیر دادین بهش وقتی اسن اتفاق میوفته یعنی مشکل از مرده ولی نمیدونم چرا نمیفهمین! فردای آن روز زینب و سادایی و اسما به پارکی که پروژه زینب و انگین بوده میرن. اونجا میبینن که حسابی همه جا کثیفه و از مسئول میپرسه که اینجا چخبره؟ او بهش میگه که درسته واسه ورزش اینجارو ساختین ولی مردم واسه پیک نیک میان بیشتر وهمه جارو کثیف میکنن!

اندر و جانر تو مسیر برگشت هستن که اندر میگه چقدر خوب شد رفتیم اونجا تازه با نادیده هم آشنا شدیم اگه کارمون گیر کرد بهش میدونیم باید بهش بگیم! ییلدیز به مدرسه هالیت جان رفته و با مدیر اون مدرسه دعوا میکنه که چجور نفهمیده پسرش داره اذیت میشه و اذیتش میکنن! مدیر ازش معذرت خواهی میکنه و میگه که رسیدگی میکنه. جانر و اندر وقتی میرسن به خونه میبینن که برقا خاموشه و فکر میکنن که هاندان نیست رفته بیرون اما درو که باز میکنن با یه مرد جوان روبرو میشن و اندر و جانر جا میخورن و خنده شونو کنترل میکنن. سادایی چیزیو تو مسیر برگشت تعریف میکنه که زینب میگه فکری زد به سرم میتونیم بریم چند روز اونجا یوگا انجام بدیم تا مردم برای ورزش اونجا بیان. کومرو خونه سلیم هستش که با همدیگه شام میخورن و بعدش کومرو از سلیم میپرسه که تا کی باید مخفی باشن و ازش میخواد تا زودتر علنی کنن رابطشونو اگه هم قبولشون نکردن برن خارج از کشور. سلیم کلافه و عصبی میشه که کومرو با ناراحتی میگه مثل قبل نیستی یه لحظه خوبی یه لحظه نه هروقت با خودت روراست شدی بهم زنگ بزن و از اونجا میره. دوعان با دوستش تو رستورانه که دوستش بهش پیشنهاد میده برای شناختن بیشتر عطا برن به کلوبی که دیجی هستش دوعان به مته زنگ میزنه و ازش میخواد تا میز رزرو کنه.

اصلان که اونجا بود حرفشو میشنوه و سریعا به جولیا زنگ میزنه و ماجرارو میگه جولیا ازش میخواد تا برای اونم میز رزرو کنه و خودش به یکی از دوستاش زنگ میزنه تا باهمدیگه به اون کلوب برن و میره حاضر میشه. دوتا زن تو کلوب با دیدن دوعان و دوستش به طرفشون میرن. جولیا با دوستش به اونجا میرن که دوعان با دیدنش جا میخوره و میره ازش میپرسه اونجا چیکار داره جولیا میگه هیچی اومدیم یخورده خوش بگذرونیم سپس به اون زنها نگاه میکنه که دوعان میگه با ما نیستن! جولیا میگه به من چه عزیزم برو خوش باش و میره. اون دوتا زن حدس میزنن که دوعان و دوستش پولدار باشن و به همدیگه میگن که باهاشون بریم بیرون حتما خبرنگارها ازشون عکسی چیزی میگیرن ما هم به واسطه اونا معروف میشیم اما وقتی دوعان و دوستش میخوان برن به اونا اعتنایی نمیکنن و حسابی تو ذوقشون میخوره. دوعان وقتی میره خونه میبینه کومرو ناراحته و به دریا نگاه میکنه او باهاش حرف میزنه و میگه یعنی درباره اون پسره نیست؟ کومرو میگه نه بابا سپس ازش درباره خودشو ییلدیز میپرسه که چجوری تونسته کارهایی که کرده باهاشو ببخشه!؟ دوعان باهاش کمی حرف میزنه و میگه نمیدونم ولی نمیتونم ازش دلخور باشم این خاصیت عشقه. اون پسر اگه عاشقت بود جلوی همه آبروتو نمیبرد! فردای آن روز زینب و بقیه حاضر شدن تا باهم برن به پارک برای یوگا. دوست سلیم باهاش تو بیمارستان حرف میزنه و میگه اون دختر هم تا حدودی حق داشته ولی تو داری کاریو الان میکنی که از انجامش توسط اون دختر ناراحت و عصبی شدی! سلیم سعی میکنه مجابش کنه که باهم فرق دارن این دوتا موضوع اما دوستش نظرش برنمیگرده. هاندان پیش دوعان تو شرکت رفت و بهش میگه که کارهایی با سلیم و خانواده اش کردم که دیگه جرأت نمیکنه بیاد سمت دختر من!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل ششم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا