ُ خلاصه داستان قسمت ۴۷۷ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷۷ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل ششم این سریال پر طرفدار از ۵ بهمن در شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام و… این روزها از شبکه جم تی وی و جم تی وی پلاس در حال پخش است.
قسمت ۴۷۷ سریال ترکی سیب ممنوعه (فصل ششم)
تو درگیری سلیم رو زمین میوفته که کومرو میترسه و دوعان اونو از اونجا میبره و به مته میگه که به کارها رسیدگی کنه. بعد از چند دقیقه پلیس به اونجا میاد و مته با بقیه را از اونجا میبرن. فردای آن روز دوعان ماجرارو برای ییلدیز تعریف میکنه و او نگرانی خودشو بهش میگه که ترسیدم تو اتفاقی واست افتاده باشه! دوعان میگه من چیزیم نمیشه تازه مته اعتراف کرده که خودش شلیک کرده از اونجایی که دفاع از خود بوده اتفاقی نمیوفته اظهاراتمونو دادیم اومدیم. کومرو حسابی ترسیده و گریه میکنه هاندان پیششه و او را دلداری میده که دیگه همه چیز تموم شده رفته به خودشو بچه تو شکمش فکر کنه. کومرو میگه اصلا سلیم دیوونه شده بود! قیافه اش از جلوی چشمام کنار نمیره اصلا! پاک زده بود به سرش اگه بابام به موقع نمیرسید امکان داشت منو بکشه! هاندان باهاش حرف میزنه و آرومش میکنه جانر با یه دسته گل به اونجا میاد تا حالشو بپرسه بعد از رفتن هاندان جانر بهش میگه با این اتفاقی که افتاده لازم نیست دیگه ازدواج کنیم میخوای تموم کنیم بازیو؟ کومرو میگه او منصرف شدی؟ من برای اینکه بچه ام اسم پدرش تو شناسنامه اش باشه این کارو خواستم بکنم! جانر میگه نه مشکلی ندارم تا آخرش هستم.
هاندان و اندر پیش ییلدیز و دوعان رفتن و باهمدیگه صحبت میکنن ییلدیز برای اینکه بفهمه مراسم عقب میوفته یا نه میگه من زنگ بزنم به این لباس عروسه بندازم عقب دوعان دلیلشو میپرسه که ییلدیز میگه گفتم شاید برنامه عوض شده عقب بیوفته! دوعان میگه مرگ سلیم اصلا واسم مهم نیست مهم واسم حال کومروست. زینب پیش کومرو رفته و بهش میگه اومدم بگم واقعا بین من و سلیم هیچی نبوده کومرو میگه دیگه چه فرقی میکنه! زینب باهاش حرف میزنه و دلداریش میده سپس باهم خوب میشن دوباره. جولیا حسابی حرص میخوره و عصبیه و میگه داداشمو که اصلا هیچ ربطی نداشت به موضوع های اونا رفت! و به اصلان میگه بره دوربینارو چک کنه ببینه فیلمی هست یا نه چون مطمئنه مته شلیک نکرده! نادیده همان کسی که اندر باهاش تو هتل آشنا شده بوده بهش زنگ میزنه و باهاش قرار میزاره. اسما با سادایی رفته تو پارک تا یه فرد مناسب برای امیر پیدا کنن تا باهم حرف بزنن اسما با دختری به نام سیبل آشنا میشه و ازش خوشش میاد و با سوالاتی میفهمه که مجرده.
ییلدیز به مزون لباس عروس میره تا کارهاشو ببینه. اندر با نادیده قرار گذاشته و او بهش میگه که داداشش نادر داره با یکی ازدواج میکنه که اصلا مورد تایید من نیست و ازش میخواد تا او دخترو از داداشش جدا کنه و ازدواجو بهم بزنه بعد هرچی خواست ازش بخواد اندر میگه در ازاش باید اسپانسرم بشی او تایید میکنه و میگه من پول زیاد دارم مشکلی نیست اندر خوشحال میشه. اصلان پیش جولیا میره و بهش میگه کارخانه دوربین داشته اما خیلی قدیمیه دادم روش کار کنن به احتمال زیاد فیلم از توش درمیاد جولیا خوشحال میشه. اندر از جانر میخواد تا با کومرو یا دوستش به رستورانی که نادر شب اونجاست بره بعد خودشو متعجب نشون بده که مثلا تصادفی همدیگرو دیدن جانر قبول میکنه. هاندان با دوعان حرف میزنه و میگه که امکان داره داداشمو هم اون جولیا کشته باشه و از دوعان میخواد به حسابش برسه دوعان از هاندان میخواد تا به طرف جولیا نره و خودشو قاطی ماجرا نکنه. دوعان به خانه ییلدیز رفته و بهش میگه که میخواد با دوستاش برن پارتی تو ایبیزا ییلدیز با حرفاش به دوعان میفهمونه که نمیخواد بره دوعان میخنده و میگه خوب انقدر سخته بگی نرو نمیخوام بری؟ ییلدیز میگه خوب باشه نرو دوعان میگه باشه نمیرم و باهم میخندن….