خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۵۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۵۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۵۰ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

آغوز ایپک را به اتاقی میاورد که استراحت کند.ایپک میگوید خاطره آن جعبه و گودال را نمی توانم فراموش کنم.اغوز میگوید :« من کمکت میکنم و زود فراموش میکنی.» ایلول و‌ صمد، آقا ماجد را معاینه و‌ اسکن میکنند.مامور اورژانس کیف ماجد را به پرستار اوزگه تحویل میدهد و میگوید مال بابای یلدا خانم است.ماجد به ایلول میگوید که ارامبخش زیاد میخورد.چون صبح دخترش اینجا امده و شب جنازه ش را تحویل دادند. نازلی پیش علی میرود و‌ میگوید جان میخواهد از این بیمارستان برود.علی میپرسد برای رفتن به بیمارستان جدید کاری کرده ای؟ او می‌گوید که سینان کارهایش را میکند.و ازش تشکر میکند و در یک لحظه علی را می‌بوسد و پنهانی از خودشان با گوشیش عکس میگیرد.در همان لحظه صدای بسته شدن در میاید.. علی میگوید دیگرهیچوقت اینکار را نکن…من نامزد دارم.ما دیگه هیچوقت با هم یکی نمیشویم.نازلی میگوید تو همیشه میگفتی غیرممکن وجود ندارد.نازلی از اتاقش میرود. آلپ میخواهد اتاق علی برود و‌ در مورد مسله خواستگاری صحبت کند که علی از اتاقش بیرون میاید . آلپ به او می‌گوید من کسی را ندارم که برایم بزرگتری کند.تو بجای بابای من میشوی؟ علی میخندد و تعجب میکند.
در این موقع به آلپ زنگ میرنند که یکی از اقوام او را با امبولانس به اورژانس اورده اند..و‌ آن شخص آلپ را میخواهد.الپ به اورژانس میرود و از همه میپرسد که از اقوام من کی اینجا هست؟ بعد میبیند از امبولانس اسما را بیرون میاورند و بیهوش است.
آلپ میترسد ونمیداند چه شده است و از علی و صمد کمک میخواهد اما هیچکدام کاری نمی کنند و فقط تماشا میکنند.
او متعجب شده و سروصدا میکند.در این موقع مردی میاید و‌ شروع به ویلن زدن میکند و بعد اسما بیدار میشود.سپس همکارانش میزهای آماده و پر از گل را میاورند. الپ از این برنامه ها شوک شده و بعد میببند همه می‌خندند و میفهمد که این برنامه ریزی را اسما کرده است. اسما دوتا انگشتر حلقه را از روی میز برمیدارد و دست همدیگر میکنند . اسما میگوید :« نخواستم بیشتر از این، زمان را ازدست بدهیم.»
صمد نتایج اسکن را به ایلول میدهد و او میبیند مشکلی ندارد .بعد میبینند که ماجد نیست ،ولی کیفش جا مانده است.
ماجد در کافه ای نشسته و نامه ای نوشته و در پاکت می‌گذارد و میبرد. او به پرستار میگوید میخواهم سینان را ببینم و‌محل اتاقش‌‌ را میپرسد و میرود. علی و ایلول پیش کرم میروند و میگویند عمل ات بخوبی انجام شد و میتوانی هر جا خواستی بروی….کرم میپرسد نتوانستید انجامش بدهید؟ چون گفته بودید بعد از عمل چند هفته باید اینجا بمانم…علی میگوید درسته ولی گاهی حین عمل بعضی مسایل عوض میشوند. و لازم نیست زیاد بمانی. کرم به مادرش میگوید ناراحت نباشی من پیش بابام بهشت میروم..ایلول گریه اش میگیرد و بیرون میرود.و از علی خواهش میکند بازهم اگر بتواند کاری انجام دهد. نازلی با یک کلک کلید در خانه علی را از صاحبخانه می‌گیرد . او‌ مقداری وسایل خوراکی با خودش آنجا میبرد. ماجد به اتاق سینان میرود و پاکت نامه را روی میزش میگذارد.موقع رفتن سینان او را میبیند و میپرسد برای چه کاری انجا امده است؟ ماجد می‌گوید روی میز تان نامه ای هست آن را بخوانبد..و میرود…سینان نامه را میخواند که در آن نوشته است دخترم برای من با ارزش بود .او در بیمارستان شما مرد چون به شما و اینجا وابسته نبود.اما شما حتی از مرگش عذاب وجدان نگرفتید..نه شما و‌ نه هیچکس دیگر مجازات نشد .حالا نوبت من است که این بیمارستان را روی سرتان خراب کنم….
صمد دنبال ماجد میگردد که او را دم در آسانسور میبیند…..و ایلول هم میخواهد برود و‌‌ به او می‌گوید اسکن شما مشکلی نداشت و الان حالتان خوب نیست و من شما را میرسانم…
سینان به اتاق سلیمان میرود و‌ میگوید ماجد اینجا بمب گذاشته است.به پلیس زنگ بزنید. نازلی در خانه علی انواع غذاها ی مورد علاقه اورا میپزد و روی میز شام میچیند . علی میفهمد که در این بیمارستان بمب کار گذاشته ‌اند.صمد کنار پرستار اوزگه هست که ساک ماجد را میبیند و اوزگه میگوید این مال بابای یلدا هست.صمد میگوید او همین الان رفت و‌ من ساکش را زود بهش برسانم.
همه دنبال ماجد می‌گردند ‌ پرستار میگوید او رفته.سینان میگوید آن روانی اینجا بمب گذاشته است. اوزگه میگوید فقط یک ساک داشت که آن‌هم نیست.صمد ساک را بیرون میبرد و دوان دوان خودش را به ماشین ایلول میرساند که ماحد هم کنار او نشسته است.و ساک را به ماجد پس میدهد.
پلیس همه جا را دنبال ماجد و‌ ساک او میگردند. صمد برمیگردد و میبیند که همه دنبال ساک ماجد هستند. او‌‌ میگوید من انرا به ماجد پس دادم. که در ماشین ایلول بود.
ماجد با ایلول درباره مرگ صحبت میکند و ایلول میگوید که دونفر دیگر هم کشته شدند.ماجد می‌گوید هیچکس برای دخترم ارزش قایل نشد.و‌ هیچکس هم مجازات نشد. علی به ایلول زنگ میزند و بهش خبر میدهد که در ساک ماجد بمب هست .ماحچجد میفهمد و سوبچ را برداشته و فرار میکند.ایلول گیج و‌مات شده. علی به او میگوید زود پیاده شود و از انجا دور شود.ایلول به اطراف نگاه میکند و میبیند آنجا پر از مردم است.او نمیداند چکار کند.
.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا