خلاصه داستان قسمت ۵۰ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو (قسمت آخر)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۰ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۵۰ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۵۰ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۵۰ فصل چهارم سریال از سرنوشت

بعد از تماس فرزام با رئیسش، حامد دستیار فرزام وارد اتاق میشه. فرزام بهش میگه اینا فکر می کنن ما مهره سوخته ایم و با تهدید و اینا می توانند ما را از پا در بیارن. خودشون با این عظمتی که توپ نمیتونه تکونشون بده اومدن خودشونو پشت ما قایم کردن! نمیدونن با دهان باز کردن ما جامون عوض میشه و میتونیم خودمونو از ته چاه بیاریم بالا فقط کافیه چیزی که ازشون داریم را رو کنیم و همان موقع میره مواد میکشه. دستیار فرزام که به دستور رئیسش توی موادش ناخالصی ریخته بود بهش میگه منظورتون چه آتویی هستش آقا؟ فرزام همان موقع حالش بد میشه و خودشو به زور پیشش میرسونه ولی اوردوز میکنه و میمیره. حامد به رئیسش زنگ میزنه و میگه آقا همونجوری که خواستین تمام شد رئیسش بهش میگه کثیف کاری که نشد؟ او بهش میگه نه در حد یک اوردوز بود. دهشت در حال رفتن به کارگاه است که یک دفعه یک عده‌ای که از طرف هاشم بودن به سمتش می روند و بهش میگن که شما همون خواننده معروف و مردمی هستید؟ و ازش میخوان تا بهش امضا بدن. دهشت تعجب کرده و شوکه شده و از شدت تعجب خودشو سریعتر به داخل کارگاه می رساند و هاشم را صدا میزنه. دهشت وقتی وارد کارگاه میشه میبینه که هاشم و دوستانش آنجا واسش سن خوانندگی ترتیب دادن و واسش رقص نور و بخار گذاشتن، خودشون رو صندلی نشستن و او را تشویق می‌کنند تا برایشان آهنگ بخونه.

دهشت حسابی شوکه شده و اشک شوق میریزه سپس واسشون آهنگ میخونه. بعد از تمام شدن آهنگ او را تشویق می کنند. دهشت ازشون تشکر میکنه و میگه چرا همچین کاری کردین؟ آنها بهش میگن بزار کادو تولدت دهشت میگه ولی امروز تولد من نیست که! یکی از بچه ها میگه بالاخره یه روز که متولد میشی و همه باهمدیگه میخندند. سپس هاشم بهش میگه برو حاضرشو که باید بریم یه جایی خودتو آماده کن که به احتمال زیاد باید اونجا هم برای یک عده زیادی آهنگ بخونی! دهشت به هاشم میگه ولی من نمیتونم بیام خواهرم امروز واسم بلیط گرفته که برگردم. هاشم کلافه میشه و میگه همین امروز باید برگردی؟ همان موقع نغمه بهش زنگ میزنه و هاشم به دهشت میگه همینجا وایسا تا ببینم چیکار کنم. مراسم تقدیر از سازندگان قطعات دستگاه ام آر آی برگزار میشه و به همشون جوایزی داده میشه و هاشم تندیس را می گیره و بالای سرش می بره و از خوشحالی فریاد میزنه. سهراب به همراه آرزو به بهانه اینکه تو خانه الیاسی کار دارم آقا خندان را با خودشون به اونجا میبرن و آقای خندان تصمیم گرفته تا همان روز با مهتاب خانم درباره آینده صحبت کنه تا ببینن چی پیش میاد. آقا خندان وقتی به خانه الیاسی میره مهتاب را اونجا میبینه ولی همان موقع تمام بچه های خانه الیاسی به اونجا میان و هاشم بهش میگه همان بلایی که سر من آوردی را سرت آوردم آقا خندان با خنده بهش میگه من اونکارو کردم برای شروع آزادیت هاشم میگه منم همین کارو کردیم برای پایان آزادیت و همگی می خندند.

سپس آقا خندان به مهتاب میگه امروز قرار بود که بیام باهاتون صحبت کنم و ازتون بپرسم که نظرتون چیه! حاضرین منو با تمام بچه هایم قبول کنید؟ مادر فتح الله جلو میاد و به مهتاب میگه این پسر من ظاهر و باطنش همینه من که مادرشم میفهمم و میتونم اینو بهت بگم که تورو قلبن دوست داره و میتونه خوشبختت کنه و کنار میره تا جواب مهتاب را بگیره. مهتاب اول سکوت میکنه و تو فکر فرو میره سپس بهش میگه مثل اینکه قراره باهم دیگه خیلی بهمون خوش بگذره همه خوشحال میشن و دست و جیغ و سوت میزنن و شیرینی پخش می کنن. در یک برنامه تلویزیونی با پخش زنده از سهراب و هاشم به همراه آرام و عباس دعوت می کنند. در برنامه مجری از دستاورد آنها صحبت میکنه که افتخار ملی هستند سپس میگه اول می خوام با کسی که این ایده به ذهنش رسید صحبت کنم سپس رو به عباس می کنه و ازش میخواد تا بهش بگه که چی شد که همچنین ایده‌ای به ذهنش رسیده! عباس چشمش به هاشم می افتد که حالت تهدید آمیزی داره بهش نگاه میکنه و هر بار که میخواد صحبت کنه هاشم از قصد سرفه میکنه.

عباس که متوجه شده منظور هاشم چیه به مجری میگه من اول باید قبل از هر چیزی یه سری حرفارو بزنم و میگه ابتدا می خوام از هاشم عموزاده به عنوان مدیر اجرایی سپس از سهراب، خانم خاکپور تشکر کنم که اگه اینا نبودن و کمک هاشون نبود الان دستاوردی هم نداشتیم و ایده من توی کمد داشت خاک میخورد هاشم خوشحال میشه از این حرفش و خیالش راحت میشه سپس عباس اسامی تک تک بچه های کارگاه را میگه و ازشون تشکر می کنه سپس شروع میکنه به اضافه کردن درباره ایده و اینکه چطور همچین چیزی به ذهنش رسیده سپس میگه که همه بچه های کارگاه میدونن که چقدر برای اینجایی که رسیدیم زحمت کشیدیم از موانع خیلی زیادی گذشتیم خیلی ها بودن که جلوی کارمونو گرفتن، کارگاه را سوزاندن اما ما از پا نیافتادیم و به هدفمون رسیدیم و تنها دلیلی که تونستیم باهاش موفق باشیم این بود که هممون کنار همدیگه بودیم و پشت همدیگه بودیم و بیشتر از هر چیزی یه تیم بودیم. رئیس فرزام در حال دیدن اون برنامه هستش که همان موقع به حامد زنگ میزنه و بهش میگه که سریع خودتو پیشم برسون کارت دارم.

تمام.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا