خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۵۵ سریال ترکی اوچ کوروش
افه خانه لیلارو زیر نظر داره که لیلا از پشت رو شونه اش میزنه و میگه اینجا خونه من نیست؟ افه میگه تصادفی بود! لیلا میگه آهان تصادفی داری خونه منو میپایی؟ افه میگه من با تو؟ تو از صبح داری منو می پایی! لیلا میگه آره چون مادرت ازم خواست! افه میگه تو هم که عاشق مادرمی سریعا به حرفش گوش کردی آره؟ لیلا دلیل اونجا اومدنشو میپرسه که افه میگه چون که نمیخوام یکی دیگه را از دست بدم! لیلا میگه خوب پس چرا خودتو مخفی میکنی؟ باختی درست دوباره سعی کن پا بشی! خودتو جمع و جور کن! سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. بایبارس پیش چتین میره که چتین میگه چیه؟ کار کنم خوشت نمیاد کار نکنم خوشت نمیاد چیکار کنم؟ بایبارس میگه من اینجوری تورو تربیت وبزرگ کردم؟ چتین میگه تو بگو باید چیکار کنم؟ چجوری زندگی کنم که خوشت بیاد؟ بایبارس میگه سمت کارتال نمیری! چتین میگه آهان پس خط قرمزم کارتاله آره؟ حتما با مادرم منو تهدید میکنی! افه به دم در خانه پدر و مادرش میره و به مادرش میگه که به زندگی من کار نداشته باش و باهاش دعوا میکنه که چرا با لیلا حرف زده عدنان جلو میاد و باهاش دعوا میکنه که با مادرش درست حرف بزنه! او میگه بارها بهش گفتم که نیاد ولی اون هر روز پا شد و اومد اونجا از این به بعد هر بلایی سرت بیاد مسئولش خودتی! کارتال سوار تاکسی فرهان میشه. فرهان میگه کجا برم داداش؟ کارتال کلاهشو برمیداره و میگه یه جایی که بتونیم باهم حرف بزنیم فرهان. فرهان با دیدن کارتال جا میخوره. بایبارس و نریمان به رستوران شاهین میرن اونجا بایبارس میگه من عادت ندارم نمیتونم تو بشین با عمه ات صبحانه بخور. به بایبارس خبر میدن که دوباره کارتال سبز شده! رفته پیش چتین.
شاهین میگه من چیزی نگفتم بهش نریمان میگه اگه میدونست اون کیه غرورش اجازه نمیداد که ازش کمک بخواد بایبارس میگه واسم مهم نیست چیکار میخواد بکنه قثط قرار بود به پر و پای من نپیچه و به نریمان نگاه میکنه که شاهین میگه خودم به حسابش میرسم اما بایبارس میگه لازم نیست و میره. فرهان توهم مادرشو میزنه که بهش میگه دیگه ازش فرار نکن ببین خودش اومده فرهان میگه خودمم دیگه خسته شدم از فرار! سپس از ماشین پیاده میشه تا باهاش حرف بزنه. کارتال به زخم صورت فرهان اشاره میکنه و میگه چیشده؟ او میگه خودم کردم که از رد زخم منو نشناسن! چجوری منو پیدا کردی؟ کارتال میگه دنبال قیافه ات نبودم عقلمو کار انداختم از دوست و آشنا سوال کردم و دنبال اسم روشن بودم فرهان میخنده و میگه درسته هنوز کیف پولش تو جیبمه! کارتال میگه اومدم تا ادامه ی لیستو بریم فرهان میگه واسه همین اومدی پیشم؟ کارتال بعد کمی حرف زدن میگه ببخش دیر شده ولی ببخش حق با تو بود از همون اول! فرهان میگه تو واقعا منو باور کردی؟ واقعا منو انتخاب کردی؟ کارتال بغلش میکنه و میگه برادرمو انتخاب کردم فرهان خوشحال میشه. مسعود تو گاراج داره یکسری اسلحه را جا به جا میکنه که شاهین و افرادش به اونجا میرن. مسعود وقتی با شاهین روبرو میشه و اونو تو اون وضعیت میبینه جا میخوره و میگه وای وای ببین اینو! کت و شلوارشو، عینکشو! آدم با این چیزها مرد نمیشه! آنها بعد از کمی کل کل کردن بهش میگه میدونی تو هرچی هم پول داشته باشی و بایبارس پشتت باشه بازم میدونی مرد نیستی! مرد بودن به اینا نیست! ولی کارتال مرد واقعیه. شاهین میگه به اونی که میگی مرد الان وضعش از تو بدتره سپس یکدفعه افراد شاهین روی سر افراد مسعود اسلحه میزاره که مسعود میگه میدونی چیه من صوت زدنو خوب یاد گرفتم و با صوت زدن افراد دیگه اش میان و روی افراد شاهین اسلحه میزاره سپس شاهین میگه بیا مردونه مبارزه کنیم همونجوری که به حسابم رسیدی یادته؟ سپس اسلحه هاشونو کنار میزارن و شروع میکنن به درگیری.
در آخر مسعود تقلب میکنه و اسلحه ای برمیداره که شاهین ازش میگیره و بهش میگه قرار بود اسلحه ای در کار نباشه! سپس بهش شلیک میکنه و به یکی از افرادش میگه اینو ببرین درمانش کنین تا زنده بمونه و به کارتال بگه که سر کسایی که واسش صوت میزنن چه بلایی میاد و از اونجا میره. بهار ماشین گرفته تا به هتل بره یشیم ازش میپرسه من نمیفهمم پس فردا پرواز داری چرا الان میخوای بری هتل؟ بهار میگه کارتال بچه را فهمیده و از طریق تو خیلی راحت میتونه منو پیدا کنه برم اونجا بهتره. یشیم میگه مطمئنی نمیخوای قبل از رفتن به کارتال بچشو نشون ندی؟ بهار میگه اگه یه بار بغلش کنه بوسش کنه دیگه نمیتونه بیخیالش بشه یشیم میگه تو چی؟ اگه یه بار بغلش کنی میتونی بیخیالش بشی؟ بهار میگه خیلی سخت به خاطر همین میخوام سریعا برم. کارتال فرهان را به یک انبار میبره و فرهان ازش میپرسه باید اینجا بمونم؟ کارتال میگه آره ولی زود میام دنبالت. کارتال میره پیش افه و میگه بدو سریع حاضرشو بریم افه میگه گمشو بابا من نمیام. کارتال حرف خودشو مدام تکرار میکنه که افه میگه حرف حالیت نمیشه؟ میگم نمیام! کارتال میگه فرهان منتظرته حالا اگه میای پایین منتظرتم. کارتال و افه باهمدیگه به طرف انبار میرن و چتین از دور اونارو میبینه و میگه اینجا چخبره؟ کارتال به افه میگه از چیزی خبر نداره منو داداش خودش میدونه! افه میگه بد میشه که داداشش از پشت بهش خنجر زده کارتال میگه خودت گفتی احساسو تو کار راه ندم آخرین بار که گریه کرد جلوم تاوانشو سر جون لیلا داشتم میدادم! سپس اسلحه ای روی کاپوت ماشین میزاره و میگه چیزی به نام عدالت وجود نداره چیزی که هست انتقامه اگه دنبال انتقام خون داداش هالیتت هستی برو تو کارشو تمو کنداگه نه نمیخوای کار کثیف انجام بدی با من دیگه کاری نداری.
چتین از دور که اونارو میبینه به خودش میگه نه کمیسر افه نمیتونی انقدر عوض شده باشی! افه به طرف انبار میره اما یاد حرف های هالیت میوفته و برمیگرده چتین میگه من که گفتم نمی تونی! وقتی از اون محله میخواد بره وسط راه یاد لحظه مرگ هالیت میوفته و برمیگرده به طرف انبار میره فرهان با دیدنش جا میخوره که افه میگه الکی تلاش نکن. فرهان میگه تو چجوری پیدام کردی؟ افه میگه داداشت آورد منو فرهان با نگاه کردن به زخم دستش میگه پس مرگش به دست توعه داداش! افه میگه نه به دست منه فرهان میگه نمیخواستم بمیره افه هم میگه منم نمیخواستم همچین آدمی بشم و به طرفش تیراندازی میکنه. چتین و کارتال صدای شلیکو میشنون. کارتال بالا سر جنازه اش میره و یاد تمام خاطراتش با او میوفته و انها را مرور میکنه….