خلاصه داستان قسمت ۵۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۵۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۵۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۵۴ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز بعد از پیشنهاد چاتای بهش هیچ حرفی نمیزنه و فقط سکوت میکنه آنها به سمت خانه برمی گردد و در مسیر تو ماشین چاتای دوباره بحث را پیش میکشه و ازش میخواد تا نظرشو بگه ییلدیز با طعنه و کنایه بهش میگه زمانی که میخواستی به سمت کومرو بری باید فکر اینجاشو هم میکردی الان یه خورده دیره. چاتای میگه من قبول دارم که اشتباه کردم و ازت فرصت می خوام تا همه را جبران کنم بیا همه چیزو فراموش کنیم و باهم دیگه از این کشور فرار کنیم و بریم یه جای دیگه زندگی کنیم. او عصبانی میشه و ازش میخواد که به این بحث ادامه نده سپس میگه من دیگه به تو اعتماد ندارم و نمیتونم یه زندگی جدیدو باهات شروع کنم در ضمن الان خودم شوهر دارم. چاتای بهش میگه من میدونم که ازدواجت صوریه و فقط روی کاغذ اما ییلدیز بهش میگه که همچین چیزی نیست. هاندان به دستیارش جمال میگه برگه های افرادی که غمزه قرار تو برزیل باهاشون ملاقات کنه را جوری تنظیم کنه که مو لای درزش نره و غمزه کاملا باور کنه. اندر و جانر که ماجرا درباره هاندان فهمیدن حسابی ذهنشون درگیر شده اندر از جانر میخواد تا همه چیزو طبیعی نشون بده و چیزیو بروز نده تا ببینه باید چیکار کنن.

ییلدیز وقتی به خونه میره به امیر زنگ میزنه تا پیشش بره. امیر وقتی به خانه دوعان میرسه از ییلدیز میپرسه که چه اتفاقی افتاده او تمام ماجرا را برای امیر با عصبانیت تعریف میکنه. اسما مادر ییلدیز به خانه دوستش رفته تا دوباره باهم دیگه بازی کنن اما اسما ایندفعه میبازه و میخواد از بازی بیاد بیرون اما دوستش بهش میگه نمیتونیم، تا زمانی که بازی تموم نشده نمیتونی از بازی بیرون بری ولی میتونی از صندوق بازی پول قرض کنی اسما ناچارا به بازی برمیگرده. چاتای برای اینکه دوعان را حرص بده به اتاقش تو شرکت میره و بهش میگه که صبح با ییلدیز به مدرسه هالیت جان رفتن و با هم دیگه وقت گذروندن بعد از رفتن چاتای، او به ییلدیز زنگ میزنه و ازش میپرسه که روزشو چجوری گذرونده ییلدیز برایش تعریف می کند که به مدرسه هالیت جان رفته بودند دوعان با شنیدن این حرف ها از او عصبانی میشه اما تمام سعیش را میکند تا چیزی بروز نده و خودش را خونسرد جلوه بده. هاندان با اندر در کافه قرار میزارن اندر بهش میگه این یکی نقشه‌مونم نگرفت حالا باید چیکار کنیم؟ هاندان بهش میگه من یه نقشه دیگه دارم هیچ زنی دوست نداره با یه مردی که خسیسه زندگی کنه باید دوعانو خسیس جلوه بدیم تا ییلدیز ازش زده بشه.

آنها وقتی از کافه بیرون میان ییلدیز را می بینند که از یه مزون خارج میشه و خرید زیادی هم کرده آن ها بهش طعنه میزنن و درباره خسیس بودن دوعان بهش میگن اما او اعتنایی نمیکنه و از اونجا میره. اسما وقتی به خونه برمیگرده ییلدیز بهش ماجرای چاتای و پیشنهاد ازدواجش را بهش میگه او حسابی عصبانی میشه و میگه چه رویی هم داره! هاندان به طرف خانه اکین میره وقتی به آنجا میرسه با غمزه صحبت میکنه و بهش برگه ها را نشون میده و میگه تمام کارهایی که باید انجام میدادم تا تو را به برزیل بفرستم کردم غمزه حسابی خوشحال میشه و انگار روی ابرهاست هاندان ازش میپرسه که اکین به کومرو حسی داره؟ احساس می کنم که بهش علاقه داره!؟ غگزه میگه منم یه چیزهایی فهمیدم و همین حسو دارم اما مطمئن نیستم. کومرو به شرکت میره و به پدرش میگه هاندان دوباره بهم زنگ زد و می خواست دوباره منو ببینه من دست به سرش کردم و بعد از صحبت کردن از اونجا میره بعد از رفتن کومرو، دوعان به هاندان زنگ میزنه و تهدیدش میکنه که هر چه سریع تر از اونجا بره و نزدیک دخترش و خانواده اش نشه هاندان با جمال دستیارش برای صرف شام به رستوران اکین میره تا با این رفتارش به همه ثابت کنه که قصد رفتن نداره و میخواد همونجا بمونه.

از طرفی اندر به چاتای پیشنهاد میده تا با هم به رستوران برن چاتای بهش میگه یادت که نرفته ازدواج ما صوریه ولی انگاری تو داری جدی میگیری؟ اما اندر میگه نه چاتای جان یادم نرفته اما بلاخره من تو خونه حوصلم سر رفته اینجوری یه آب و هوایی هم عوض میکنیم چاتای قبول میکنه و باهم دیگه به طرف رستوران اکین میرن. صاحب ماشین سر میز هاندان میاد و بهش میگه که کرایه اش را نپرداخته و پولشو میخواد هاندان خودش را متعجب نشون میده و میگه حتماً دستیارم یادش رفته و کوتاهی کرده و به دستیارش میگه تا به بیرون بروند و درباره حساب و کتاب با هم صحبت کنند. اندر از دور میز آنها را زیر نظر گرفته و کنجکاو میشه که چه اتفاقی افتاده؟! امیر به ییلدیز خبر میده که چاتای با اندر اومدن به رستوران او خنده حرصی میکنه و میگه از یه طرف میاد به من پیشنهاد میده که باهم فرار کنیم و یه زندگی جدید بسازیم از طرفی دیگه با اندر به رستوران میره و با اون وقت میگذرونه. غمزه در خانه اکین بین لباس‌های او یه لباس خونی پیدا میکنه و فکرش درگیر میشه که این خون واسه چیه و ازش میپرسه؟

او در جواب بهش میگه چیز خاصی نیست دستمو بریده بودم به خاطر اونه غمزه وقتی بیرون میره از حرفهای مردم محله متوجه میشه که یه نفر تو اون محله که باعث آزار و اذیت بقیه میشده حسابی کتک خورده او فکرش سمت اکین میره که شاید کار اون باشه! چاتای هالیت جان را به خانه خودش برده تا باهاش وقت بگذرونه اما بعد از مدتی به ییلدیز زنگ میزنه و میگه خورده زمین و به این بهونه اونو به خانه خودش میکشونه. او وقتی با ترس و استرس به اونجا میره متوجه میشه که چاتای خانه را با گل و شمع تزیین کرده و عکس های دونفره خودشان را چاپ کرده و ازشون فیلمی ساخته و دوباره پیشنهادش را بهش میده ییلدیز عصبانی میشه و با هالیت جان به خانه برمی گرده. هاندان با غمزه قرار میزاره و بهش بلیط برزیل را میده او حسابی خوشحال میشه و ازش تشکر میکنه هاندان دوباره درباره اکین ازش سوال میکنه غمزه میگه من فکر می کنم آدم هایی که باعث آزار و اذیت بقیه میشن را به سزای اعمالشان میرسونه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا