خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۵۱ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی دختران آفتاب

وقتی که هالوک خوابش می برد، ملیسا از آنجا می رود. او دنبال کلید ها میگردد اما روی میز نیست و می فهمد که در دست هالوک است. او بیخیال کلید ها می شود و از کشتی بیرون می رود. گونش با ناراحتی به اتاق نازلی می رود و در حالی که او خواب است ، کنارش دراز می کشد و می گوید که از کارش پشیمان است و چقدر او را دوست دارد و به فکر آنهاست . نازلی در حالی که بیدار است چیزی به رویش نمی آورد و با شنیدن حرفهای گونش گریه اش می گیرد. صبح روز بعد وقتی هالوک به خانه می آید، گونش به او میگوید که حق با او بوده است و احمد نیز گفته است که حادثه اتفاقی بوده است . او از هالوک به خاطر رفتارش در بیمارستان معذرت خواهی میکند و از اینکه هالوک نیز عوض شده و نسبت به دیروز آرام است تعجب میکند. هالوک او را بغل میکند و دیگر اهمیتی به اتفاقات اخیر نیمدهد. کمی بعد نازلی پیش گونش می آید و ای او بخاطر روز گذشته معذرت خواهی میکند و میگوید که حق با او بوده است و دیگر کاری با ظفر ندارد‌. گونش از او بخاطر سیلی زدن معذرت خواهی میکند. نازلی از اتاق بیرون می رود و پیش ساواش می رود‌. آنها روز قبل با هم صحبت کرده و نازلی تصمیم گرفت که در مقابل گونش تظاهر کند که از کارش پشیمان است اما به نقشه اش برای رو کردن دست هالوک ادامه دهد. او و ساواش با هم به سمت خانه ظفر می روند. در این حین پری نیز که نازلی را زیر نظر داشته، به همراه تاکسی با جان آنها را تعقیب میکند تا به آدرس پدرش برسد.

در خانه رعنا به هالوک خبر میدهد که احمد بهتر شده و مرخص شده است و به همراه اینجی به آتلیه رفته اند. هالوک با قیافه حق به جانب به رعنا می فهماند که مقصر نبوده و سپس با حالت تهدید به رعنا میگوید که حواسش به حرفها و رفتارهایش به خصوص با گونش باشد . رعنا از هالوک عصبی شده و میگوید‌ که او حسابی دیوانه شده است. هالوک به حالت عصبی می خندد. امره با عصبانیت دم خانه هالوک می آید و به سلین میگوید که سی دی را دیده و می‌خواهد آن را به هالوک نیز بدهد. سلین با خواهش و اصرار جلوی او را میگیرد. امره از سلین میخواهد با هم پیش علی بروند‌. آنها به خانه سویلای می روند و امره از علی و سلین میخواهد که مقابل او به عشقشان اعتراف کنند. سلین شروع به صحبت کرده و از احساسش به علی میگوید. علی نیز محو او شده و عاشقانه نگاهش میکند. امره با دیدن آنها عصبانی شده و از آنجا می رود.
نازلی و ساواش به خانه ظفر رفته و از او می‌خواهند با هالوک قرار بگذارد و از او حرف بکشد و صدای تو را ضبط کند تا به همه ثابت کنند که هالوک از او خواسته تا از دخترانش فاصله بگیرد . ظفر ابتدا میترسد اما سپس قبول میکند و با هالوک تماس میگیرد و با هم قرار میگذارند. ملیسا پیش رعنا می رود و با عصبانیت میگوید که نازلی و ساواش با هم دوست هستند و او باید کاری کند که ملیسا دوباره با ساواش باشد، وگرنه او به همه می‌گوید که هالوک چه آدمی است و او را می‌خواسته.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا