خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک پری
قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک پری

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی داستان یک پری

زینب و اونور وقتی از پرورشگاه بیرون میان پشت ترافیک گیر میکنند زینب ازش میخواد تا ماشین را کنار خیابان پارک کنه سپس اسکوتر برقی که اونجا هست برمیداره و پیشنهاد میده با اون اسکوتر بروند چون اینجوری زودتر به مقصدشون می رسند هر دوی آنها روی اسکوتر میرن. زینب اونور را جلوی رستوران امید می رساند و خودش می رود. همان موقع برای اونور پیام می آید از طرف یکی از دوستانش و بهش گوشزد میکنه که نسلیهان درباره بیگه در حال تحقیق کردن است تا یه سوژه ای پیدا کند و او را ضایع کنه و ازش میخواد تا حواسش به همه چیز باشه اونور به داخل میره و سر میز با نسلیهان و امید می نشیند. او به نسلیهان تیکه میندازه و بهش می فهماند که حواسش به همه چیز هست و پاشو از گلیمش درازتر نکنه. آلپ به رستوران پیش سوآت می رود آلپ حین حرف زدن با او اونور را میبینه که از رستوران خارج میشه او سریعا از پشت سرش بیرون میره تا او را تعقیب کند اما وقتی میخواد تاکسی بگیره متوجه میشه پولش برای تاکسی گرفتند کافی نیست و منصرف می‌شود. زینب وقتی به هتل می رسه مریح بهش میگه رفتم سراغ آلپ دیدم از سر کارش اخراج شده و صورتش هم زخمی بود سپس به زینب میگه من حدس میزنم تو این پولو از راه درستی به دست نیاوردی زینب مجبور میشه همه چیز را برای او تعریف کنه سپس ازش میخواد تا او را درک کنه مریح بهش میگه با چیزی که گفتی باید بذارم و برم اما می خوام پیشت بمونم و کمکت کنم زینب خوشحال میشه و او را در آغوش می گیرد. زینب با مریح و بازیگرانی که استخدام کردن به اتاقی از سالن جلسات که کرایه کردن میرند تا در ظاهر برای سرمایه گذارهای پروژه استارتاپیش جلسه برگزار کند او از عمد روبه روی اتاق نسلیهان می‌روند تا او زینب را ببینه.

بعد از اتمام جلسه بازیگر ها از اتاق بیرون میرن و از پروژه ملیس تعریف می‌کنند تا بقیه را ترغیب کنند. ملیس روبروی نسلیهان میره و وانمود میکنه که او را تصادفی دیده سپس درباره پروژه اش باهاش حرف میزنه و میگه اگه میخواد میتونه بیاد اتاقش تا درباره اش باهاش حرف بزنه اما نسلیهان نظرش جلب نمیشه و میخواد بره ملیس برای نگه داشتن او وانمود میکنه تلفنش زنگ خورده و او را جواب میده و از کلیجی ها صحبت میکنه و جوری حرف میزنه که انگار آنها میخوان تو پروژه ملیس سرمایه گذاری کنند. نسلیهان نظرش جلب میشه و سرجاش وایمیسه ملیس باهاش گرم صحبت میشه و درباره رفتنش به پرورشگاه به همراه اونور میگه و عکس ها را هم نشون میده نسلیهان از اینکار اونور جا میخوره و ازش میخواد تا عکسها را برایش بفرستد وقتی از آن جا میره سریع به دوستش که خبرنگاره عکسهارو میده و میگه خبرشو سریعاً کار کنن ولی کسی نفهمه که عکس ها و خبر را اون بهش داده. عکس ها و اخبار سریع تو همه سایت ها پخش میشه بیگه با دیدن اون عکس و خبر جا میخوره و ناراحت میشه هاریکا با دیدن خبر پیش حمید میره و سعی میکنه ذهنیت حمید را درباره این کار اونور به هم بریزه و موفق هم میشه حمید به اونور زنگ میزنه و میگه این کارت نتیجه عکس داره و همه فکر میکنن برای تبلیغ کار خودت اینکارو کردی از طرفی دیگه بیگه با دیدن عکس تو کنار ملیس ناراحت میشه اونور میگه کار من نبوده من همیشه به پرورشگاه کمک می کنم و نذاشتم کسی بفهمه و حدس میزنه که کار ملیس باشه اونور به ملیس پیام میده که ای کاش قبل از انتشار عکس ها و خبر با او مشورت می کرده ملیس سریعاً به سایت ها سر میزنه و با دیدن خبر جا میخوره او به اونور میگه کار من نبوده و از طرفی نمی تونه بگه کار نسلیهان بوده و عکس ها را به او داد چون میترسه نسلیهان با او بد بشه و میونشون خراب بشه.

شب نسلیهان سر میز شام درباره پروژه ملیس و سرمایه گذاری با حمید صحبت میکنه و میگه درباره مد و فشنه حمید اعتنایی نمیکنه و میگه درباره این موضوع اصلاً هیچ سررشته ای ندارم و سرمایه گذاری هم نمی کنم نسلیهان بهش میگه انگاری کلیجی ها می خوان سرمایه گذاری کنند حمید با شنیدن اسم آنها تعجب میکنه و نظرش جلب میشه سپس به ملیس زنگ میزنه و خبر میده که شب به خانه آنها بره تا درباره پروژه اش با آنها صحبت کنن تا ببینند به نتیجه ای می رسند یا نه. ملیس حسابی خوشحال میشه و شروع میکنه به جور کردن لباسی که میخواد بپوشه سپس به طرف خانه ی حمید راهی میشه وقتی به اونجا میرسه درباره کارش با اون صحبت میکنه حمید میپرسه برای شروع کار چقدر سرمایه لازم داره او میگه یک میلیون لیر برای شروع لازمه هاریکا و حمید از مقدار کمی که گفت شوکه می شوند اما ملیس میگه این هنوز اولشه و چیزی نیست حمید قبول میکنه و میگه باشه دیگه با کلیجی ها همکاری نکن ملیس قبول میکنه. او وقتی با حمید تنها میشه بهش میگه درباره منتشر شدن عکس ها و خبرها متاسفم ولی کار من نبوده نمیدونم از کجا درز کرده ولی من فقط عکس ها را به نسلیهان داده بودم حمید میگه اشکالی نداره هرچی بود تموم شد و رفت سپس تو فکر میره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا