خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۵۵ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۵۵ سریال ترکی اسم من ملک

میتات در حیاط خانه نشسته و به سیران فکر میکند. اونزیله پیش میتات می آید و بابت مسائل و دعوای بازار، او را دلداری میدهد. میتات که میداند زینال اونزیله را دوست دارد، با لبخندی به او میگوید که او همسر خوبی خواهد بود و از او تعریف میکند. اونزیله حرفهای میتات را از طرف خودش تصور میکند و ذوق میکند. مریم و خانواده اش به خانه برمی‌گردند. پدر و مادر او می‌گویند که نباید برای ازدواج عجله کنند و میخواهند خلیل را بهتر بشناسند، زیرا در مراسم نیز او حرفی نزده و نظری نداده است. مریم میگوید که خلیل در کل آدم آرام و کم حرفی است. سپس سعی دارد آنها را راضی کند تا در مراسم عقد تاخیر نیندازند. صبح سر میز صبحانه، وقتی که نفیسه برای سیدعلی تعریف میکند که تولد سیدعلی کوچک برگزار نشده و آلپای اجازه آمدن بچه ها را نداده است، سید علی کلافه و ناراحت می شود و نیت آلپای برای آمدن به بازارچه را درک نمیکند. میتات و محمود سر میز می آیند و سیدعلی بخاطر اینکه آنها تا دیروقت به مغازه نرفته‌اند، آنها را سرزنش کرده و غرغرکنان برای رفتن به مغازه از خانه بیرون می رود. بچه ها از اینکه سیدعلی بالاخره به مغازه می رود خوشحال می شوند. قدریه بخاطر اینکه مغازه به دست محمود افتاده بود خوشحال بود، اما با رفتن سیدعلی به مغازه، توی ذوقش می خورد.

ملک در کارگاه مشغول کار است که ویلدان پیش او می آید. ویلدان در مورد رابطه دفنه و عمر به ملک می‌گوید و از او میخواهد که جلوی این رابطه را بگیرد تا بچه ها نیز درگیر آتش خشم و کینه دو خانواده نشوند. ملک ناراحت شده و ویلدان را درک میکند. او میگوید که با دفنه صحبت میکند. خلیل حرفهای آنها را از پشت در می شنود و داخل می رود. او با دلخوری به آنها میگوید که حق ندارند بخاطر مسائل گذشته دو عاشق بیگناه را از یکدیگر جدا کنند و خودشان نیز مثل پدرهایشان رفتار کنند. او با ملک بحث میکند و بیرون می رود. ویلدان همچنان روی حرف خود است و از ملک میخواهد جلوی این کار را بگیرد. سپس می رود. کمی بعد دفنه به کارگاه می آید. ملک با ناراحتی بخاطر ادامه رابطه او با کرم به دفنه هشدار میدهد و از او میخواهد که بخاطر آرامش خودش دیگر عمر را نبیند. دفنه کلافه شده و از اینکه احساس و خواسته او برای کسی اهمیت ندارد با ملک بحث کرده و از آنجا می رود.
زمرد و ویلدان به همراه مریم و مادرش برای نهار بیرون می روند تا در مورد تدارک مراسمات صحبت کنند. آنها سپس تصمیم میگیرند برای انتخاب لباس عروس پیش خیاط بروند. دفنه و با عمر سر قرار در کافه می رود.او با دلخوری از اینکه عمر با صحبت کردن با مادرش باعث شده تا همه خبردار شوند، بحث میکند. فوندا که محل قرار دفنه را پای تلفن شنیده بود، به عمد به همان کافه می رود و با عمر آشنا می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا