خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۵۳ سریال ترکی اوچ کوروش
نریمان چتین را در آغوش میگیره و میگه خودتی پسرم؟ آزه خودتی! مگه میشه این چشمها این بورو فراموش کنم؟! چتین میگه تو عمه نریمانی! نریمان میگه من تورو دیده بودم! تو جلو چشمام بودی چطور نشناختمت؟ چتین میگه بعد از این همه سال چطور میتونستی تو یه نگاه بشناسی! چتین میگه اون میگفت تو منو ول کردی رفتی درسته؟ نریمان میگه اون موقع مجبور شدم از دستش فرار کنم! حتی اسمشم بهم دروغ گفته بود بهم گفت چتین اسمش! منم فرار کردم از دستش و تورو پنهانی به دنیا آوردم ولی اون جونور پیدام کرد و گفت اگه میخوای بچتو باید برگردی پیشم منم ترسیدم! چنین حالش بد میشه و دکمه های پیرهنشو باز میکنه و تمام رد سوختگی ته سیگار و چاقوهارو بهش نشون میده و میگه ببین پسرتو به دست چه جونوری سپردی! نریمان گریه اش میگیره و نمیتونه به زخم هاش نگاه کنه. نریمان میگه اینا چیه پسرم؟ چتین میگه من پسر تو نیستم هیچ مادری بچشو به دست همچین جونوری نمیسپاره و با ناراحتی از اون خونه بیرون میره که نریمان سرجاش میشینه و گریه میکنه. بایبارس به چتین میگه چرا اینجوری؟ چیشده؟ دکمه هات چرا بازه؟ چتین امانتی عرفان قهرمانو بهش میده و میگه بازی همینجا تموم شد. بایبارس میگه حق با من بود نه؟ چتین میگه آره تو بردی جنگ دیگه تموم شد و میره. سه سال بعد، کارتال از زندان میخواد آزاده بشه. شاهین جای کارتالو گرفته و به خاطر این که بایبارس پشتشه حسابی پولدار شده و ادم دورش داره و قمارخانه ای بزرگ به راه انداخته، او خانه ای بزرگ و مدرن داره که پدرشو هم با خودش به اونجا برده. لیلا خونه گوچکی واسه خودش گرفته و اونجا تنهایی رندگی میکنه و از افه جدا شده و وقتی از خواب بیدار میشه سریعا حاضر میشه تا به بدرقه کارتال بره، افه او را از دور میبینه و زیر نظر دارنش. نریمان علی رقم باطنیش کنار بایبارس مونده تا اینجوری بایبارس به کارتال کاری نداشته باشه و بهش صدمه نزنه یجورایی خودشو فدا کرده.
روشن تو محله تو مغازه عمو حسنی شروع به کار میکنه تا سرش گرم بشه. هالیده با یکی از نوچه های شاهین ازدواج کرده و مدام کتک میخوره و باهاش بدرفتاری میکنه. وقتی داشته سینی چای را از روی میز برمیداشت او از خواب بیدار میشه و بالش را به طرفش پرت میکنه و میگه از خواب بیدارم کردی سرصبحی! هالیده عذرخواهی میکنه و میگه ببخشید ولی ظهر شده! او یکدفعه جا میخوره و با عجله میخواد بره که هالیده ازش اجازه میگیره تا بره به استقبال کارتال اما او اجازه نمیده. فرهان به مسافرکشی رو برده. شسو در یک آموزشگاه رزمی شروع کرده به آموزش کاراته. روشن به دنبال شسو میره و به طرف زندان راهی میشن. وقتی میرسن میبینن که لیلا اونجاست آها همدیگرو در آغوش میگیرن و روشن میگه میگفتی میومدیم دنبالت خوب، لیلا میگه خودم اومدم سپس منتظر میمونن تا کارتال بیرون بیاد. کارتال وقتی میخواد از زندان بیرون بیاد هم بندهاش با هرچی که دم دست دارن آهنگی واسش میزنن و بدرقه اش میکنن. وقتی بیرون میره آنها کارتال را در آغوش میگیرن و شسو میگه آزاد شدی اونم چه پر سر و صدا! سپس به طرف محله راهی میشن. شاهین از خانه اش بیرون میاد که با شوهر هالیده روبرو میشه و میگه این چه سر و وضعیه؟ او میگه ببخشید داداش هالیده صبح خواب بود نخواستم از خواب بیدار بشه سریع همینجوری اومدم شاهین میگه برو لباساتو عوض کن میخوایم بریم محله استقبال کارتال. شسو و بقیه وقتی به محله میرسن کارتال میگه جلوی کشتی نگه داره سپس گلگی میکنه و میگه اینجا چخبره؟ روشن میگه گفتم که همه چیز فرق کرده، کارتال میگه انقدر که حتی نیومدن یه سلام بکنن؟ همان موقع سر و صدایی به گوش میریه و میبینن که اهالی محله با ساز و دهل به طرف کارتال میان. کارتال خوشحال میشه و لبخند میزنه اما شسو، روشن و لیلا پکر میشن.
یکی از اهالی محله شاهین را پشت سر کارتال میبینه و دست تکون میده سپس همگی دور او جمع میشن و به دست بوسیش میرن تا پول بگیرن. کارتال حسابی جا خورده و با نفرت شاهین را نگاه میکنه، لیلا میگه حق با کمیسر بود داداش دستبوسی نرخش خیلی پایینه! کارتال با عصبانیت به طرف شاهین میره و میگه اومدی کاری که کردیو با لذت ببینی؟ ساهین میگه من مگه چیکار کردم؟ تو بودی پای قاتل زنجیره ای و مواد را به این محله باز کردی من چیکاره ام؟ کارتال میگه کی جنسارو گذاشت تو اتاقم؟ شاهین میگه یادته گفتی خودت رو پای خودت وایسا هروقت تونستی یه خانواده را بگردونی اونوقت بیا جلوم وایسا حرف بزن؟ بعد از کمی کل کل کردن شاهین از اونجا میره. او با لیلا، شسو و روشن به طرف خانه میرن که کارتال میبینه اونجا بهم ریخته ست و شاهین نقاشی که روی دیوار کشیده بودن را روی صورت کارتال ضربدر کشیده او حسابی بهم میریزه و با وارد شدن به خانه خاطراتش مرور میشه. او میخواد وسایل جمع کنه و از اونجا بره که لیلا سعی میکنه منصرفش کنه و بهش میگه ماها خانواده ات بهت احتیاج داریم ما به کنار بچه خودت خانواده ات بهت احتیاج دارن! کارتال شوکه میشه و میگه چی میگی؟ لیلا بهش میگه وقتی بهار داشت میرفت بهم گفت که حامله ست ولی قسمم داد بهت نگم ولی نتونستم بگم! کارتال جا میخوره و با عصبانیت به طرف رستوران بهار میره. او از یشیم میپرسه بچه ام و مادر بچه ام کجان؟ او میگه لندن! کارتال میگه چقدر راهه تا اینجا؟ یشیم میگه ۴ ساعت کارتال میگه بگو همین الان راه بیوفته و بیاد یشیم میگه امکان نداره واسه همچین موضوعی بگم بیاد! کارتال میگه باشه بیا پایین. کارتال تمام مشتری هارو بیرون میکنه و رستوران را آتیش میزنه و به یشیم میگه الان دلیل خوبی داری زنگ بزن بگو بیاد. یشیم به بهار زنگ میزنه و میگه همین الان با اولین پرواز پاشو بیا رستوران آتیش گرفته…..