خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۴۸ سریال ترکی بچه
قسمت ۴۸ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی بچه

آکچا افه و حسن داخل تعمیرگاه در طبقه بالا هستند و متوجه آتش سوزی نمیشوند.
 کمی بعد افه لب پنجره می آید و آتش را میبیند. آکچا دنبال او می آید و با دیدن آتش شکه میشود. حسن سریع به طبقه پایین میرود تا بتواند راهی باز کند و آکچا و افه را نجات بدهد. او بخاطر دود به سختی سرفه میکند و سعی دارد در را باز کند. در طبقه بالا افه به سختی نفس میکشد و آکچا با نگرانی سعی دارد افه را آرام کند و او را دم پنجره میبرد. حسن پیش انها می آید و افه را داخل پتوی خیسی میپیچد و سریع از تعمیر گاه بیرون می آید. افه بیرون می اید و دوستان حسن که متوجه آتش سوزی شده اند به تعمیر گاه میروند. علی کمال به بیمارستان میرود و وقتی آسیه را در حال مستی میبیند عصبانی میشود و از شعله میخواهد که او را به خانه ببرد اما علی کمال قبول نمیکند و مدام از حمایت آسیه از حسن شکایت میکند. حسن افه را سریع سوار ماشین میکند و به همراه آکچا به بیمارستان میروند. علی کمال و آسیه دم در بیمارستان هستند و با دیدن وضعیت افه شکه میشوند. افه بستری میشود و کمی حالش بهتر میشود.
علی کمال وقتی متوجه میشود که انها در تعمیر گاه بوده اند و او مسبب این اتفاق بوده پریشان میشود. او برای شعله ماجرا را تعریف میکند و قصد دارد پیش پلیس برود و حقیقت را بگوید اما شعله جلوی او را میگیرد . علی کمال در سالن بیمارستان حرفهای اسیه و حسن را میشنود که به او میگوید که اوضاع بهتر میشود و اورا به خانه راه میدهد. علی کمال با شنیدن این حرفها ناراحت میشود. روز بعد مراد به هوش می آید و وقتی میفهمد که فلج شده بشدت پریشان و عصبی میشود. او اصرار دارد که این موضوع کار حسن بوده است. علی کمال میگوید که او خوب میشود و خودش انتقامش را میگیرد. وکیل آسیه به بیمارستان می اید و میگوید که فردی که به مراد چاقو زده اعتراف کرده و حسن بی گناه بوده است.
آسیه سوار ماشین علی کمال میشود و متوجه بوی بنزین میشود و با دیدن بطری خالی میفهمد که اتش سوزی کار علی کمال بوده است. او با عصبانیت به بیمارستان برمیگردد و از پشت در حرفهای علی کمال با وکیل را میشنود که دنبال راهی برای ندادن سهم حسن است. او تصمیم دارد گواهی نداشتن سلامت عقلی برای اسیه درست کند تا اختیارات شرکت را از او بگیرد. آسیه با شنیدن این حرف شکه و دل شکسته میشود و دوباره به سمت ماشین برمیگردد. او به تعمیرگاه حسن میرود و وقتی آنها را مشغول نظافت و جمع کردن تعمیرگاه میبیند قصد کمک میکند اما حسن میگوید به کمک و پول او احتیاج ندارد.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا