خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۵۴ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۵۴ سریال ترکی دختران آفتاب

نازلی به اتاق ظفر می رود تا او را ببیند. او از اینکه خال ظفر بهتر شده خوشحال است. ظفر سراغ گونش را از او میگیرد و نازلی با حرص می‌گوید که خبری ندارد و دلش نمی‌خواهد او را ببیند. سپس میپرسد که چرا گونش چنین کاری کرد‌. ظفر می‌گوید که بهتر است در این مورد فعلا حرفی نزنند و میخواهد استراحت کند. هالوک به کشتی می رود و احمد نیز پیش او می رود و بابت اتقاقات اخیر ابراز ناراحتی می کند. هالوک راغ بچه ها را میگیرد. سپس با طعنه میگوید که میداند احمد برای مراقبت از هالوک آنجا آمده تا خطایی نکند. احمد از آنجا می رود . علی سلین را به خانه خودشان می برد تا تنها نباشد. سویلای که ماجرا را فهمیده شوکه شده. او از سلین خبر ظفر را میگیرد و سلین میگوید که هیچ خبری از او ندارد. علی به سویلای میگوید که سلین شب آنجا میماند. نازلی به خانه پیش پری می رود. پری در حال گریه است و سپس به نازلی می‌گوید که او مقصر است زیرا با رفتن به خانه ظفر باعث عصبانیت گونش و این حادثه شده است. نازلی پری را دلداری میدهد و میگوید ارتباطی با او ندارد. شب هنگام خواب ، سلین رد زخمهای کمر علی را نوازش میکند تا درد روحی او را التیام دهد.

نازلی و ساواش به حیاط می روند. ساواش به نازلی میگوید که میداند او میخواهد پیش مادرش برود اما مقاومت می کند. نازلی چشمهایش را می بندد و کودکی های خودش با مادرش را یادآوری میکند. سپس از ساواش خاطرات مادرش را میپرسد. ساواش تصویری که از صحنه خودکشی مادرش را دیده بود میگوید. نازلی ناراحت می شود و او را دلداری میدهد. رعنا از بالکن آنها را با یکدیگر می بیند. هنگامی که نازلی داخل می آید، رعنا جلوی او را میگیرد و در مورد رابطه اش با ساواش سوال میکند. نازلی میگوید که مشخص است که رعنا همه چیز را میداند. رعنا از او میخواهد که به این رابطه پایان دهند. نازلی با طعنه میگوید که حتما ملیسا به او خبر داده است زیرا او را در کشتی هالوک نیز دیده و برای خبر دادن به هالوک پیش او نیز رفته بود. رعنا با شنیدن این حرف جا می خورد.
روز بعد، هالوک و وکیل به دیدن گونش می روند. وکیل به گونش می گوید که در صورت دادن حضانت بچه ها به ظفر او آزاد می شود. گونش با شنیدن این حرف عصبانی می شود و می‌گوید که هرگز چنین کاری نمی‌کند.

هالوک میگوید که آنها راه دیگری ندارند و اگر در زندان بماند نیز قرار نیست بچه هایش را داشته باشد و حداقل اینگونه می‌تواند برای پس گرفتن بچه ها تلاش کند. گونش عصبی است و زیر بار نمی رود. سویلای در خانه پنهانی در حال صحبت با ظفر است و به او میگوید که فعلا نمی‌تواند به او کمکی کند و کسی نباید بفهمد که آنها با هم ارتباطی داشته اند. سلین از پشت در حرفهای سویلای را شنیده و بعد از قطع تماس با عصبانیت سراغ او می رود و با او دعوا میکند. علی نیز آمده و سلین به علی میگوید که سویلای ظفر را به آنجا فرستاده و همه چیز تقصیر سویلای است و به خاطر او حالا گونش در زندان است. علی نیز شوکه و عصبانی می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا