خلاصه داستان قسمت ۴۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۴۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
ییلدیز بعد از مراسم افتتاحیه دستبندهای سنگی در رستوران عمر به خانه ازگی میره. کومرو با دیدن ییلدیز اونجا حسابی عصبانی میشه و میگه تو از کجا فهمیدی من اینجام؟ چیکار داری؟ واسه چی اومدی؟ ییلدیز بهش میگه اومدم تا برگردوندمت به خونه اما کومرو مخالفت می کنه و می گه من به اونجا نمیام. ییلدیز بهش میگه اگه نیای من همینجا میمونم و جایی نمیرم و با چمدانی که به دست داره به طرف یکی از اتاق ها میره و بهش میگه تو خوابم نمیدیدم تو همیچین جایی بمونی! کومرو از کارهای ییلدیز کلافه می شه و نمی دونه باید چه کار کنه و میگه دیگه داره گریهام میگیره. چاتای و اندر از مراسم اهدای جوایز در حال برگشتن به خانه هستند که از دست دوعان حسابی عصبانین اندر با کلافگی میگه حالا باید چیکار کنیم؟ چاتای میگه وقتی به تاریخ ازدواج رسیدیم به همه میگیم که از همدیگه جدا شدیم بهم نمیخوردیم اندر میگه نه قبول ندارم گفتن این حرف یعنی عقب نشینی و باخت و من اصلا باختنو دوست ندارم و نشدن واسه من معنایی نداره چاتای که اصلاً قصد ازدواج با اندر نداره بهش میگه تا اون موقع فکر میکنیم یه راه حلی پیدا میکنیم.
عمر به رستوران پیش جانر و امیر و اکین میره و ازشون خداحافظی میکنه و بعد از خداحافظی رستوران را به اکین می سپارد و به طرف دبی میره. شخصی به نام توفیق تو شرکت مدام نسبت به مریچ سخت گیری میکنه و او را کلافه و عصبانی میکنه مریچ کاسه صبرش لبریز می شه و با توفیق حسابی جر و بحث میکنه. دوعان که در اتاقش هست از سر و صدا بیرون میاد تا ببینه مشکل کجاست سپس به اتاق مریچ میره و بهش میگه تا به اتاقش بیاد و ازش می پرسه که ماجرا چیه؟ چه اتفاقی افتاده؟ مریچ به دوعان میگه کلا توفیق سر لج داره با من کارهایی که اصلا مربوط به من نیس به من میگه انجام بدم و همش با کنایه میگه تو با پارتی بازی اومدی تو شرکت حتماً با دوعان سر و سری داری که همچین شغلیو بهت داده. دوعان با شنیدن این حرف حسابی به هم میریزه و چتین را صدا میکنه و بهش میگه که هرچه سریعتر توفیق را اخراج کنه. چتین متوجه میشه که ییلدیز به خانه ازگی رفته به خاطر همین پیش دوعان میره و بهش این خبرو میده. دوعان میفهمه که ییلدیز بهش دروغ گفته و به جای رفتن به بورسا رفته پیش کومرو.
تو خونه ازگی کومرو میگه من گشنمه و غذای اینجا رو دوست ندارم ییلدیز بهش پیشنهاد میده تا با هم دیگه به آشپزخانه برن و برای خودشون غذا درست کنن. وقتی به آشپز خونه میرن و از آنجایی که کومرو هیچی بلد نیست هیچ کاری نمی تونه درست انجام بده و این باعث کلافگی ییلدیز میشه. سپس ییلدیز بهش میگه باید دنبال یک کاری باشی که بتونی درآمد کسب کنی و به زندگی روزمرهات ادامه بدی سپس به امیر زنگ میزنه تا ببینه کاری سراغ داره یا نه امیر بهش میگه واسه رستوران به گارسون احتیاج داریم و میگه که فردا برای مصاحبه کاری به رستوران بره تا ببینن چی میشه! وقتی به خانه میره چتین بهش میگه که انگاری ییلدیز میخواد پیش کومرو بمونه و رفتنش به بورسا یه بهونه بوده سپس ادامه میده و میگه من فکر می کنم به خاطر شما این کارو کرده تا کومرو خانم را برگردانه به خونه. دوعان تو فکر فرو میره.
اکین طبق معمول از شهر خارج میشه از طرفی جانر و امیر که به او حسابی شک کردن او را تعقیب می کنند تا ببینن اون کجا میره و این همه گوشت را برای کی میبره؟ بعد از پیاده شدن اکین، جانر و امیر از ماشین پیاده می شوند که همان موقع سگها به دنبالشان می افتند و بهشون حمله میکنند. فردای آن روز کورمو برای مصاحبه کاری به رستوران اکین میره که وقتی اونجا میرسه اکین با دیدن او ازش خیلی خوشش میاد و سریع با کار کردنش موافقت میکنه. ییلدیز و چاتای به همراه هالیت جان به مطب دکتر میرن و وقتی اونجا میرسن دکتر بهشون میگه هالیت جان بیشتر از هر چیزی به خانواده و حس خوب داشتن خانواده احتیاج داره به خاطر همین برای بهتر شدن حالش و درمانش شماها باید هر از گاهی با همدیگه به پیک نیک یا مسافرت یا رستوران برین تا باهم دیگه وقت بیشتری بگذرونید و هالیت جان پدر مادر شو کنار همدیگه ببینه و حضور جفتشونو با هم احساس کنه. ییلدیز به دکتر میگه من نمیتونم با چاتای به مسافرت و جای دیگهای برم اما میتونم هر از گاهی باهاش به رستوران برم سپس بعد از مطب دکتر تصمیم میگیرند تا به رستوران برن.
وقتی اونجا میرسند چاتای برای حرص درآوردن دوعان به سادایی میگه تو یه جوری به گوش دوعان برسون که آنها الان تو رستوران هستند. دوعان وقتی این خبرو میشنوه به هم میریزه و عصبانی میشه و وقتی شب ییلدیز به خانه می رسه او را صدا میکنه تا باهاش صحبت کنه. دوعان به ییلدیز میگه من خیلی فکر کردم دیگه نمیخوام به این ازدواج دروغی ادامه بدیم می خوام از این به بعد ازدواجمون واقعی بشه. ییلدیز که حسابی شوکه شده بهش چشم می دوزد که دوعان بهش میگه ییلدیز من بهت علاقه دارم ییلدیز حسابی جا خورده و نمیدونه باید چی بگه. کومرو در خانه ازگ هست که یکدفعه در خانه ازگی را میزنن. کومرو ناچارا درو باز می کنه تا ببینه کیه و با باز کردن در با مادرش روبرو میشه و از دیدن او در آن مکان حسابی جا میخوره و نمیدونه باید چیکار کنه….