خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و…

قسمت ۴۷ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۴۷ سریال ترکی وصلت

عزیز به دیدن تحسین که حالا مرخص شده و در خانه شان است می رود. تحسین با دیدن او زیر گریه می زند و حال سلطان را می پرسد. عزیز فقط می گوید که حال سلطان خوب است اما بعد اضافه می کند: «یه مدت نمیتونه از پاهاش استفاده کنه! » تحسین بیشتر گریه می کند و می گوید: «پسرم من شمارو خیلی دوست دارم. » عزیز کلافه می شود و می گوید: «من قرار نیست چیزی به کرم و سلطان بگم. خیالت راحت. » و از اتاق بیرون می رود که پریهان منتظر او نشسته. عزیز بدون این که توی صورت پریهان نگاه بکند فقط می گوید: «بلا به دور باشه. » پریهان بغض کرده و می گوید: «یعنی همین؟! » عزیز می گوید: «باور کن همین قدر هم باشه به نفع توئه! این تو بودی که برام دردسر درست کردی! » پریهان می گوید: «پسرم باور کن به خاطر خودت این کارو کردم. » عزیز می گوید: «نتیجه ی کار تو خسارت میلیونی و از بین رفتن اعتبار من بود… » پریهان اشک می ریزد و عزیز در اخر می گوید: «داری منو از با دستای خودت از دست میدی مامان! » و از خانه بیرون می رود. پریهان دنبالش می رود و صدایش می زند اما عزیز پشت سرش را نگاه نمی کند. او با دیدن گلتن در آغوشش می گیرد و می گوید: «من سلطانو به تو میسپرم. جز تو نمیتونم به کسی اعتماد کنم. » گلتن بعد از رفتن عزیز و با چشمان پر از اشک می گوید: «یعنی دوباره همون چیز اداره تکرار میشه؟ خدایا کمکمون کن… »

شوکری وقتی اطلاعاتی در مورد کرم و عزیز از ذکی می گیرد، تصمیم می گیرد اول عزیز را بکشد و بعد به بقیه کارها برسد. فیرات وارد خانه می شود. همه دور او جمع شده اند. فائق با نگاهی پر از مهر به او خیره می شود و صدایش می کند. فیرات به سمت پدرش می رود و در آغوشش می گیرد. فریده هم لبخند می زند و جیلان را در اغوش می گیرد. او از این که آرامش دوباره به خانه شان برگشته خوشحال است. آلتان به دیدن کمیسر یالچین میرود و به او خبر می رساند که شوکری فرار کرده و حالا قصد دارد با آدم های داوود همکاری کند. یالچین از این که مدام دردسرهای جدید به سراغشان می آید، کلافه می شود. او بعد از دیدن نتیجه دستکاری شدن ترمز ماشینش، مطمئن می شود که تصادف کار تحسین بوده و می گوید: «تحسین کورکمازر این نشون میده تو از من خیلی میترسی! » و به عزیز زنگ می زند و خبر دستکاری شدن ترمز ماشین را به او هم می دهد. عزیز و کرم بالای سر سلطان می روند. سلطان از دیدن انها خوشحال می شود و سر به سرشان می گذارد. عزیز و کرم از این که سلطان حالش خوب است خوشحال هستند. اما دکتر به آنها خبر می دهد که سلطان تا مدت ها نمی تواند روی پاهایش راه برود و این که کی بهبود پیدا کند هم دست آنها نیست! وقتی عزیز این خبر را به سلطان می دهد. سلطان شوکه می شود و چشمانش پر از اشک می شود اما به زور لبخندی می زند و سعی می کند خودش را ناراحت نشان ندهد. عزیز که حال خوبی ندارد، برای آرامش پیدا کردن پیش صالح می رود. صالح از دیدن او خوشحال می شود و اول از همه کتابی قدیمی به دست عزیز می دهد تا آن را به سلطان بدهد که در این دوران حوصله اش سر نرود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا