خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه را مطالعه می کنید. سریال بچه (Çocuk) به کارگردان سرکان بیرینجی محصول سال ۲۰۲۰ ترکیه می باشد. این سریال در ۱۸ قسمت ۱۲۰ دقیقه ای به سفارش تلویزیونی دولتی Star ساخته شده که با استقبال زیادی از تماشاگران این شبکه مواجه شده است.

قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه
قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه

خلاصه داستان سریال بچه

یک مادر بنام آکچا (مروه چاعیران) که خود دختر یک زن فاحشه می باشد به دلیل اینکه برای پسرش زندگی خوبی فراهم کند ، از مادر بودنش دست می کشد او پسرش را به شعله (جیدا آتش) که عروس یک خانواده ثروتمند می باشد می دهد و او به آکچا قول می دهد برای پسر یک عمر مادری کند و نام بچه را افه می گذارد. در حالی شعله این بچه را مثل فرزند خود بزرگ کرده و در حقش مادری می کند اما با بدنیا آمدن فرزند خود همه چیز عوض می شود. در نهایت مادر شوهر او ، آسیه (نازال کسال) نیز رازی دارد که اگر افشا شود زندگی همه زیر رو می شود

خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی بچه

حسن و آسیه به خانه میروند و بعد علی کمال که آسیه را تعقیب کرده دم در میرود. او با عصبانیت و طلبکارانه داخل می آید و حسن را خطاب قرار میدهد و او را بخاطر دور کردن آسیه از آنها مقصر میداند. اسیه میگوید که حسن کاری نکرده و و خودش دیگر از آنها خسته شده است. علی کمال اسیه را کناری میکشد و میگوید حسن بخاطر مال و اموال او به او چشبیده است. آسیه میگوید که برعکس علی کمال بخاطر پول و مال و اموال به او چسبیده است و قصد گرفتن گواهی سلامت عقل برای او دارد. علی کمال میگوید که این کار را بخاطر حفظ خانواده اش انجام داده و سپس از آسیه میخواهد که همراهش به خانه برگردد. اسیه میگوید انجا دیگر خانه او نیست و او دیگر برنمیگردد. علی کمال باعصبانیت آنجا را ترک میکند. در خانه زینب و شعله سر میز شام هستند. زینب پشت سر اسیه حرف میزند و به شعله میگوید که او دوست دارد اسیه بمیرد تا خودش زودار خانم این خانه شود. در همان لحظه علی کمال از راه میرسد و حرفهای زینب را میشنود و باعصبانیت زینب را از خانه بیرون میکند. زینب گریه میکند و معذرت تواهی میکند و میگوید که جا و پولی ندارد.

شعله برگه گزارش ضرب و شتم علیه علی کمال را می آورد و به او نشان میدهد تا با تهدید او جلوی بیرون کردن زینب را بگیرد. علی کمال بشدت از شعله عصبانی میشود و میگوید که هرکاری میخواهد با آن برگه بکند. سپس به زینب میگوید که تنها در یک حالت پول بدهی او را میدهد و آن هم این که به خانه حسن برود و جاسوسی کند. در خانه اسیه میخواهد به حسن نزدیک شود و مدام از او میخواهد که به اسیه اجازه مادری کردن بدهد اما حسن قبول نمیکند و میگوید او نمیتواند ۳۵ سال تنهایی او را به یکباره جبران کند. علی کمال زینب را به خانه حسن میبرد. زینب پیاده میشود و خودش را به پریشانی میزند و گریه میکند سپس وقتی حسن بیرون می آید خودش را در آغوش حسن می اندازد و از او کمک میخواهد.

حسن شکه میشود و اکچا بیرون می آید و با دیدن زینب در آغوش حسن عصبانی میشود. حسن میگوید بی تقصیر است و جایی برای بیرون آمدن ندارد. او علیرغم مخالفت اکچا زینب را به خانه می اورد. علی کمال از وکیل خانوادگی میخواهد که وصیت نامه اسیه را باز کند و علی کمال متوجه میشود اسیه تمام اموال شخصی اش را بنام حسن کرده است. او بشدت عصبانی میشود. حسن از آسیه درمورد پدرش سوال میکند و میگوید هیچ سرنخی درمورد او پیدا نکرده و سنگ قبر او را هم پیدا نکرده است. اسیه میگوید او چیز دیگری درمورد علی نمیداند و خبری از او ندارد. زینب با علی کمال تماس میگیرد و حرفهایی که از حسن درمورد جستجوی پدرش شنیده را به او میگوید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا