خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۵۲ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۵۲ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۵۲ سریال ترکی اوچ کوروش

فرهان به عزت میگه به عمو حسنی زنگ بزن و ازش بپرس که چه خبری داره از نریمان او هم همان چیزی را که دیده بود به عزت میگه فرهان پنهانی بهش میگه ازش بپرس اون مردی که سوار ماشینش شد کی بود؟ عمو حسنی میگه نمیشناختمش ولی همون آدمی بود که کارتال ازش یه عکس داشت که نریمانم کنارش بود! فرهان جا میخوره. بعد از قطع تماس فرهان میگه باورم نمیشه! عزت میپرسه چیو؟ فرهان میگه که هنوزم باهاش در ارتباطه! خوب شد که نریمانو نکشتم اینجوری راحت میرسم به بایبارس. عزت میگه یعنی الان دیگه چون بایبارسو پیدا کردی بقیه را نمیکشی؟ فرهان میگه هرچیزی سر وقت خودش! عزت میگه پناه بر خدا! فرهان میگه الان باید نریمانو پیدا کنم اونو پیدا کنم یعنی بایبارسو هم پیدا کردم. چتین با بایبارس به یه جای خلوت میرن که چتین میگه اینجا چرا اومدیم؟ بایبارس میگه میترسی؟ چتین میگه نه دلیل اومدنمون واسه چیه؟ بایبارس میگه مادرت میخواد ببینتت، چتین جا میخوره و میگه داری دروغ میگی! بایبارس میگه وقتی خودت ببینیش میفهمی که هرچی گفتم راست بوده خیلی دلتنگت شده! چتین میگه در ازاش چی میخوای؟ بایبارس میگه باید کمکم کنی تا برنامه اون پلیسرو بفهمم و جلوشو بگیرم تو امانتی منو از دست عرفان قهرمان گرفتی! اگه زیر حرفم زدم باشه واسه خودت اگه نه بهم پسش میدی چتین میگه همه ی نیروهای پلیس از عملیات و نقشه افه خبر دارن نمیتونی کاری بکنی! مگر اینکه یه قربانی بدی! بایبارس میگه اونو میدیم مشکلی نیست! چتین میگه اگه میخوای کارتالو قربانی کنی باید بگم شدنی نیست چون قرار تو محله کارتال نقشه شو اجرا کنه اونجوری وقتی افراد اون محله بفهمن بحث کارتاله خودشونو فدا میکنن که اون تو زندان نیوفته! بایبارس میگه وس مباید اونجا باشه باید بکشونیم یه جای خلوت تر! لیلا با شسو به طرف محل کارش میره و ازش میخواد دیگه داخل نیاد و جلوی در بنشینه.

لیلا وقتی به داخل میره افه را میبینه که بهش میگه ۴۵ دقیقه ست اینجا منتظرتم. لیلا میگه میخواستی منتظر نمونی! خسته نشدی از این مراقبت بازیا؟ افه بهش میگه ازت میخوام به جا بریم به یه نفر قول دادم ببرمت پیشش! لیلا میگه کی؟ افه از آبجی سمیحا میگه و در آخر میگه اصلا ولش کن نمیخواد! لیلا وقتی یادش میاد که سمیحا سرطان داشت قبول میکنه و میگه شسو جلوی در نشسته باید از در پشتی بریم.بایبارس یه نفرو میفرسته که با چاقو بره یه نفرو تو محله کارتال بکشه و روش سه سکه بندازه. به کارتال خبر میدن که یه نفر دیگه کشته شده، او با عجله به اونجا میره و خدا خدا میکنه که کار فرهان نباشه! اما وقتی به اونجا میره میبینه که به همان روش فرهان کشته شده و با عصبانیت از خونه بیرون میاد که اهالی محله ازش گلگی میکنن که چرا بازم کشته دادن! در صورتی که بهشون قول داده بوده که دیگه این اتفاقا نیوفته و امنیتشونو میسازه ولی الان دارن قربانی میشن! بهار حالش زیاد خوب نیست که یشیم میگه امشب دیگه میریم خونه من و ازش میپرسه علائم دیگه ای نداری؟ من این علائمو میشناسم بالاخره ازدواجت فقط رو برگه نبوده! بهش فکر کن! بهار تو فکر میره که نکنه واقعا حامله ست! از سر و صدا فرهان کنجکاو میشه و به عزت میگه زنگ بزنه به عمو حسنی و ازش بپرسه ماجرا چیه!  او به عزت میگه فرهان برگشته! یه نفر دیگه را کشته! عزت میگه تو مطمئنی؟ شاید کار اون نبوده! عمو میگه نه کار خودشه سه تا سکه انداخته روش! فرهان جا میخوره و سرجاش میشینه و تلفنو قطع میکنه و میگه چرا اینکارو کردن؟ انداختن گردن من! سپس به عزت میگه من نکشتم! عزت میگه میدونم تو اصلا اینجا بودی! لیلا به اتاق سمیحا میره و از اینکه اونو عروس خودش خطاب میکنه جا میخوره ولی چیزی نمیگه! سپس باهمدیگه حسابی صحبت میکنن. بایبارس به چای خانه ای که شاهین اونجاست میره و باهاش حرف میزنه و ازش میخواد میخواد تا طرف اون بیاد شاهین میگه از این آدما زیاد اومدن سراغم! بایبارس میگه برای یکبارم که شده طرف کسی باش که باخت نداره!

کرکماز به کارتال زنگ میزنه و میگه که امشب طرف قرارداد میخواد بیاد، کارتال که به خاطر قتلی که اتفاق افتاده کلافه ست میگه همین امشب؟ کرکماز میگه اگه کار داری خودم میتونم برم! کارتال میگه نه میام و با روشن به طرف انبار میرن تا کرکماز ماشین بفرسته که بار بزنن. آزاده پیش کرکمازه که یه نفر پیششون میره و میگه بایبارس میخواد ببینتتون و آنها را پیش بایبارس میبره. اونجا چتین میاد و میگه اگه میرفتی سر قرار دستگیر میشدی چون تو تله افه میوفتادی! و همانجا رنگ میزنه به افه و میگه کرکماز و آزاده رفتن سر قرار با کارتال میتونی عملیاتو شروع کنی افه میگه ایول حله. افه به رئیسش زنگ میزنه تا نیرو بفرسته محل قرار کارتال. همون موقع بهش بایبارس یه پیام میده که عکس سمیحارو فرستاده و میگه نه تونستی از خودش محافظت کنی نه از یادگارش شاید یخورده عجله کنی برسی! افه با تمام سرعت به طرف بیمارستان میره. ماشین به انبار میرسه و کارتال و روشن به همراه چند نفر تو انبار هستن تا جنس هارو بار بزنن که پلیس از راه میرسه ولی وقتی باتو کارتون هارو میبینه میفهمه که خالیه کارتال و روشن خوشحال میشن که شاهین میاد و میگه  بد نیست خونه را هم بگردین چون خونه خودشه بالاخره! مامورها به اونجا میرن و همه جارو میگردن کارتال و روشن با کلافگی تو حیاط ایستادن که مامورها جنس هارو تو کمد اتاق کارتال پیدا میکنن! و او را دستگیر کرده و با خودشون میبرن. افه به بیمارستان میرسه ولی میبینه سمیحا تو اتاقش نیست همان موقع صدای شلیک و جیغ و داد میشنوه و با سرعت به طرف صدا میره که میبینه سمیحا با چند گلوله تو سینه اش کشته شده و به آرامی اشک میریزه. بایبارس چتین را به خانه اش میبره و میگه مادرت اینجا منتظرته. چتین وارد خانه میشه که نریمان با دیدنش چشماش پر از اشک میشه و میگه تو و نگاهش به روسری اش که تو دست چتین هست نگاه میکنه! چتین هم به آرامی گریه میکنه و میگه مامان……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا