خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۵۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۵۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۵۲ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

ایلول سعی میکند مرد را بیدار نگهدارد تا آمبولانس برسد.علی به خانه برمی‌گردد و میبیند که ایلول نیست.امبولانس با ایلول به بیمارستان میرسند‌. علی به ایلول زنگ میزند و پرستار جواب میدهد و می‌گوید بیمارستان است.اغوز و ایلول به آن مرد رسیدگی میکنند. در یک جلسه سه نفره سلیمان و‌ سلیم و وکیل هستند. سلیمان قصد دارد برای سینان پرونده پزشکی درست کند و او را در یک کلینک خصوصی بستری کند.سلیم میگوید:«چطور چنین کاری میکنید؟» سلیمان میگوید:«خیلی سوال میکنی….» وکیل هم اضافه میکند که:«من دیروز او را دیدم و نرمال بود.»سلیمان میگوید او ساعتها میخوابد و‌ استرس زیادی دارد و‌ بعد از بهار اینطور شده است.در اینصورت‌ به خودش و بیمارستان آسیب میزند. سلیم این کار را ناعادلانه میداند و‌‌ میرود. بنظر وکیل، پرونده پزشکی لازم است و سلیمان به او یاداور میشود که نگران آن مسایل نباشد و‌ او حل میکند. سبنان میاید که به آن مرد سر بزند .او وضعیتش را میپرسد که چه ‌کسی او را با این وضع آورده است؟ ایلول میگوید من آوردم. سینان میگوید :«زنده نگهداشتن و اوردنش با این وضعیت کار سختی بوده و تبریک میگم.» و خودش هم وارد کار و کمک رسانی میشود.
اسما با چمدانی پیش آلپ در بیمارستان می‌آید و میگوید :«پدرم علی آصف را میشناسد و با اینکار موافقت نمیکند.»
سینان در مورد بیمار فکر میکند که باید عمل شود، ولی ایلول مخالف است و میخواهد راه حل دیگری پیدا کنند که سینان حق‌ را به ‌او میدهد.همه از این طرز برخورد او تعجب میکنند. علی‌‌ هم راه حل دیگری پیشنهاد میکند که سینان می پذیرد. همه‌ از رفتارهای مثبت او‌ شگفت زده شده اند. سینان سلیم را هم خواسته است تا در مورد عکسها با او مشورت کند. علی با تعجب میگوید:« این سینان بود ؟؟» سینان به اتاقش برمیگردد و میبیند سلیمان پشت میز او نشسته و در دستش جعبه های قرص است.سینان میپرسد اینجا چکار داری؟ سلیمان پیشدستی کرده و میپرسد: «تو باید جواب بدهی که ابن قرص های قوی اعصاب را چرا میخوری؟» سینان تعجب کرده و میگوید اینها مال من نیست و من نمی خورم.سلیمان به او‌ وانمود می‌کند که اینها مال او هستند و برای حل مشکلاتش میخورد. و‌ توضیح میدهد که در پرونده پزشکی تو‌ مصرف این داروها نوشته شده است و‌ روانپزشک تجویز کرده است…سینان میگوید :«ولی من در عمرم به روانپزشک مراجعه نکرده ام….» یکدفعه سینان متوجه قضیه میشود و میگوید پس تو پشت سر من ،اینکارها را میکنی!؟
سلیمان میگوید ذهن تو آشفته است و باید مدتی استراحت کنی.سینان میگوید من به مرخصی نمیروم. و با عصبانیت به سلیمان میگوید که از آنجا برود.
الپ و اسما نمیدانند چطور باید مسأله پدرش را حل کنند….سینان و ایلول مشغول عمل هستند. سلیمان از بالا تماشا میکند و‌ به سلیم هم گفته است که او هم بیاید تا سینان را ببیند و سعی میکند با گفتن حرفهایی روحیه سینان را ضعیف و او را عصبی کند… ایپک با علی در مورد ایلول حرف میزند و اشاره میکند که از وجود نازلی در اطراف او ناراحت است.علی وجود هرگونه رابطه ای را بین خودش و‌ نازلی انکار میکند. ایپک میگوید او چرا به خانه تو آمده و غذا درست کرده است؟ و یاد آور میشود که اگر ایلول از کسی ناراحت شود حتی اگر دوستش داشته باشد، از کنارش میرود. علی به او اطمینان میدهد که به کسی اجازه نمی دهد که بین آنها مشکل درست کند.
موقع عمل سینان از کارها و رفتارهای سلیمان ناراحت است و او سعی میکند تمرکز سینان را بهم بزند.او در حین عمل دچار استرس میشود و بقیه کار را به ایلول میسپارد… سینان حالش بد میشود و‌ سلیمان را مقصر میداند.پرستارها فکر میکنند او بعد از بهار اینطور شده است.
ایلول از بیمارستان بیرون میرود که میبیند یک کامیون پر از گل انحاست و‌ علی هم پشت کامیون است..و او را هم سوار میکند و میگوید ماشین دوستم است. آلپ وصمد یک طرحی را برنامه ریزی میکنند که بتوانند پدر اسما را راضی کنند.صمد با گریم و تغییر چهره خودش را بعنوان پدر آلپ معرفی میکند.
سینان به نازلی پیام میدهد که به دیدنش بیاید و به او می‌گوید که برای پیشنهادی که برای کار به شما داده ام، از هیت مدیره هم تایید بگیرم.نازلی میپرسد که چرا فکرت عوض شد؟ قبلا راجع به این مساله چبزی نگفتید… سینان می‌گوید چون باید همه جوانب کار را در نظر بگیرم، و ایلول بزرگترین سهامدار شرکت است.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا