خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۴۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۴۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۴۸ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

اسما از آلپ عصبانی شده، چون فکر میکند که او را به بهانه سورپرایز آنجا آورده تا برنامه دیگران را تماشا کند، و هرچه آلپ میخواهد توضیح بدهد او گوش نمی کند. موقع رفتنش یک دختر و پسر جوان را میبیند که بهم چسبیده هستند.
ایلول علی را میرساند و علی به او تعارف میکند‌. ایلول قبول کرده و به خانه علی می رود.
آن دختر و پسر با هم دوست بودند و‌ مشکل پیدا کردند، ولی دختر نمی خواهد از پسر جدا شود و دست خودش را با چسب ژاپنی به دست او چسبانده بود. و پسر التماس میکرد راهی پیدا کند.
ایلول و علی در خانه مدتی به بازی و سرگرمی می‌گذرانند و سپس همدیگر را میبوسند. همان موقع ناراحتلی به علی زنگ میزند. علی نمی شنود. نازلی سوار آسانسور تزیین شده میشود و از پرستارها درباره خاص بودن علی و ایلول و‌ عشق آنها میشنود و‌ از حسادت تزیینات را پاره میکند. نسرین به ایلول زنگ میزند و می‌گوید ودات عصبانی است و مست شده و میخواهد او را بکشد و از ایلول میخواهد انجا برود …ایلول به ایپک و آغوز هم زنگ میزند و می‌گوید:« ایندفعه ممکن است بابا واقعا قاتل شود.من میروم تو هم بیا…» ایپک نیز میرود.

صمد میخواهد پوست دستهای آن دختر و پسر را جدا کند و دنبال راه حلی است.سلیم آنها را میبیند و به صمد میگوید :« آنها جوان و عاشق هستند بزار کمی با هم همینطور بمانند وبعد به خانواده هاشون خبر بده.»
ایلول میرسد و به مغازه میرود و میبیند ودات روی زمین نشسته است. او سراغ نسرین را میگیرد .ودات گریه میکند و میگوید:« مرا ببخش خیلی بتو بد کرده ام… نتوانستم از بچه هام مراقبت کنم…» ودات مست است و رو به نسرین میگوید :« تو چطور توانستی با من اینکارو بکنی؟ منکه دوستت داشتم…» نسرین او را بغل میکند و میگوید:« من کاری نکرده ام . حرفهای زن ابراهیم نباید ما را از هم جدا کند.» در این موقع ایپک و آغوز هم میرسند و تعجب میکنند . نسربن به ایپک نزدیک میشود ، اما ایپک میگوید :«از هر دوتا تون متنفرم . ابراهیم از شماها با وجدان تر بود. دنبال من نیایید.» سپس می رود. آغوز از این وضعیت ناراحت می شود سینان‌ به سلیم زنگ میزند و‌‌ میپرسد برای فردا اماده هستی؟ سلیم جواب مثبت میدهد. روز بعد سلیم در بیمارستان است و توضیحاتی در باره بیمارستان میدهد و یک گروه فیلمبرداری از او‌ فیلمبرداری میکنند. سلیمان با ابن برنامه موافق نیست. نازلی پیش جان میاید .او از دیر آمدنش ناراحت است و‌ به نحوه آرایش کردنش اشاره میکند. نازلی میگوید امروز یک قرار کاری دارم. جان مبگوید شاید برای علی اصف اینکارها را میکتی؟ نازلی ناراحت شده میگوید :«تفکرات تو هستند که مشکل دارند.»

ایلول پیش یک پسربچه برای معاینه میرود. آغوز و‌ علی عکسهای او را نگاه میکنند و آغوز میگوید :«تومور جای حساسی هست و عملش ریسک دارد که فلج شود» مادر بچه میاید و می‌گوید اگر او را عمل نکنید او دوسه ماه دیکر می‌میرد، و‌ به علی میگوید «از تلویزیون دیدم که شما چه عمل سخت و حساسی را انجام دادید.لطفا به پسرم کمک کتید. » صمد هم بخاطر وضعیت بچه ناراحت است . صمد به الپ میگوید :«بعد از مرخصی از بیمارستان کجا میروی؟ خانه هم نداری و پیشنهاد ازدواح هم داده ای… »آلپ میگوید :«فکر میکردم خواهم مرد…کاریه که شده.. و حالا من باید به خواستکاری بروم اما هیچکس و بزرگتری را ندارم .»صمد می‌گوید یک فکری میکنیم. علی به مادر آن بچه که اسمش کرم است میگوید احتمال موفقیت عمل کم است. تومور را هم برداریم کرم ممکن است از گردن به پایین فلج شود . باید تا آخر عمرش با دستگاه زندگی کتد. مادرش می‌گوید من راضی هستم…. علی وقتی اصرار او را میبیند قبول میکند. علی در نظر دارد با کرم صحبت کند، اما مادرش میگوید او از تومور خبر ندارد و فکر میکند برای کمر درد آنجاست و لزومی ندارد که بداند.

بالای پشت بام گروه فیلمبرداری مشغولند و از سلیم و سینان فیلم میگیرند . سینان توضیحاتی درباره ان اتفاق بد میدهد و میگوید :«عده ای کشته شدند و من دخترم را از دست دادم.در حالیکه او‌سعی میکرد بچه ها را نجات بدهد.گاهی مجبور میشویم به بیماران خبر بدی بدهیم.از زخمی شدن یا مرگ کسانی که دوستشان داریم…انروز من فهمیدم که شنیدن ان خبر چقدر بد است…..»
در ادامه سلیم و سینان چند مورد هم از اخبار خوب میگویند و اینکه علی اصف عمل ۱۳ ساعته سختی داشته که با موفقیت انجام شده است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا