خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران

تو سلول قدیر یه پیرمرد در حال سرفه کردن و پذیرایی کردن است که یکی از اونا عصبی میشه و میگه بس کن دیگه برو اونور سرفه کن! و ظرف را پرت میکنه. قدیر کلافه میشه و میخواد به طرفشون بره که یکی جلوشو میگیره و میگه خودتو دخالت نده اینا همینجوری دردسر درست میکنن. قدیر به پیرمرد آب میده. آنها از رفتار قدیر خنده شان میگیره و مسخره شان میکند و میگه نمیدونستیم یه پرستار اومده تو سلولمون و میخندن. عمر تو پرورشگاه با بچه های اونجا در حال حرف زدن است و ماجرای اینکه چجوری اومده اونجا تعریف میکنه همان موقع آسیه و امل تماس تصویری باهاش میگیرن و باهمدیگه صحبت میکنن از همدیگه میپرسن که جاشون راحت و خوبه یا نه امل میپرسه که ازشون پرسیدی که میتونی بیای واسم داستان بخونی یا نه؟ عمر میگه فکر نکنم بشه ولی میدونی چیکار کن! هروقت نتونستم بیام یه خط بکش که وقتی دوباره به هم رسیدیم تلافی کنم امل قبول میکنه. امل اونجا عروسک یکیو برمیداره که صاحبش میاد و باهاش دعوا میکنه آسیه باهاش بحث میکنه و میگه حالا عروسکتو نخورده که و باهم بحث میکنن. دوروک به ساحل رفته و حرف های تولگارو با خودش مرور میکنه و حسابی بهم میزیزه و با کلافگی میگه نه اینجوری نمیشه مگه میشه اصلا! بابای من واقعا این کارو کرده!؟ سپس به آکیف زنگ میزنه و میگه بیا ساحل باید درباره یه موضوعی حرف بزنیم آکیف جا میخوره و میگه چیزی شده؟ و با تعجب به طرف ساحل میره. شنگول و خانواده اش به خانه شرمین خواهرش میره. شوهر خواهرش وقتی ماجرارو میفهمه زنش را صدا میزنه و تو آشپزخانه بهش میگه اینجا چخبره؟ اینا تا کی میخوان اینجا بمونن؟ شرمین میگه زشته چرا اینجوری میکنی؟ الان میشنون! او میگه خوب بشنون! میدونی چندنفرن؟! آنها صداشونو میشنون و خجالت میکشن شنگول یاد روزی می افتد که همین رفتارو با برادرزاده های اورهان داشت و حسابی بهم میریزه و به اورهان میگه همین بلارو سر بچه ها آوردم دارم تقاصشو میدم.

تو زندان یه نفر دوباره چای میریزه که همان مورد دوباره باهاش دعوا میکنه و میگه این چه طعمه که میده و میخواد کتکش بزنه که قدیر میره جلو و از اون پسر دفاع میکنه سپس باهاش میخواد درگیر بشه که مامورها برای سرشاری میان. آکیف وقتی پیش دوروک میرسه ازش میپرسه چیشده پسرم؟ خیر باشه؟! دوروک بدون هیچ مقدمه ای میگه تو به داداش ارهان شلیک کردی؟ آکیف حسابی جا میخوره و میگه چی؟ این از کجا درومد؟ دوروک با کلافگی و عصبانیت میگه تو شلیک کردی؟ تولگا اونجا بوده! دیده همه چیزو! آکیف که سوکه شده میگه فقط تولگا بوده؟ یا کسی دیگه ای هم بوده؟ دوروک پوزخند میزنه و میگه پس حقیقت داره! چطور تونستی این کارو بکنی؟ آکیف میگه خواست منو بکشه یادته اون فیلمی که واست فرستاده بودن؟ اون کار ارهان بوده! دوروک میگه باید بری خودتو معرفی کنی و همه چیزو تعریف کنی آکیف میگه نمیشه همه چیز میریزه بهم شرکت، مادرت حتی اون ماشین خوشگل زیر پات همشون میره رو هوا! دوروک با حرص میگه مگه همه چیز پوله؟ تو چجوری شب سرتو میزاره رو بالشت و میخوابی؟ عذاب وجدان نمیگیری؟ و گریه اش میگیره که آکیف در آغوشش میگیره و آرومش میکنه و ازش میخواد بهش فرصت بده تا همه چیزو درست کنه ولی وقتی عصبانیت دوروکو میبینه میگه دو راه داری یا میری منو لو میدی یا به کسی چیزی نمیگی سپس دوروک در آغوش پدرش گریه میکنه. دوروک به پرورشگاه میره تا آسیه را ببینه اما نگهبان اونجا میگه اینجا دخترونه ست نمیتونین برین داخل همان موقع آسیه بیرون میاد و با دیدن دوروک با خوشحالی به طرفش میره و در آغوشش میگیرد.

دوروک حالشو میپرسه و بهش این اطمینان میده که همه چیز درست میشه آسیه با ناراحتی میگه آخه کی همچین بلایی سرمون آورده! چجوری تونسته! دوروک که از قصیه خبر داره با کلافگی و عصبانیت میگه خدا از من نگذره سپس از آسیه میخواد که اگه یه روزی به هر دلیلی نتونست پیشش باشه بدونه که همیشه دوسش داشته و داره و خواهد داشت آسیه میگه داری منو میترسونی اینا چیه که میگی! نگهبان میگه باید سریع بری بیشتر از این نمیتونی بمونی دوروک بعد از خداحافظی میره. شب تو خونه دوروک سر میز شام نمیاد و نباهت میره پیشش که ببینه نکنه مریض شده آکیف میترسه که نکنه چیزیو بهش بگه سریعا اونجا میره و نباهت را از اتاق بیرون میکنه و به دوروک میگه من که دو راه واست گذاشتم دیگه این کارها چیه؟ سپس میخواد بره که بهش میگه میدونم منو لو نمیدی و از اتاقش میره. شب موقع خواب آیبیکه میگه درست میگن که هیچ جا خونه خود آدم نمیشه ها! اوگولجان میگه قول میدم اگه خونه دار بشیم دیگه کثیف نکنم و همه چیزو سر جاش بزارم جارو هم میکشم! شنگول میگه من وسط اون خونه وایمیستم و بر میدم از خوشحالی و همگی همدیگرو در آغوش میگیرن و میخوابن. فردای آن روز شنگول کلوچه درست کرده و به اوگولجان میده که قبل از مدرسه رفتن بده به عمر سپس خودش هم به دیدن آیبیکه و آسیه میرن تا به اونا هم بدن. قدیر از زندان به اورهان زنگ میزنه که اورهان حسابی خوشحال میشه و میگه ای کاش من به جای تو میرفتم تو زندان که به یه دردی میخوردم! قدیر میگه من اینجا خوبم راحتم نگران نباشید شنگول تلفنو میگیره و بعد از کمی حرف زدن باهاش به اورهان میده تا خداحافظی کنه اورهان ازش میخواد مراقب خودش باشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا