خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی شعله های آتش

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۵۶ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۵۶ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال

چلبی با ناراحتی در همان پارکی که قبلا زباله دانی نشسته و اشک می ریزد. اسکندر پیش او می رود و می گوید: «بگو که دروغه. یه نقشه بود برای فرماندار شدن. » چلبی می گوید: «دروغ نبود. » اسکندر عصبانی می شود و می گوید: «این همه سال این قضیه رو ازم پنهون کردین و من همراه با مطبوعات باید بفهمم داداشم، داداش خودم نیست؟ » چلبی می گوید: «اونجوری باید میشد و شد! » اسکندر می گوید: «حتی نمیخوام باور کنم اینو ازم پنهون کردی. » چلبی می گوید: «فقط از تو، از خودمم پنهونش کردم. » و با ناراحتی و خشم از جایش بلند می شود و می گوید: «چون اون من نیستم. یه جانی که تو آشغالدونی رها شده باشه! اون من نیستم. » اسکندر از او می خواهد آرام باشد و چلبی با عصبانیت می گوید: «اصلا دلت واسم نسوزه! من برادر تو نیستم. تو تکی. تنها پسر خانواده کایابیلی هستی! » اسکندر با ناراحتی برادرش را در آغوش می گیرد و می گوید: «تو همیشه داداش منی. این هیچ وقت عوض نمیشه. » چلبی می گوید: «اینو واقعا باور داری؟ » اسکندر می گوید: «شاید هم اولین باره اینو باور میکنم. اولین باره حس میکنم برادریم. » چلبی لبخند تلخی میزند و می گوید: «مرسی. واقعا حالمو خوب کرد… این بار تنها کسی که میخوام ببینم دخترمه. تنها کسی که باهاش رابطه ی خونی دارم. » اسکندر جا می خورد و چشم از چلبی می دزدد و می گوید: «داداش گونش رو جمره برد. » چلبی با نفرت می گوید: «خیلی زمان اشتباهیه. »

گونش موقع خواب برای مادرش در مورد این که پدرش به مادربزرگش میگفته که خانه ای که جمره زندگی می کند وضع داغانی دارد صحبت می کند. و بعد می گوید: «داشتن در مورد ودایت موقت صحبت میکردن. اون یعنی چی مامان؟ » جمره می گوید: «اون ولایته گونش. چون منو بابات تو خونه های جدا زندگی میکنیم، به این که تو تو خونه ی کدوممنون بیشتر بمونی تو دادگاه قاضی ها در موردش تصمیم می گیرن. » گونش می گوید: «اما من همیشه میخوام پیش تو بمونم مامان. » جمره او را در آغوش می گیرد… نزدیک های صبح کسی در را محکم می کوبد و وقتی جمره در را باز می کند، چلبی با خشم و عصبانیت وارد خانه می شود و جمره را حل می دهد و بعد دست روی گلوی او می گذارد و می گوید: «اون دختر منه! » گونش تمام این صحنه را می بیند و می ترسد. جمره خودش را زیر دستان چلبی رها کرده و به یاد تمام تحقیر هایی که از طرف او شده می افتد. ناگهان چلبی او را رها می کند و به سمت گونش می رود و گریه می کند و می گوید: «دخترم من ترسیدم از دستت بدم. معذرت میخوام. » و گونش را در آغوش می گیرد که ببرد. گونش که ترسیده می گوید: «من میخوام پیش مامانم بمونم. » چلبی نگاه ترسناکی به جمره می اندازد و به ناچار گونش را انجا رها می کند اما با عصبانیت به جمره می گوید: «داداگاه فرداست.

تا اون موقع پیش تو میمونه! اما نه به خاطر این که تو میخوای، به خاطر این که من اینو میخوام! » و می رود. عمر و رویا هم که خبردار شده اند چلبی به محله آمده خودشان را می رسانند. عمر که حال و روز جمره را می بیند، گونش را از او می گیرد تا با هم در محله دنبال گربه ی گونش، پرنسس بگردند. جمره وقتی با رویا تنها می شود زیر گریه میزند و می گوید: « من نتونستم برای دفاع از خودم کاری بکنم. چشامو بستم و با خودم گفتم اگه این کارو کنم مثل یه کابوسه و میگذره اما نشد… » کمی اوزان و عمر برای این که حال جمره بهتر بشود و با گونش هم آشنا بشوند دور هم شروع به خوردن صبحانه می کنند.
مادر چلبی به او می گوید: «لازم بود این چیزارو بگی؟ » چلبی می گوید: «همشون منو با هم تحت فشار گذاشتن باعث شد کار به اینجا بکشه. کسایی که گفتن منو نمیخوان، خودشون میان دنبالم! » مادرش با افتخار به او نگاه می کند.
صبح اسکندر مادرش را به خاطر این که این همه سال چیزی به او در مورد برادرش نگفته بود سرزنش می کند.

مادرش می گوید: «برای این که پسرم خودشو عضوی از این خانواده احساس کنه چیزی نگفتم. اقلا تو کاری نکن. پشت برادرت باش. ما غیر از همدیگه دوستی نداریم. ما فقط همدیگه رو داریم. »
نماینده ی مجمع سراغ چلبی می رود و به او می گوید که همه دارند در مورد او صحبت می کنند و دوباره می خواهند نامزد بشود اما چلبی می گوید: «بعد از این که این بی انصافی بزرگ در حقم شد، اعضای مجمع توقع نداشته باشن همه چی رو ندید بگیرم و مجدد نامزد بشم. من نمیخوام کسی فکر کنه از این موقعیت بهره مند شدم. »
جمره، گونش را به مدرسه اش می برد تا کلاس هایش را شروع کند اما وقتی می بیند که شهریه مدرسه حسابی گران است و از پسش برنمی آید تصمیم می گیرد تا حتی شده وام بردارد که شهریه را بپردازد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا