خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۴۸ سریال ترکی حسرت زندگی
زرین میخواد بره که نشان میگه من بدرقه شون میکنم سپس جلوی در خانه بهش میگه داری چیکار میکنی؟ دور و بر من نپلک وگرنه بد میبینی او میگه من فقط واسه حاجی اومدم واسش واقعا ناراحت شده بودم در ضمن من هاکانو ول کردم اون همش دنبال من میوفته و میره. ثریا و فیگن میرن سر قرار با اردال و اونا بهش چیزهایی که از عمر و غمزه دیدن و باعث شده بهشون شک کنن میگن اردال که حرفاشونو میشنوه میبینه که با عقل جور درمیاد و درسته ثریا میگه گفتم بهتون خبر بدم که حالا که ما از هم جدا شدیم امکان داره شما هم از هم جدا بشین اردال میگه جدا شد ازم ثریا و فیگن بهم نگاه میکنن و میگن پس حتما باهم در ارتباطن. بعد از حرف زدن اردال میره به سمت عمر که باهاش حرف بزنه ثریا به فیگن میگه خیلی کنجکاوم بیا بریم از دور ببینیمشون. اونا باهم کنار دریا تو ساحل حرف میزنن و درباره غمزه میگن که عمر بهش میگه که قبل از رابطه تو و غمزه و رابطه خودم و ثریا من غمزه رو دوست داشتم حتی بهش پیشنهاد ازدواج دادم اون قبول نکرد چون از خانواده ها میترسید منم نامزد کردم گفتم شاید فراموشش کنم اما نشد!
ثریا و فیگن که تمام حرفاشونو شنیدن ثریا با عصبانیت میره جلو و با عمر دعوا میکنه و میگه هیچوقت نمیبخشمت میخواستم برم تمام چیزهایی که گفتمو پس بگیرم ولی به زندان میکشونمت و میره. فاطما به اردال زنگ میزنه تا بهش یه مزون لباس عروس معرفی کنه و درباره سالن بپرسه که او بهش میگه ما تصمیم گرفتیم که یکم زمان بدیم به خودمون فاطما جا میخورن و میگه چی؟ یعنی نامزدی بهم خورده؟ واسه چی؟ اردال میگه بهتره از غمزه بپرسین. فاطما با عمزه حسابی دعوا میکنه و در آخر میگه یا برمیگردی با اردال یا دیگه تو این خونه جایی نداری فکراتو بکن! شب عمر میره دم پنجره و به غمزه پیام میده که بیا تراس سپس باهم حرف میزنن که اردال از راه میرسه و به غمزه میگه که بیا پایین باید حرف بزنیم همان موقع فاطما میاد و میگه با کی حرف میزنی؟ او میگه اردال اومده فاطما میگه برو تا قضیه رو درست نکردی نمیای خونه وگرنه میدونی چی میشه! غمزه میره و با اردال میرن تا حرف بزنن عمر تاکسی میگیره و دنبالشون میوفته. اونجا غمزه درباره قضیه ای که توش گیر کرده به اردال میگه عمر هم حرفاشونو میشنوه….