خلاصه داستان قسمت ۴ سریال همه گیری از شبکه سه سیما
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال ایرانی خلاصه داستان قسمت ۴ سریال همه گیری را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال همه گیری محصول سال ۱۴۰۲ به کارگردانی «محمد صادق بکتاشیان» و تهیه کنندگی «سعید کمانی» می باشد که فصل اول خود را با نام «موج اول» بر روی آنتن برده است. این سریال که جایگزین سریال نیکان می باشد، داستان شیوع کرونا در کشور است و روزهای ابتدایی شیوع این بیماری را نشان می دهد که عده ای درگیر این هستند آیا این بیماری کرونا است یا آنفولانزا؟ آنها در ادامه به این نتیجه می رسند که این بیماری همان کرونا است.
قسمت ۴ سریال همه گیری
یه مرد تو حیاط بیمارستان با پیرمرد در حال درد و دل کردنه که من و همسرم هرکاری میکردیم بچه دار نمیشدیم بارها رفتیم پیش دکترهای مختلف اما اونا میگفتن هیچ مشکلی ندارین تا اینکه دیگه گذاشتیم پای تقدیر. بعد از گذشت چند سال خدا بهمون یه بچه داد رو پا بند نبودیم از خوشحالی تو ۶ ماهگیش متوجه شدیم که دختره من خوشحال نشدم چون دوست داشتم پسر باشه ته دلم ناراحت بود اما خودمو خوشحال نشون میدادم. تمام این سالها از اینکه دختره بچه ام ناراحت بودم تا اینکه یهو رو زمین افتاد و حالش بد شد و مجبور شدیم بیاریمش اینجا اون پیرمرد ازش عصبانی میشه و میگه پاشو برو دیگه نمیخوام ببینمت اما اون مرد میگه الان خیلی پشیمونم فقط دارم دعا میکنم که دخترم حالش خوب بشه و چشماشو باز کنه شرمنده خدا شدم. پرستارها بالا سر دختر بچه وایسادن و دارن درمانشو شروع میکنن. فردای آن روز دکتری به نام عیسایی به اونجا میاد با چندتا کامیون. او پیش دکتر اکبری و سوپروایزر متین میره و میگه مسئول اینجا کیه اکبری و متین خودشونو معرفی میکنن و دکتر عیسایی خودشو معرفی میکنه و میگه میخوام حاج ابراهیمو ببینم کجاست؟ آنها بهش میگن که کرونا گرفته و بستریه.
آنها باهم پیش حاج ابراهیم میرن و او هم از دکتر عیسایی تعریف میکرد از طبابتش هم از رفاقتش گلگی میکنه عیسایی میگه الان من نمیدونم باید خوشحال بشم و تشکر کنم یا ناراحت بشم و گلگی! آنها باهمدیگه میگن و میخندن و سپس از اونجا میرن. دکتر عیسایی میگه من طبق دستور حاج ابراهیم اومدم اینجا با امکانات و چادرهای بیشتر. دکتر برزین به اونجا میاد و به متین میگه این بچه باید از اینجا منتقل بشه بره کاراشو کردین؟ متین میگه کسی قبول نمیکنه تا ببریمش دکتر برزین هم تمام تلاششو میکنه اما موفق نمیشه در آخر بهش میگه اشکالی نداره همینجا ازش مراقبت میکنیم خودمم بالاسرشم بالاخره بین این همه آدم که عقلشونو از دست دادن باید یه عاقل پیدا بشه یا نه؟ سپس به متین میگه اسم منو هم تو لیست دکترهای اینجا رد کنین متین خوشحال میشه. وقتی وارد اتاق بچه میشن کریم را میبینن که اونجا رفته آنها کریمو بیرون میکنن و میگن دیگه حق نداره بره اونجا. الیاس شاهمیری پیش حاج ابراهیم میره و بهش میگه با دیدنت خوشحال نشدم ولی ناراحتم نشدم!
نگار من به خاطر تو مرد! اونو تو توی این بیمارستان که اصلا شبیه بیمارستان نیست آوردی و مرد. حاج ابراهیم میگه میخواستی چیکارش کنی؟ تو خونه زندانیش کنی تا خوب بشه؟ کرونا دختر تورو نکشت بیماری زمینه ایش که نارسایی قلبی بود اونو کشت! آنها درباره این موضوع بحث میکنن و در آخر شاهمیری میگه من میخوام اگه چیزی امکاناتی خواستین بگین من واستون تهیه کنم حاج ابراهیم قبول میکنه و میره. دکتر اکبری پیش دکتر عیسایی میره و بهش میگه شما تخصصتون تو بیماری های عفونی هستش و پرونده پزشکی حاج ابراهیمو بهش نشون میده. او میگه وضعیت خوبی نداره باید ریسک کنیم و یه درمان دیگه رو شروع کنیم. متین پیش حاج ابراهیم رفته تا حالشو بپرسه سپس بهش میگه که بهتر نشدیم ولی بدتر هم نشدین! سپس ادامه میده که ما خیلی شمارو دوست داریم و ازش میخواد تا به خوبی استراحت کنه و از اونجا با چشمانی گریان میره…