خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۵۳ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی دختران آفتاب

گونش را دستگیر کرده و به کلانتری می برند و سپس به بازداشتگاه منتقل میکنند. در خانه، هالوک همه را جمع کرده و ماجرا را به آنها میگوید. دخترها به شدت ناراحت و شوکه می شوند. پری به اتاقش می رود و سلین و علی نیز پیش او می روند. پری با گریه میگوید که او مقصر است زیرا اگر سراغ ظفر نمی رفت گونش به او حمله نمی‌کرد. سلین او را دلداری میدهد و میگوید که مقصر نیست. ساواش نازلی را بغل کرده و دلداری میدهد. نازلی نگران ظفر است و از اینکه گونش چنین کاری کرده به شدت عصبانی است. هالوک به کلانتری می رود و اصرار دارد تا گونش را ببیند اما اجازه نمیدهند. وکیل گونش می آید و برای هالوک اجازه میگیرد و آنها با هم به دیدن گونش می روند. وکیل میگوید که اگر ظفر رضایت بدهد او از زندان بیرون می آید. هالوک میگوید که او رضایت ظفر را میگیرد و این مسأله ای نیست. نازلی و ساواش تا صبح در بیمارستان مانده‌اند. نازلی از دکتر معالج ظفر در مورد او سوال میکند اما دکتر پاسخ درستی نمیدهد. نازلی از بلاتکلیفی کلافه می شود. سلین و علی به کلانتری می روند. سلین اجازه گرفته و به دیدن گونش می رود. گونش از دیدن سلین خوشحال شده و با گریه او را بغل میکند. سلین گونش را دلداری میدهد و از او حمایت میکند. او دیگر طاقت نمی آورد و میگوید که به گونش حق میدهد و میداند که به چه علت با ظفر مشکل دارد و این کار را کرده است. سپس میگوید که آن روز در کشتی حرفهای گونش را شنیده و خبر دارد که ظفر به او تجاوز کرده بود. گونش شوکه و ناراحت می شود و از سلین میخواهد این راز بین خودشان بماند و به هیچکس نگوید.

در خانه، رعنا با احمد در مورد گونش بحث میکند و میگوید که آبروریزی او باعث سر افکندگی خانواده آنها شده و از وقتی که گونش و دخترانش آمده‌اند آنها مدام دردسر دارند و باید تکلیف آنها مشخص شود. پری در راه پله حرفهای رعنا را می شنود و با ناراحتی به اتاقش برمیگردد‌. سلین و علی به بیمارستان می روند. سلین با عصبانیت از نازلی میخواهد که به کلانتری بیاید و گونش را ببیند اما نازلی قبول نمیکند. علی و ساواش آنها را آرام و جدا میکنند.
امره و توچه در کافه هستند و خبر دستگیری گونش را در اخبار می شنوند. امره ناراحت شده و میخواهد سراغ سلین برود تا در کنارش باشد. توچه نیز همراهش می رود. هالوک به بیمارستان پیش ظفر می رود و از او میخواهد که رضایت بدهد و در ازایش به او پول زیادی میدهد. ظفر میگوید که او رضایت میدهد اما پول نمیخواهد و در عوض حضانت بچه ها را میخواهد. هالوک عصبی می شود و ظفر را تهدید به کشتن میکند اما طفل با خونسردی میگوید که شرطش همین است. ساواش و نازلی در محوطه بیمارستان نشسته اند. ساواش سعی دارد به نازلی بفهماند که گونش مادر اوست که سالها زحمتش را کشیده و نباید از او عصبانی باشد و باید سراغش برود. نازلی میگوید که ظفر نیز خانواده اوست و گونش چنین بلایی سر او آورده است. علی و سلین امره را می‌بینند. سلین با عصبانیت به سمت امره می رود و با او دعوا میکند و تصور میکند که امره برای دیدن تماشای بدبختی های او آمده است. امره میخواهد او را آرام کند اما سلین اهمیتی نمی‌دهد و همراه علی می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا