خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی دختران آفتاب
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.
خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی دختران آفتاب
وقتی که همه میخوابند ، علی با رعنا تماس میگیرد و خبر میدهد که دخترها را پیدا کرده و همه با هم در هتل هستند. رعنا سوال میکند که کجا بوده اند اما علی توضیح بیشتری نمیدهد و تماس را قطع میکند. رعنا عصبی می شود.
سویلای به هالوک پول میدهد و هالوک به کمک یکی از مستخدمین لباس خود را عوض کرده و از آنجا فرار میکند. سویلای با ماشین دم در منتظر هالوک است و او را سوار می کند. وقتی نازلی بیدار می شود، به اتاق ساواش می رود اما او نیست. علی نیز از ساواش خبری ندارد. نازلی با ساواش تماس میگیرد و ساواش میگوید که او بیرون است و کار دارد و بعداً با او صحبت میکند. ساواش با ملیسا قرار گذاشته تا در مورد حرفهایی که یادش آمده از او سوال کند.
نازلی سلین را به علی می سپارد و به سمت زندان برای ملاقات گونش می رود. پری نیز به آنجا آمده است. او به پری میگوید که سلین مریض است و نتوانسته بیاید. داخل زندان، پری به گونش میگوید که از شرط ظفر خبر دارند و از گونش میخواهد که قبول کند و آنها فقط گاهی ظفر را میبینند زیرا آنها دیگر طاقت ندارند که گونش در زندان باشد. نازلی از اینکه پری این موضوع را به روی گونش آورده عصبی می شود. در هتل، سلین به علی میگوید که او چیزی به هالوک نگفته است. علی باور میکند ولی نمیداند که چه کسی موضوع را به هالوک گفته بود.
هالوک و سویلای به جاده ای دور می روند. هالوک از سویلای کمک میخواهد و سویلای میگوید که به خاطر او هرکاری میکند. هالوک بی مقدمه سوار ماشین شده و سویلای را در جاده تنها میگذارد و از آنجا می رود. سویلای شوکه می شود.
توچه به خانه پیش رعنا می رود و به عمد میگوید که شب گذشته سلین را که وضعیت خوبی نداشته دیده است. رعنا عصبی می شود. توچه وقتی به هدفش می رسد از آنجا می رود. در هتل سلین و علی در حال خوردن صبحانه هستند و حرفهای عاشقانه می زنند. رعنا با عصبانیت با سلین تماس میگیرد و از او میخواهد که سریع تر به خانه بیاید.
ساواش از ملیسا در مورد شبی که یادش آمده سوال میکند. ملیسا ابتدا انکار میکند و سپس در برابر فشار ساواش، میگوید که بهتر است همه چیز را از مادرش بپرسد. سپس می رود. هالوک پیش گونش می رود و با او حرفهای عاشقانه می زند و از او میخواهد زودتر بیرون بیاید زیرا بدون او نمیتواند زندگی کند. سپس خاطره اولین باری که او را دید و عاشقش شد را تعریف میکند. سلین و علی به سمت خانه می روند. سلین از علی میخواهد که خودش با رعنا صحبت کند زیرا او حوصله بحث با رعنا را ندارد. علی قبول میکند. قبل از وارد شدن به خانه، سویلای با گریه به علی زنگ می زند و از او میخواهد در جاده به دنبالش برود. علی سلین را تنها گذاشته و می رود. سلین متعجب می شود. در خانه رعنا با دیدن سلین او را دعوا میکند. سلین میگوید که دلیلی ندارد به او حساب پس بدهد زیرا او مادرش نیست رعنا عصبانی شده و به سلین سیلی می زند. سلین شوکه شده و با عصبانیت به اتاقش می رود. ساواش لب ساحل نشسته و به حرفها و واکنشهای رعنا در مدتی که ملیسا ناپدید شده بود فکر میکند و آنها را یادآوری میکند.