خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۴۷ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۴۷ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال

سرین خانم پیش اوزان می رود و اوزان با دلی شکسته می گوید: «مامان بدهیو تسویه کردم و یه کار جدید شروع کردم. الان آدم خوبیم نه؟ » سرین خانم خیلی خوشحال می شود. صبح اوزان با کت و شلوار و کراوات آماده می شود تا سر کارش برود اما قبل از رفتن با عمر همراه می شود تا ببیند رویا چه حرفی برای گفتن دارد. رویا هم همراه کنعان، عمر و اوزان به خانه ی تورمیس می روند.
بولنت به اداره پلیس می رود تا چیزی علیه تورمیس اعتراف بکند. رویا همه تقصیرات کنعان را برای همه تعریف می کند و بعد می گوید: «بابام آماده ست که جرمش رو قبول کنه. پس دیگه دلیلی برای نرفتن پیش پلیس نداریم. آثار تاریخی پیش ماست. بابام اینجاست. پس منتظر چی هستیم؟ » تورمیس و چیچک به خاطر اطلس از رویا و بقیه می خواهند صبر کنند و تورمیس می گوید: «چلبی قول داده تا همه چیزو درست کنه! » رویا می گوید: «شما میتونین به این ادم اعتماد کنین؟ اون به کنار، مگه چند روز دیگه قبر شیمال باز نمیشه؟ » همان موقع زنگ در به صدا در می آید و کمیسر کورکوت تورمیس به جرم شکایتی که علیه ش شده با خود میبرد. بولنت با گفتن این که داخل قبر چیچک، جسد شیمال قرار داشته، تورمیس را مورد اتهام قرار می دهد.

عمر و اوزان و رویا تصمیم می گیرند کنعان را پنهان کنند تا دست کایابیلی ها به او نرسد و او را به خانه ای قدیمی می برند تا آنجا بماند. کنعان قبول می کند و از عمر جای اثرهای تاریخی را می پرسد تا مطمئن بشود که جایشان امن است. عمر هم می گوید: «جاشون امنه. تو محله بالات تو انیار جوراب فروشین. »
تورمیس بعد از دادن تست خون از اداره پلیس بیرون می آید که بولنت جلویش را می گیرد و مثل دیوانه ها مچ دست او را می گیرد و فشار می دهد و می گوید: «مادر جون هم بچه مال منه هم باید حقمو بهم پس بدی! تو داری تو کثافت کاری خودت غرق میشی خبر نداری! » عمر از راه می رسد و مشت محکمی به صورت بولنت می زند تا دیگر به تورمیس نزدیک نشود.
قرار است بعد از عمل چیچک باندپیچی های صورتش برداشته شود تا نتیجه را ببینند. رویا هم پیش او است. بعد از برداشتن باندها، رویا بغض می کند و از دیدن چهره ی دوستش که انگار خوب شده اشک می ریزد. اطلس جلو می رود و با دیدن صورت چیچک با ناراحتی به اتاقش برمی گردد. چیچک بالای سر اطلس می رود و می گوید: «تو میترسی من خوب شم و تنهات بذارم؟ من هیچ وقت این کارو نمیکنم اطلس. » و در اغوشش می گیرد.

اوزان سر یکی از ساختمان های عمویش به عنوان مدیر می رود اما وقتی کارگرها از همه چیز انجا شکایت می کنند تا بلکه اوزان بتواند کاری کند، اوزان به فکر راه چاره می افتد.
عمر به کنعان سر میزند و برایش غذا میبرد. کنعان از او می خواهد بنشیند تا حرف بزند و می گوید: «عمر وقتی من نیستم مراقب رویا باش. » عمر می گوید: «خیلی میخوام ولی مطمئن نیستم بذاره. خودشم گفت که دیگه پرنسس نیست. رویا الان دیگه برای زندگی کردن به کسی احتیاج نداره. » و لبخند میزند.
وقتی عمر با رویا روبرو می شود، رویا هنوز برایش قیافه می گیرد. عمر می گوید: «یعنی میگی بهم اعتماد نداری نه؟ » رویا تایید می کند و به راه خودش ادامه می دهد. عمر خودش را وسط خیابان و جلوی ماشینی می اندازد که رویا بازوی او را میچسبد و کنار می کشد. عمر که به خواسته اش رسیده می گوید: «بهم اعتماد نداری ولی به خاطرم خودتو به خطر میندازی؟ رویا بیا همه چیزو فراموش کنیم. دستمو بگیر… » رویا هم همین کار را می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا